به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، در این دورهمی که از سری برنامههای «هفته کتاب» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان مرکزی به شمار میرود، پس از نقد و نظر و توضیح در مورد کتاب «باغ کیانوش» تألیف علی اصغر عزتی پاک، توسط عضو هیئت علمی گروه زبان ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اعضای باشگاه کتابخوانی مربیان نقد و نظر خود را درباره کتاب مطرح کردند.
در پشت جلد کتاب آمده است:
«ساقهها مثل تارهای درهم تنیدهای عنکبوت بودند و او در پشت این بافت و پوشش نازک، به کاری که کرده بود فکر میکرد. باورش نمیشد، هم ذوق کرده بود و هم تا حد مرگ ترسیده بود.خودش هم نمیدانست چه اتفاقی افتاده که چنان تصمیمی گرفت و بعد بدون معطلی عملیاش کرد. شاید خواسته بود با این کار شجاعتش را به عباس نشان بدهد، شاید هم از ترس اینکه خلبان گیرش بیندازد، فکرش از کار افتاده بود و بعد مثل دیوانهها، احمقانهترین کار ممکن را کرده بود.»
خلاصه کتاب «باغ کیانوش»:
«داستان دو نوجوان روستایی است که می خواهند به باغ یکی از اهالی روستا بروند. این فرد باغدار به باغ خود بسیار حساس است و اجازه ورود به آن را به هیچکس نمیدهد. یک روز که جشن عروسی پسر باغدار بود، این دو نوجوان دور از چشم همه به باغ میروند. در این هنگام باغدار به باغ خود سر میزند و متوجه چند نوجوان در باغ میشود. در این زمان که زمان جنگ هشت سال بود ناگهان هواپیمای عراقی سقوط میکند و داخل باغ میافتد. سرباز عراقی که از سقوط هواپیما جان سالم به در میبرد، باغدار و بچهها را گروگان میگیرد تا بتواند فرار کند. اهالی روستا متوجه موضوع میشوند و باغدار و نوجوانها را نجات میدهند.»
در نهایت در سطرهای پایانی کتاب میخوانید:
«یک روز هم میرسد که تو بچهها و نوههایت را جمع کنی دور و برت و از تابستان ۱۳۶۵ میگویی! برای اینکه داستان خوبی بشود، حتماً باید همه چیز را مو به مو برایشان تعریف کنی! همانطور که پدربزرگت تعریف میکند! فقط یادت باشد تو دیگر مثل او سالش را گم نکنی: ۱۳۶۵، ششمین سال حمله ی عراق به ایران!
و بعد از سکوتی کوتاه:
بگذریم! نگفتی چطور شد راهت افتاد به این باغ و پایت کشیده شد به این ماجرا؟
لحن پدر طوری بود که حمزه احساس کرد او همه چیز را میداند و وقت حسابرسی شده است. از شرم سرش را انداخت پایین و گوش سپرد به فریادهای زنی که از پشت دیوار باغ، عباس را صدا میزد.»
نظر شما