چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۷
تلفیق اساطیر ایرانی، عبرانی و تازی در اشعار فرزاد کریمی

فرزاد کریمی در اشعارش با تلفیق اساطیر ایرانی، عبرانی و تازیِ برگرفته از فرهنگ دینی، گونه‌گونی روایات برجای مانده از تمدن آسیای غربی را به هم پیوند داده است.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - رضا ترنیان، منتقد ادبی: گرافیک و طرح می‌تواند اولین شعرهای دیداری بشر باشد بر دیواره‌های غارها و صخره سنگ‌ها وکوه‌ها، اینکه اول به سراغ این مولفه رفته دلیلی بر کهن الگویی یا نمون‌آغازی (آرکی‌تایپ)، زبان شعر است که به تصویر درآمده، در اینجا قصد بر شناخت زوایای گرافیکی اثر نیست، زیرا این مولفه در حیطه دانایی من نبوده و استادان فن باید بگویند و بنویسند، من در نوشتار سعی کرده‌ام در این بین به جنبه‌های معنایی زبان تصویری-اساطیری در کتاب شعر «گوزنی دورن سینه‌ام دست و پا می‌زند» بپردازم.

در تصویر طرح جلد، بر شانه‌های شاعر رویش دو شاخ انبوه گوزنی دیده می‌شود که گویی در درون آن زنی خندان با شاخ‌های گوزن در درون مرد دیده می‌شود، خواه این مرد خیالی باشد یا در خیال شاعر باشد! نکته اینکه حدود ۹۰ گونه گوزن در گونه‌شناسی جانوری دیده می‌شود، عموماً گوزن‌های نر، شاخدار، و ماده‌ها بدون شاخ‌اند؛ البته گوزن شمالی نواحی آمریکای شمالی، اسکاندیناوی و نواحی قطبی شاخدار از نوع ماده نیز دیده می‌شود. در تصویر کتاب، زن درون شاعر با شاخی بر سر نمودی از گوزن ماده شمالی است که ارتباطی زیستی و تنوعی با فرهنگ زبان پارسی ندارد؛ پس ما با امری خیالی مواجهه‌ایم که از ملزومات اساسی شعر است؛ اگر بپذیریم شاخ گوزن بر شانه‌های مرد در تصویر روییده است، ماجرا از نوع دیگری می‌شود.

در گفتمان حاصل از تصویر و گرافیک، موجود نر نیز خود به نوعی از جنس همان گوزنی است که در سینه شاعر است، نر و ماده‌هایی که می‌توانند شاخ بپرورانند یعنی یک یگانگی و نمون‌آغازی اساطیری و فرهنگی در بین تمدن‌های هند و اروپایی‌زبانان رخنمون شده است، مانند بابانوئلی که سوار بر گوزن است، اما با ریشه‌های آیین مهری در شرق، برای رسیدن به مقام پدری و پاپی، که مقام هفتم از آیین مهر بوده است. این پیوند دیریاب در فرهنگ پارسی زبانان به عمو نوروز یا بابا نوروز بدل شده است.

در اساطیر مرتبط به اینوئیت‌ها درباره اسطوره زایش گوزن که جنبه هنری و تخیلی دارد آمده: «گوزن حاصل آرزوی مردی است که با کندن سوراخ در زمین، گوزن را از دل زمین بیرون می‌کشد، گونه‌های بسیاری را بیرون می‌کشد و پس از بیرون کشیدن انبوه آنان، مرد سوراخ را می‌بندد، چون می پندارد دیگر به اندازه کافی گوزن بر روی زمین است!» این تصویر شباهت بسیاری به زایش اسب در اساطیر آسیای غربی است (منظور از آسیای غربی، از دره سند تا دره نیل است)، زایش اسب از دل سنگ همچون شبدیز اسب خسرو پرویز، زایش اسب از دل موج‌های دریاها، زایش اسب از موج‌های آب فرات همچون اسطوره زایش ذوالجناح اسب امام حسین (ع)، و بسیار نمونه‌های نمون‌آغازی این باور…! شاخ نیز همچنین می‌تواند نمودی آرکی تایپی از خدای حیوانات قدیمی در اساطیر آسیای غربی باشد که پی‌یر آمیه در کتاب تاریخ عیلام قدیم به آن اشاره دارد.

