سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -محمدجواد کربلایی: «مگه نگفتم جمع کنید؟ یکی از مسئولان اصلی نمایشگاه قرآن بود که این جمله را با نگاه و لحنی تحقیرآمیز گفت انگار آمدهایم ارث پدرش را تصاحب کنیم جملهاش برایم زیاد مهم نبود. اما لحن و نگاهش را نتوانستم تحمل کنم. صدایم را بالا بردم و داد زدن را با صدای گرفته از سر گرفتم؛ اما این بار با تلنگر آی مردم به غزه کمک نکنید به میانمار کمک نکنید، اونها کافرن…»
تابستان ۱۳۹۱ که اردوی سالانه اتحادیه بینالمللی امت واحده برگزار شد دانشجویان و طلبههای خارجی هم در اردو شرکت کرده بودند؛ از جمله چند نفر از مالزی همان دوستان مالزیایی بودند که برای اولینبار ماجرای نسلکشی مسلمانان میانمار را در گعدههای اردو مطرح کردند. بعد از اردو، بچههای امت واحده نشستی خبری برگزار کردند و مجموعهای از فعالیتها را کلید زدند. جمعآوری کمک برای غزه که پیش فرض کارهای امت واحده بود؛ اما آن سال میانمار هم به آن افزوده شد. آن زمان هنوز درگاه پرداخت اینترنتی رایج نبود و باید در هر جایی که مردم جمع میشدند رودررو با مردم صحبت کرده و کمک جمع میکردیم ماه رمضان، از بهترین فرصتها بود. از عصر تا آخر شب در غرفه امت واحده در نمایشگاه قرآن فریاد میزدیم و شبهای احیا هم در هیئتها داد میزدیم تا توجه مردم جلب شود و به سمت ما بیایند آن شب اما در نمایشگاه قرآن ماجرا فرق می کرد.
آن شب، نوبت من بود با صدایی هرچه بلندتر فریاد میزدم به مردم مظلوم غزه و میانمار کمک کنید». در میان همین فریادزدنها سروکله یکی از مسئولان اصلی نمایشگاه پیدا شد. واقعیت این است که به ما چندبار تذکر داده بودند که نباید کمک جمع کنید دلیلشان هم حقوقی بود. فرایند ثبت سمن (سازمان مردم نهاد یا همان NGO برای اتحادیه بین المللی امت واحده، هنوز به پایان نرسیده بود و ما تا پایان آن فرایند اجازه جمعآوری کمکهای مردمی نداشتیم. از لحاظ قانونی حق با آنها بود اما واقعیت روی زمین اقتضای خاص خودش را داشت. ممکن است بگویید برای غزه که جاهای دیگر هم فعال بودند درست است بودند؛ هرچند برای ارتباطات و دسترسیهای بسیاری از نهادها و تشکلها به وسعت و قوتِ ارتباطات امت واحده نبود؛ اما فعلاً از غزه بگذریم میانمار چه؟ چه کسی خبر داشت؟ چه کسی ارتباط داشت؟ چه کسی انگیزه داشت کمکی جمع کند و کاری کند؟ طرح مسئله میانمار از طرف امت واحده در ایران انجام شده بود و دیگران بیاطلاع بودند تا جایی که یاد دارم آن زمان هیچ تشکل مردم نهاد و فعال ایرانی در حوزه بینالملل وجود نداشت اگر قرار بود امت واحده صبر کند تا فرایند ثبت به پایان برسد کاروان آسیایی غزه هم شکل نمیگرفت؛ آن هم با حضور فعالان بینالملل از کشورهای مختلف دنیا خب حالا تکلیف چه بود؟ باید منتظر روند ثبت همان هم دسترسی میماندیم یا کاری برای آن مردم مظلوم انجام میدادیم؟ انتخاب ما، دومی بود.
