سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «ادبیات، فیلم، فرهنگ، اصول و مبانی نقد» کتابی است درباره کسب مهارت در نقد و به خواننده میآموزد که چطور بهشیوهای نقادانه به دنیا بیندیشد و از مفروضات، ارزشها و ایدههای فرهنگی که بر آنها متکیست بیشتر مطلع شود، نویسنده کتاب مایکل رایان با نثری قابلفهم که شامل اصول و مبانی کامل و بهروز نقد معاصر است، بهجز فصول فرمالیسم، ساختگرایی، نقد روانشناختی و تاریخی، نقدهای جدیدتر و پیشرویی مثل نظریۀ تکامل، مطالعات شناختی و نقد اخلاقی و نقد بومی را هم پوشش میدهد، این کتاب توسط نشر لگا و با ترجمه محسن فخری راهی بازار نشرشده و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است، به همین بهانه خبرنگار سرویس ادبیات ایبنا با محسن فخری، مترجم کتاب گفت و گویی در باب نقد و اثر هنری داشته که در ادامه میخوانید.
به عنوان مترجم این کتاب، اول نظریه است یا اثر؟ اثر برگرفته از یک نظریه خلق میشود و یا بر اساس اثر، نظریهها شکل میگیرد؟
برای پاسخ به این سوال باید نگاه دقیقتری به هر دو مقوله یعنی، اثر هنری و نظریه داشته باشیم، نظریه، یعنی نحوه نگرش و نگاه ما به دنیا و اینکه ما از چه پنجرهای به دنیا نگاه میکنیم. با این حسب نمیتوان گفت که نظریه ادبی لزوماً بر اساس آثار ادبی شکل گرفته است و از طرفی هم تاثیرپذیری نظریهها از آثار قابل انکار نیست. اما به طور کلی نوع و دریچه نگاه ما میتواند رهیافتی شود برای خوانش آثار ادبی، به همین دلیل من نسبت این دو مقوله؛ یعنی اثر و نظریه را به یکدیگر لازم و ملزوم میدانم، و بهتر است بدون در نظر گرفتن توالیهای زمانی اینکه کدام اول بوده و یا کدام متاخرتر، تنها به مکاشفه حقیقت موجود و مرزهای مشترک فکر کنیم.
هرچند که اگر بخواهیم به جهان باستان برگردیم، مسلماً در ابتدا آرت و اثر هنری بوده و سپس نظریه به وجود آمده است و به مرور زمان هر چقدر جلوتر آمدیم تا دوران مدرن نقد به عنوان یک رشته مستقل و مکتب فکری شکل گرفته است.
از نظر شما، هنرمند مدرن امروزی که در فضای آکادمیک اثر خلق میکند، در هنگام خلق اثر ادبی چقدر نگاهش تحت تاثیر نظریه است و سهم تخیل در اثر به چه نسبتی است؟
پاسخ به این سوال بستگی دارد به اینکه هنرمند در هنگام خلق اثر تا چه اندازه تحت تاثیر نظریههاست. اما اصولاً اینکه هنرمند قصد کند نظریهای در ذهن خود را، در اثر آشکار کند، به زعم من یک گونهای از نعل وارانه زدن است و به احتمال زیاد منحط به شکست است. به اعتقاد من هنرمند از دریچه نگاه هنری خود اثر را خلق میکند و پس از آن وظیفه منتقد و نظریهپرداز است که با توجه به اثر ارتباط آن را با نظریههای مختلف و مکاتب و مکاتب جامعهشناسی و بینارشتهای کشف کند.
در این میان ممکن است به گرهها چالشها و پیچیدگیهای زیادی بر بخورد، اما باید با اتکا به دانش و تحلیل بدون قضاوت، موشکافانه اثر را واکاوی کند تا بهترین وجه و دریچهای که میتواند بیانگر مضمون اثر باشد را عیان کند. هرچند باید به این نکته نیز توجه کرد که اگر نویسندهای به طور ذاتی دغدغه زمان داشته باشد، مانند ویرجیناوولف طبیعتاً این نویسنده مطالعاتی تخصصی و نظریهای در این حوزه داشته است که روی متن او تاثیر گذاشته و محصول کار ممکن است اثری شود به نام «اتاق جیکوب». در مجموع به زعم من نویسنده بهتر است در هنگام خلق اثر خود را اسیر نظریهها نکند و با اعتماد به نگاه خود اثر را خلق کند، در ادامه جانمایی نظریههای مختلف در اثرش خواهد دید.