در طرح جلد کتاب فرزاد کریمی، تنیدگی مرد و زن در همدیگر همچون زایش زن و مرد درآیین شیوا دیده می‌شود، زنی و مردی که به یاری واژگان گاه از هم دور و گاه به هم نزدیک می‌شوند، مشی و مشیانه‌وار، در حال زایش نوع بشراند، به عبارتی در حال زایش عشق، و مهریشتی و آبان یشتی اهورایی و نفرت اهریمنی دیوهای آز، نفرت و حسادت و غیره هستند.

گوزن در هنر باستانی هیتی‌ها، مصریان، سلتی‌ها، یونانیان و چینی‌ها دارای اهمیت بسیار بوده و آن را مقدس می‌دانستند. در ایران نیز نمونه این تقدس و پاسداشت گوزن در اساطیر دیلمی در گیلان دیده می‌شود. در اسطوره سیاه‌گالش که یک نمون آغاز شبانی در فرهنگ دیلمان است، سیاه‌گالش سوار بر گوزن، حامی رمه‌ها و چوپانان از دست اهریمن رعد و برق و جانوران درنده است.

نقشْ‌مایه گوزن در فرهنگ ایرانی بر روی مُهرها، پارچه‌ها، ظروفِ سیمین دوره اشکانی و ساسانی به این سو دیده می‌شود. در فرهنگ اساطیری ایران گوزن نمادی از هلال ماه و شاخ‌هایش پرتوی از خورشید است، و علاوه بر جنبه‌های معیشتی، نگرش مذهبی و آیینی و اسطوره‌ای داشته است. روی این اصل گوزن: مظهر تیزپایی، و طول عمر و وقار است، نماد نیروی بدنی و قدرت در دویدن، و اغراق در نمایش شاخ‌هایش نشانه گله‌داری وکشاورزی است، گوزن با هلال ماه در ارتباط بوده و هر جا که گوزن است آب هم هست و برای اقوام هند و اروپایی و آسیای مرکزی گوزن حیوان مقدسی است که به صورت خدای آنو، خدای آسمان‌ها در تفکر میان‌ْرودان، و خدای سروتوس یا خدای حامی شکارچی‌ها ظاهر می‌شود! در اساطیر روم و یونان گوزن نشان آرتمیس دختر زئوس است که خدابانوی شکار و حامی زنان بارور است؛ در نقش‌ْمایه‌های دوره اشکانی یکی از وجوه فره شاهی است که بر ساغرهای نقره‌ای نقش بسته است.

نمود گوزن در چند شعر کتاب

در شعر ۱ / ص ۵:

گوزن شاعر در کتابت ناگزیر، رازهای نگفته و مکتومی دارد که باید به زبان تخیل و تخییل درک شود:

چونان گوزنی از جنگل های موعود خویش

به وقت بی‌چون و چرای رفتن...

در شعر ۴ / ص ۱۰:

کوچ و رفتن و جابه جایی از مولفه‌های برجسته گوزن شاعر است:

و سطرهای سپید

که از پس کوچ بزرگ گوزن‌ها

بر جای مانده است...

شعر ۵/ ص ۱۲:

به گنج بادآورده / گنج سوخته / گنجِ‌گاو / و شادُروان مروارید که سینه‌های توست

گنج‌گاو نام دیگر گوزن است، به واسطه واژه گنج، کلام، معنایی نمون‌آغازی در زبان یافته است؛ اساساً فرزاد کریمی با استفاده از تکنیک باستانگرایی زبان، همچون برخی شاعران و نویسندگانی مانند اخوان ثالث، هوشنگ گلشیری و ابوتراب خسروی، زبان را از ساحت طبیعی کلام، به زمانی دورتر برده و عنصر همزمانی را با درزمانی به هم می‌تند. به این شکل گاه روند طبیعی و نُرم زبانِ روز را با گرایش باستانگرایانه کُند می‌کند و خواننده را به تأمل بیشتری وامی دارد، تا با جستجو در کنه و معنای واژگان، درکی همراه با تخیل و تخییل بیابد، در حالی که افزایش بیش از پیش این تکنیک می تواند به خستگی و دلزدگی در خوانش منجر شود.

