به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب (ایبنا) در اراک، سهشنبهای دیگر حافظ پژوهان و حافظ دوستان اراک گردهم جمع شدند و به خوانش یکی دیگر از غزلهای حافظ یعنی غزل شماره ۴۷۷ با حضور کاظم دارابی، مسئول انجمن حافظ پژوهی اراک و مدرس و حافظ پژوه پرداختند.
پس از خوانش ابیات غزل انتخاب شده (غزل شماره ۴۷۷) در زمینه جنبههای مختلف عرفان، اخلاق، تاریخی و اجتماعی نکتههای ابهامآور مورد بحث و پژوهش قرار گرفت. همچنین نکات تاریخی که در غزل شماره ۴۷۷ نهفته است، توسط مدرس تشریح شد. البته در غزل ۴۷۷ نکتههای تاریخی بسیار نهفته است.
ابیات غزل شماره ۴۷۷ به شرح زیر است:
دو یار زیرک و از بادهٔ کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پِیام افتند هر دم انجمنی
هر آنکه کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهدِ همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقشبندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زَمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
شرح ابیات غزل شماره ۴۷۷ در کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ بر اساس نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:
۱– دو یار صاحبدل که راهی به عالم معنا داشته باشند، دو مَن شراب کهنه، آسودگی خاطر، کتاب شعر و نشستن در گوشه چمنی [بهترین آرزوی من است.]
۲– من اینجا و این مقام را با دنیا و آخرت عوض نمیکنم، اگرچه در پی من گروهی بیایند و مرا نصیحت کنند که این کار را انجام نده.
۳– آن کسی که گوشه قناعت و خرسندی را به گنجینه دنیا فروخت، گویی یوسف زیبای مصری را به کمترین بها و قیمتی فروخته است. قناعت مانند یوسف ارزشمند است.
۴– ای واعظ و زاهد! بیا و ببین که رونق و اعتبار کارخانه هستی از زهد ریاکاری چون تو و از فسق و گناه من کم نخواهد شد.
۵– از طوفان رویدادهای بد و ناگواری که پیش آمده نمیتوان دید که در این دنیا گل سرخ و یا گل یاسمنی بوده است، یعنی حوادث بد روزگار همه چیز را از بین برده است.
۶– تصویرگری عالم غیب و پنهان را در آینه جام شراب ببین که کسی تاکنون چنین روزگار شگفت انگیزی را به یاد ندارد.
۷– از این باد گرم و سوزانی که به سوی باغ وزید، شگفت آور است که هنوز بوی خوش گلی به مشام میرسد و رنگ سرخ نسترن باقی مانده است.
۸– ای دل! بکوش تا در برابر حوادث ناگوار صبر پیشه کنی، چرا که خداوند چنین انگشتر با ارزشی را به دست دیو و شیطان باقی نخواهد گذاشت، حوادث بد، روزی به پایان خواهد رسید.
۹– ای حافظ! سرشت روزگار در این حوادث ناگوار تباه شده است؛ کجاست اندیشه دانشمندی و تدبیر خردمندی تا چارهای بیندیشند؟
به گزارش ایبنا، سهشنبه دیگر غزل شماره ۴۷۵ خوانش و تفسیر و تعبیر میشود و سه بیت آغازین غزل شماره ۴۷۵ چنین میگوید:
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
۱– ای معشوق! مردم گفتند که تو در زیبایی و حُسن، یوسف ثانی هستی، ولی وقتی با دقت نگاه کردم، دریافتم که به راستی تو از او بهتر و زیباتری. معشوق من از همه زیبایان، زیباتر است.
۲– ای پادشاه زیبارویان! با خنده شکرین و زیبایی که بر لب داری، شیرینتر و جذّابتر از آن هستی که تو را شیرین روزگار بنامم.
۳– ای یار! نمیتوان دهان کوچک تو را به غنچه مانند کرد، زیرا هرگز دهان غنچه به تنگی و کوچکی دهان تو نیست.
نظر شما