خوانندگان کتابهای ادبی خصوصاً رمان و متون کلاسیک جهان و همچنین ادبیات مدرن، پس از خواندن کتاب در مواجهه با آثار چه تفاوتی در رویکردشان حاصل خواهد شد؟
مخاطب این کتاب کسانی هستند که میخواهند ادبیات را به صورت جدیتر بخوانند، کسانی که دستیابی به بحرهای عمیقتری از آثار برایشان چالش است و ناگزیر به سمت نقد و نظریه میروند. به همین دلیل برخی برای دقیقتر شدن اشراف و ادراک بیشتر از یک اثر به سراغ نقد و نظریه میآیند و برخی هم برای اینکه قصد دارند در آینده اثری تولید کنند، به سراغ نقد و نظریه میآیند تا بتوانند خود را با جدیدترین رویکردها بازنمایی کنند.
در نتیجه این کتاب میتواند به هر دو گروه کمک کند، کاری که این کتاب میکند این است که به خواننده یاد میدهد، از دریچههای متفاوت به یک اثر ادبی نگاه کند، و آنرا در یک شکل هندسی و چند وجهی ببیند چرا که با اتکا به نظریهها، برخی آثار را میتوان بهتر خوانش و نشانههای بیشتری را از آنها استخراج کرد.
از طرفی برای یادگیری بعضی نظریهها میتوان به آثار اتکا کرد و با شاهد مثال آوردن از اثر هنری یک نظریه و یا یک مکتب را به طور آکادمیک آموخت. به هر حال هدف این است که مخاطب پس از خواندن این کتاب تبدیل به یک خواننده جدی ادبیات شود و نسبت به متون ادبی اشراف و ادراک بیشتری پیدا کند. از دیگر ویژگیهای این کتاب این است که پل ارتباطی و پیوند منسجمی میان ادبیات، سینما و فرهنگ ایجاد میکند و خواننده از دریچه نظریهها درمییابد که هر متنی، اعم از تصویری و مکتوب و یا حتی تصاویری که ما در روزمره در خیابان با آنها روبرو میشویم میتواند به مثابه موردی باشد که آن را به لحاظ نظریهای مورد تامل قرار دهیم و در آن نکات و ویژگیها و نشانههای خاص هنری، اجتماعی و فرهنگی را پیدا کنیم و موفق شویم تا آن را تجزیه و تحلیل کنیم.
همچنین توجه ویژهای دارد به این نکته که در حال حاضر شاخههایی مانند علوم انسانی و هنر با یکدیگر تلفیق شدهاند و ما با آثاری بینارشتهای و بینامتننیتی روبرو هستیم و این بستر روزگار مدرن است و کتاب پیشرو راهگشاست برای اینکه بتوانیم این ارتباط نهادین را در بطن این آثار و نظریهها بیابیم.
نظریه قالب در ادبیات امروز ایران را در چه مکتب ادبی و نظریهای میدانید؟
این مسئله نیازمند تحقیق و پژوهش منسجمی است، با این آغازگاه که بیایم ببینیم دغدغه عموم مردم و نویسندگان در عصر حاضر چیست؟ دغدغه عمومی عمده آثار تولید شده چیست و بعد با خوانش نظریههایی چون فمینیستی، پسا استعماری، روانکاوی و یا تاریخی پی بگیریم که کدام یک بیشتر در آثار امروز منعکس شده است. اما اصولاً هر اثر به صورت مستقل، خوانش خاص به خود را دارد و در نظریهای متفاوت قابل بحث است. هر اثری میتواند خوانش خاص به خودش را جلب کند. پاسخ به این پرسش بستگی به این دارد که در ابتدا دریابیم بستر ادبیات امروز بر روی چه مضامین و چه محتواهایی بیشترین مخاطب و دغدغه را دارد، پاسخ به این پرسش نیازمند به یک کار پژوهشی است.
کتاب «ادبیات، فیلم، فرهنگ» به نویسندگی مایکل رایان باتمرکز بر استدلالهایی اساسی و ایجاد ترکیبی بدیع از مطالعات ادبی، فرهنگی و سینمایی منبعی مهم و ضروری برای دانشجویان و خوانندگان تازهکار در عرصۀ نقد فرهنگی بهشمار میرود. دانشجویان رشتههای ادبیات فارسی و انگلیسی، سینما، هنر و مطالعات فرهنگی. همچنین علاقهمندان به فراگیری نقد و شیفتگان آثار و نمودهای مختلف ادبیات، هنر و فرهنگ مخاطبان اصلی این کتاب هستند.
نظر شما