از سویی در گیلکی و مازندرانی به گوزن، گنج‌گاو می‌گویند، که ترکیبی از گنج و گاو مقدس است، زیرا پنداشته می شود این جاندار با داشتن دو شاخ بر سر، گنجی با خود دارد، و همچون گوشورون اوستایی، و اسطوره ساه‌گاش دیلمی مقدس و دارای احترام است.

شعر ۶/ ص ۱۳:

از گوزن‌های رمیده از خنحر پرسیده بودم / از آهوهای قصر فیروزه / تهران را چه کسانی فتح کرده اند؟ / فاتحان مشروط به عدالتی که در چشم‌های تو نبود؟ / / یا این بند:

تنها گوزن‌های رمیده می‌دانستند / جنگ با چشمان آهویی / تحمیلی است برای شکستِ مشروط به اعتراف...

به کارگیری موتیف‌های زبانی همچون مشروط و فاتحان و قاجار، ناخودآگاه ذهن جستجوگر را به تاریخ و فرهنگ این دو سدة تاریخی سوق می‌دهد؛ از طرفی به کارگیری اشیاء و ابزار همچون چاقو و خنجر با نمودهای شاخ گوزنی که در فرهنگ و کسب و کار رایج است، کمکی است به ارتباط با فرهنگ معاصر و دوره قاجار، همچون چاقوی شاخ گوزنی فیلم قیصر، که نمودی در فرهنگ مردم کوی و برزن است.

گوزنِ برآمده از اندیشه شاعر، به ویژه در شعر شماره ۶ نمودی از رنج‌های تمدنی است، به ویژه در ایران دوران مشروطه. در این شعر گوزن شاهد آزها و نیازهای تبار زخمی و مصائب این سرزمین است، زخم‌هایی که اعتراف به همه ناکامی‌ها داشته و دارند و همچون تبار خونیِ ما در این سده، بر بستری از عشق، وطن، و خون جاری هستند. من گاه با عناصر و پدیده‌های زبانی این شعر، با نمایشنامه" ندبه" و بخش دوم نمایشنامه شب هزار و یکم از آثار استاد بهرام بیضایی همانندی های معنایی و فرهنگی می‌بینم، که خوانش این مجموعه را درخور شایانی ذهن و زبان گردانیده است.

پیوند اساطیر

فرزاد کریمی در اشعارش با تلفیق اساطیر ایرانی، عبرانی و تازیِ برگرفته از فرهنگ دینی، گونه‌گونی روایات برجای مانده از تمدن آسیای غربی را به هم پیوند داده، اما این روایات گاه مشوش‌اند و از نظم روایی برخوردار نیستند، که می‌توان این را از خاصیت شعرهای کوتاه سپید دانست. در این اشعار بیشتر نام‌ها و نامجای‌ها تنها حاملان روایت‌اند نه خود تصاویر آفریده شده. روایاتی که به ناگزیر می‌بایست خواننده را در عناصر دَرزمانی و همزمانی در سیلان نگه دارند. روایاتی پیچاپیچ از سرزمین مادری در قامت واژگان پارسی! شعرهای فرزاد کریمی در این مجموعه گفتمان محور است در قامت عناصر اساطیری! تلفیق قدرت، هویت و زبان، وطن و خون، قانون و عدالت، جنگ و کودتا، انقلاب، مشروطه و تعالی خواهی برای معشوق!