من که داد زدم آن مسئول محترم جا خورد شاید فکر میکرد این بار که از دفترش بیرون آمده و ما را در محل وقوع جرم این چنین تحقیر کرده من جا میزنم و سربه راه میشوم. اما خب کلهام بوی قرمه سبزی میداد و از کوره در رفتم کار بالا گرفت و در همین وضع آشفته، آقای شیخالاسلام را دیدم امت واحده را میشناخت جلو رفتم و خودم را معرفی کرده و شروع کردم به گله و شکایت با آرامشی، عمیق به حرفهایم گوش کرد و گفت میروم صحبت میکنم رفت داخل اتاق، آقایان صحبت کرد و مشکل حل شد. آن موقع قائم مقام وزیر امور خارجه بود بدون هیچ، تشریفاتی با یک دانشجوی یک لاقبا گفتوگو کرد و رفت مشکل یک تشکل مردمی نوپا را پیگیری کرد او از معدود افرادی بود که ارزش و اهمیت چنین تشکلهایی را درک میکرد یادم نمیآید آن شب محافظ همراهش دیده باشم. البته بی توجه به آداب فعالیتهای سیاسی نبود ناظر به همین آداب ماجرای یکی از تذکرهای جدی شهید رجایی را درباره لزوم رعایت اصول سازمانی روایت میکند که میتوانید در کتاب «سفیر قدس» بخوانید اما این قدر که از اندک تعاملهایم با او از شنیدههایم و از خواندن خاطراتش در کتاب «سفیر قدس» فهمیدم مشهورات زمانه را پیش فرض نمیگرفت. گویا درصدد کشف و وضع قاعدههای رفتاری و مدیریتی برای تأسیس دیپلماسی انقلاب اسلامی بود.
بعدها یک بار هم گفتوگویی با او کردم برای هفته نامه «پنجره» همان خاکساری و البته جدیت در بحثها را دوباره دیدم اما این، خاکساری یک افزونه اخلاقی بی بنیاد که بود و نبودش تفاوتی ایجاد نکند فروتنی او انگار در رویه کاری او جزئی از فرم و ساختار کاریاش شده بود. در کنار فروتنی صراحت و شجاعت خاص خودش را هم داشت؛ چه در داخل و چه در خارج مثلاً در همان کتاب میتوانیم بخوانیم که درباره ایده دودولتی در فلسطین چگونه با محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری وقت بحث میکند. آن هم زمانی که احمدینژاد از پیشروترین افراد در مبارزه با اسرائیل بود و هنوز کسی نمیدانست که ماجرای مبارزه با اسرائیل عمیقتر از این حرفهاست که او بتواند پرچمدارش باشد و در این مسیر پایدار بماند نمونه خارجی صراحت شیخالاسلام را میتوانیم در ماجرای برخورد تندش با جنبش امل و به طور مشخص با نبیه بری ببینیم؛ برخوردی که به دلیل ارتباط نبیه بری با آمریکا رخ میدهد و منجر به تذکر صریح او میشود.
اگر میخواهید از او بیشتر بدانید «سفیر قدس» را بخوانید پیشتر در شبکه کتاب آن را معرفی کرده و ویدیوی آن را اینجا منتشر کردم این بار هم در این یادداشت نکات جدیدی را درباره ایشان نوشتم کتاب را که بخوانید به فهم دقیقتر و عمیقتری از فضای بینالملل و جهان اسلام خواهید رسید برای مثال، او توضیحات جالبی درباره سازوکار فناوریهای ارتباطی حزبالله میدهد برخلاف تصوری که بعد از ماجرای انفجار پیجرها شکل گرفته اتفاقاً او حزبالله را در فناوریهای ارتباطات پیشرو میداند اسرائیلیها نمیتوانستند اطلاعات حزبالله را کشف رمز کنند. زیرا حزبالله همه ارتباطاتش را سیمکشی کرده بود و از اتاق عملیات در بیروت، به همه جا فیبر نوری داشت. (صفحهٔ (۱۹۱) با وجود، این او جنگ ۳۳ روزه را جنگی سخت میداند به صراحت میگویم تنها کسی که از روز اول به پیروزی حزبالله ایمان داشت شخص مقام معظم رهبری بود خود من که سالهای طولانی در وزارت خارجه بودم در جنگ ۳۳ روزه به واقع ترسیده بودم […] فقط میتوانم بگویم این پیروزی کار خدا بود حزبالله از نظر کارشناسی باخته بود؛ ولی ایمان بچههای حزبالله در کنار رهبری سیدحسن و مقام معظم رهبری، معادله را تغییر داد.» (صفحه ۲۰۲ و ۲۰۳)
اسرائیل به رغم همه دروغها و بزرگنماییهای رسانهای از قدرت نظامی و اطلاعاتیاش به هر حال سطحی از قدرت را دارد و البته دچار ضعفهای بسیار هم هست تصورهای کاریکاتوری و صفرویکی منطق و عقلانیت را از دایره تحلیل ما خارج میکند اصلاً قوّت حزبالله، به مقاومت و پیروزیهای چندبارهاش بر ارتشی است که هم تا بن دندان به تجهیزات گسترده و به روز دسترسی دارد، هم به شدت در کار، امنیتی قدرتمند است اگر اسرائیل دشمنی ضعیف بود که پیروزی بر آن، این همه پیچیدگی و این همه افتخار نداشت اما چه میشود کرد که برخی از ما همچنان دنبال تحلیلهای کم مایه و میانمایه میگردیم نتیجه این نگاههای، مخدوش این میشود که با اتفاقهایی همچون ماجرای پیجرها یا شهادت قهرمانهای مقاومت سرخورده و مأیوس میشویم. حال آنکه ماجرا پیچیدهتر از این حرفهاست. وضع امروز محور مقاومت چندان بی شباهت به جنگ ۳۳ روزه نیست بیم و امید توأمان در آنجا هم بود و این اراده مستحکم دلهای لرزان در مقابل خدا و غزنده در مقابل دشمن است که رزمندههای مظلوم و مقتدر مقاومت را به پیروزی نهایی میرساند ان شاءالله؛ رزمندههایی که دست پرورده چنین اعجوبهای هستند دربارۀ اخلاص سیدحسن به بیان خاطرهای اکتفا میکنم که وقتی آن را به یاد میآورم باز متأثر میشوم ما هرقدر پول به لبنان میفرستیم، باید از زیر دست سیدحسن رد شود. این روال کار است؛ اما زمانی متوجه شدم با وجود این همه پول که در اختیار سید است، او به دلیل نداشتن پول بچهاش را به مدرسه نفرستاده است.» (صفحه ۱۸۱)
نمونهای دیگر از توجه شیخالاسلام به ابعاد عمیق مسائل، جهان ماجرای سودان است. او با اشاره به مخالفت میرحسین موسوی نخست وزیر، وقت با کنشگری سیاسی ایران در سودان وضع امروز این کشور را به همان مخالفت نسبت میدهد اگر ما در همان زمان حضور خود در سودان را محرز میکردیم و بر آنجا مسلط میشدیم اوضاع تغییر میکرد صفحه (۱۱۷) و حالا سودان در میان آن کشورهای عربی است که روابط رسمی با اسرائیل برقرار کرده است البته او تلاش میکند از دایره انصاف خارج نشود من در دورۀ وزارت خارجه آقای موسوی هیچ نکته نفی ندیدم؛ اما در دوره نخست وزیری او مسائلی پیش آمد که به هیچ وجه توجیه بردار نیست.» (همان)
صداقت هم از دیگر ویژگیهای شیخالاسلام است برای مثال او بدون توجیه و صادقانه، این گونه به موضع اشتباه خود و همکارانش در مواجهه با نامه امام خمینی (رحمةالله علیه) به گورباچف اشاره میکند: «همه نشستیم و شور کردیم که نامه تندی است و به روسها برمیخورد. […] ما مثلاً فحول وزارت امور خارجه بودیم که به نتیجه رسیدیم نباید نامه را بدهیم؛ ولی حضرت امام فرمودند دیر شده و بعداً دیدیم همین طور است و البته نمونههای مختلفی از این دست تدابیر امام و رهبری در این کتاب هست که شیخالاسلام صادقانه نقل میکند.
هستند بسیاری از شخصیتها که آدم از رفتنشان افسوس میخورد؛ اما اشک آدمی برای هرکسی جاری نمیشود؛ به ویژه برای دیپلماتها که علی القاعده در بند چهارچوبهای خشک و رسمی هستند حسین شیخالاسلام دوستداشتنی بود اما فقط یک دیپلمات خوشاخلاق و خوشخنده یا تنها یک دیپلمات مسلمان نبود؛ که از این دست بسیارند در ایران و جهان؛ افرادی که هنگام ورود به درگاه به دیپلماسی مسلمانیشان را همچون ردایی از تن درآورده و ردای دیپلماسی به تن کرده و به همان شیوه نامههای مرسوم و استعماری دیپلماسی عمل میکنند. مسلمانی شیخالاسلام بخشی از شیوهنامهها و اسناد بالادستی نبود که ناچار باشد رعایت کند. مسلمانیاش، اتفاقاً تمام سرمایه و ظرفیتش بود مسلمانیاش بود که این امکان را به او میداد که بتواند هم در اصول دیپلماسی و هم در اولویتبندیهای موضوعی کورکورانه از دیگران پیروی نکرده و به جای آن نوآوری کند. با این توضیح تفاوت اسلام ناب و اسلام آمریکایی در حوزه دیپلماسی را به خوبی میتوانیم از خواندن این کتاب درک کنیم اگر امروز فلسطین تبدیل به مسئله دیپلماتیک جمهوری اسلامی شده و متأثر از آن بسیاری از کشورهای دیگر هم متوجه اهمیت این مسئله شدهاند، این وضع تا حد زیادی مدیون و مرهون زحمتهای اوست توجه به تجربههای افرادی همچون او میتواند راه گشای دیپلماتهای امروز برای گامهای بعدی باشد.
نظر شما