اما انبوه واژگان برآمده از اندیشه و فلسفی سیاسی، جلوه تماشایی بودن گوزن را از خواننده می‌گیرد. گاه شاخ‌های گوزن فرزاد کریمی در انبوه واژگان برآمده از اندیشه سیاسی گیر کرده، و از جلوه‌گری و خیالینگی به تکلم و آوای واژگان بسنده کرده است. اگر گفتمان را برآمده از اندیشه عام و انتقادی بدانیم، و در تبلور و تکامل شعر، بخواهیم آن را به اندیشه و خرد و زیستن نزدیک کنیم، باید شعر را به جنبه‌های زبانی و انتقادی و استعاری سوق دهیم؛ آیا فرزاد کریمی این جنبه واژگانی اشعارش را در کنار نحو زبان شعر سپید، (که در اجرای روایت پیچیده شده، نه همچون اشعار زبان محور)، توانسته به حرکت و گفتار و روایت نزدیک کند؟

پاسخ این پرسش در واژگان نهفته است، انبوه واژگان و نشانه‌های درزمانی و همزمانی، تمرکز خواننده را بر کلیّت مجموعه کاسته و کمرنگ می‌کند؛ زیرا خواننده باید جدای از داشتن اندیشه و سواد تاریخی، اسطوره‌ای، سینما، سوررئالیسم، رمز، نماد فرهنگ خودی و جهان پیرامونش، می‌بایست یکسره در حال گره زدن و گره‌گشایی این روایات باشد، تا روایت و تخیل را با حظ بصری و اندیشگانی دریابد؛ و این برای بسیاری دشوار است؛ پس زبان شعر کریمی، به صورت ناخودآگاه به سمت و سوی شعر خاص و خواننده خواص پسند سوق پیدا کرده است. مثلاً در شعر شماره ۹ حتماً باید خواننده فیلم سگ اندلس لوئیز بونوئل را دیده باشد، با نسل بونوئل و مکتب سوررئالیسم آشنا باشد تا تصویر خوف انگیز بریدن مردمک از کُرة چشم را با تیغ ریش‌تراشی درک کند. تصاویر فراواقع گرایانه که جنبشی علیه واقع‌گرایی در دهه سی میلادی قرن گذشته بوده، بونوئل را واداشت که در طی شش روز فیلم سگ اندلسی را در خانه سالواتور دالی بسازد. جنبش سوررئالیسم از طرف آندره برتون شکل گرفت، اما دالی و بونوئل آن را در سینما و نقاشی تجلی داده و پرتوی دیگر از جهان هنر را به نمایش گذاشتند، زیرا جهان آن روزگار در اروپای غربی پذیرای بریدن کُرة چشم بود! جهان واکنشی زیبا به این کنش خوف انگیز نشان داد و رویکرد هنر به نحو تحسین برانگیزی متحول شد. اما پرسش اینجاست که فرزاد کریمی در شعر شماره ۹ توانسته آن فراواقعیت موجود در سگ اندلسی را نشان دهد؟ آیا جهان شرقیِ شاعر بر پیکره چنین رویکرد اندیشگانی، خیال را پرورش داده و به پدیده‌ها نگریسته؟ یقیناً شعر شماره ۹ در ص ۱۸ از اشعار موفق و پیچ اندر پیچ زبانی فرزاد کریمی است؛ بخوانیم این شعر را:

جای بریدگی بازوهام تیر می‌کشد

جای بریدگی چشم‌هایم تیر می‌کشد

بریده، بریده از نگاه

بریده، بریده از انگشت‌های رو به نوازش

با تیغی تیز در آستین

با چشمی کُشنده در دست

با نگاهی بریده از انگشت

و زبانی بیرون افتاده از دهان:

صبح بخیر آقای بونوئل!

شاعر بی آنکه به رویکرد اساطیری گوزن توجه داشته باشد، در این شعر با ایجازهایی که از فیلم سگ اندلسی (که شعری تمام در سینماست) تاثیرپذیری مناسب و متناسب با فرهنگ خود گرفته است، در اجرای خیال تیغ را در حین بریدن بازو و چشم به ماه ناپیدا در شعر و پیدا در فیلم سگ اندلسی پیوند می‌زند، شاعر بی آنکه نامی از گوزن در این شعر آورده باشد، با کلیت اندیشه‌اش درباره گوزن، پیوندی دیگر با تصاویر و خیال برقرار کرده است؛ بی آنکه شاعر و گوزن همچون تصویر روی جلد و اشعار داخل کتاب با معشوق یکی شده باشد، ما را به جهان فراواقع رهنمون می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها