سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در بخش نخست میزگرد «نگاهی به دنیای رمان نوجوان در ایران»، شرکتکنندگان با تحلیل رفتارهای مطالعهای نوجوانان و معرفی گونهشناسی آنها بر اساس پژوهشهای دادهمحور، به شناسایی خلأهای موجود در نشر آثار متناسب با ذائقه این گروه سنی پرداختند. همچنین، نقش ژانرهای پرطرفداری همچون فانتزی، عاشقانه و پلیسی در جذب نوجوانان و راهکارهای عملی برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی بررسی شد.
نسترن فتحی: مخاطب نوجوان که حالا بهنوعی بزرگسال محسوب میشود، متنی را میطلبد که در مواجهه با آن احساس نکند یک بزرگسال کتوشلوارپوشیده در حال گفتن این است که «سلام بچههای عزیز، من میخواهم برای شما قصه بگویم». به عبارت دیگر، ما باید دو کار انجام دهیم؛ نخست اینکه نوجوان درون خود را بیدار کنیم و شعفزدگی نوجوان را در مواجهه با مسائل در لحن، پرداخت، شخصیتپردازی و هر اقدام دیگری که نویسنده لازم است برای اثرش انجام دهد، لحاظ کنیم. دوم اینکه باید مخاطب نوجوان را که اکنون در این برهه از تاریخ و در این جهان با این تکنولوژی زندگی میکند، بهخوبی بشناسیم. به نظر من، مسئله بسیار مهمی برای نویسنده وجود دارد و آن رویارویی و مواجهه با مخاطب است که باید بهخوبی شناخته شود. اینگونه نیست که جلسهای برگزار کنیم و نویسنده پشت میز نشسته و نوجوانان دور او جمع شوند؛ بلکه باید وارد سبک زندگی آنها شویم و مشاهده کنیم که آنها چگونه صحبت میکنند، رفتار میکنند و زندگی میکنند.
در وهله اول، نویسنده باید برای ایدهپردازی و خلق داستان و شخصیتهایش این مشاهدات را در کنار احساسات نوجوانانه خود قرار دهد. سپس در مرحله بعدی، به بخش بزرگسال وجود خود مراجعه کند و خود را بهجای والدین این نوجوان قرار دهد تا مشاهده کند که مخاطب چه اثری را برای فرزندش میپسندد. بعد از آن، از منظر حوزه چاپ و نشر کتاب به ایده خود بنگرد و ببیند این حوزه چه محتوایی را تأیید میکند. در اینجاست که چالشها آغاز میشود؛ اینکه چه چیزهایی را میتوانیم بر اساس ایدهمان به پرداخت برسانیم و چاپ کنیم. باید دید چه مقدار از این مخاطب واقعی ما که در این فصل جامعه بهعنوان یک شهروند دیده میشود، میتواند در کتابهای ما منعکس شود.
پس از بروز این اتفاق، فاصلهای میان اثر و مخاطب ایجاد میشود؛ یعنی من با چالشی روبهرو هستم هنگام خلق اثر که باید این دو را در کنار هم قرار دهم. وقتی نویسنده داستانی دارد، شخصیتی را پرورش میدهد که بنا ندارد مسائل غیرمناسب را ترویج کند. حتماً او برای این داستان برنامهای در نظر گرفته و داستانش به گونهای پیش خواهد رفت که همه زوایای شخصیت مورد نظر دیده شود.
با این حال، وقتی اثر زیر دست ناشر قرار میگیرد، ممکن است ناشر بگوید: «این محتوا مناسب نیست» یا «این خشونت زیادی دارد». بنابراین طبق سلیقههای موجود، این موارد کنار گذاشته میشود. بعد چه اتفاقی میفتد؟ نویسنده ناخواسته به سمت کارهای کمدردسر میل پیدا میکند. نتیجه آن چیست؟ به مجموعهای از آثار تکراری منتهی میشود؛ یعنی خطرپذیری نویسنده برای پرداختن به موضوعات یا داستانهایی که موضوعات خاص دارند، کاهش مییابد. البته با توجه به شرایط کنونی، نویسندگان همچنان کار میکنند.
باید بگویم که بخشی از این مسئله متوجه خود نویسنده نیز است. واقعاً گاهی احساس میکنم وقتی نویسنده متوجه میشود یک طرح یا الگویی کارایی دارد، به ادامه همان رویه بسنده میکند و دیگر سراغ ساختارشکنی یا ایدههای جدیدتر نمیرود؛ بلکه فقط همان را تکرار میکند. از طرفی، واقعاً مخاطب نیز پذیرای این آثار است؛ یعنی ممکن است اثری، حالا به هر دلیلی، کمی متفاوتتر باشد یا حرف جدیدی بزند و در نتیجه اقبالی به آن نشود.
به نظر من، مخاطبشناسی بسیار حائز اهمیت است و نویسنده حتماً باید به آن توجه کند. نهادهای مرتبط یا حتی خود ناشر نیز باید این مخاطبشناسی را انجام دهند و آن را در اختیار نویسنده قرار دهند. بخشی از این کار نیز بر عهده خود نویسنده است که باید تحقیق و پژوهش انجام دهد. در این زمینه نیز باید فضایی فراهم شود و امکاناتی در اختیار نویسنده قرار گیرد تا او بتواند این کار را انجام دهد و شناخت لازم را به دست آورد.
در حوزه ترجمه نیز به همین شکل است. مترجمان باید خود را بهعنوان یک مخاطب نوجوان قرار دهند و ببینند آیا متن موردنظر، آنها را شگفتزده میکند یا خیر. متأسفانه گاهی مترجمان صرفاً بهدلیل وجود برخی فاکتورهای تصویری و خندهدار، متن را ترجمه میکنند. من معتقدم باید انتخابهایمان را سختگیرانهتر کنیم. با توجه به توانایی خود در زبان مبدأ و تطابق فرهنگها، باید بررسی کنیم که آیا بهعنوان اولین مخاطب، این متن ما را شگفتزده میکند یا خیر. آیا این اثر حرف جدیدی برای گفتن دارد یا نه؟ اگر ما به همراه ناشر، روشهای موفق گذشته را کنار بگذاریم و خطرپذیرتر عمل کنیم، فکر میکنم اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
بخش مهم دیگر، فرم است: هم در آثار تألیفی و هم در ترجمه برای نوجوانان. به نظر من، یکی از عناصر جذابیت این آثار، فرم آنهاست. برای این کار نیازی به دستگاههای برش یا ابزار خاصی نیست؛ ما میتوانیم با همان کلمات و نوشتهها، کارهای خلاقانهای انجام دهیم.
زهرا محسنیفرد: آقای کاشفی خوانساری، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان چه برنامههایی برای بهبود فعالیتها در حوزه نوجوان دارد؟ اصلاً چقدر برای نویسندگان نوجوان و موضوع نوجوانی در حال حاضر سوژه وجود دارد؟ آیا برای آنها مهم است که در این زمینه اطلاعاتی کسب کنند؟
سیدعلی کاشفی خوانساری: خانم توکلی به یک یا دو نکته اشاره کرد که فکر میکنم بد نباشد از منظر دیگری به آنها نگاه کنیم. او به اقلیت تأثیرگذار اشاره کرد که در جامعه به اشکال مختلف مشاهده میشود. این تعبیر نادرستی نیست؛ اما تعبیر دیگری نیز میتوان به کار برد؛ اقلیت حاکم، اقلیتی که در تمامی حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره وجود دارد و با وجود اینکه کاملاً اقلیت است، حکمرانی میکند و سلایق و نگاهها و افکار اکثریت را بهطور کلی انکار میکند و به حاشیه میراند.
نکته دیگر مربوط به نگرش نگران بزرگسالان بود که آثاری برای گروه سنی نوجوان مناسب نیستند. بزرگترها وظیفه دارند این موضوع را به شکل نرم و لطیفی مدیریت کنند، کمک کنند، مشاوره دهند و هدایت کنند. این نظر کاملاً علمی، قدیمی و مقبول است که امثال من در سه دهه پیش و پس از آن، مروج و مدافع آن بودیم و امروز نیز از بسیاری جهات درست است؛ اما امروز میدانیم که این نظریه تنها نظریه نیست و میتوان از ابعاد و وجوه دیگری نیز به مقوله نظارت یا هدایت نوجوانان نگاه کرد؛ بهویژه وقتی که این بحث پیوند میخورد با دانشهای فراتر از ادبیات کودک، در حوزه مطالعات کودکی، جامعهشناسی کودکی یا حتی مطالعات اجتماعی کودکی.
مطالعات کودکی امروز در یک بحث میانرشتهای واقعاً حتی از علوم اجتماعی نیز فراتر رفته و در نگاههای پسا مدرن خود، تردیدهایی را در تمامی تلقیهای جهان مدرن درباره کودکی و نوجوانی ایجاد کرده است.
من فکر میکنم اگر بخواهیم درباره نوجوان ایرانی امروز یا رمان برای نوجوان ایرانی امروز صحبت کنیم، راهی نداریم جز آنکه به دو موضوع فراتر از این نیز بیندیشیم و توجه کنیم؛ یکی گذشته است و دیگری خارج از ایران. به عبارت دیگر، نمیتوان درباره رمان نوجوان و رمان برای نوجوان امروز ایرانی سخن گفت؛ اما از رمان برای نوجوان غیرایرانی غافل شد و چشمان خود را به روی دنیا بست. همچنین نمیتوانیم چشم خود را بر گذشته ببندیم؛ آنچه نوجوانان ما خواندهاند و داستانهایی که پسندیدهاند، از دوره قاجار و مشروطه تا به امروز، شامل کتابهایی است که نوجوان ایرانی به آنها علاقهمند بوده و دنبال کرده است. اگر ما این سیر را پیوسته نبینیم، شاید تحلیل امروزمان نادرست باشد.
واقعیت این است که انجمن نویسندگان یک نهاد برنامهریز و اقدامکننده در حوزه مطالعات ادبیات کودک نیست. این تشکل از حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ نویسنده، مترجم، شاعر و مدرس تشکیل شده است و دغدغههای عمده آنها بیشتر صنفی است تا مطالعات ادبیاتی. بااینحال، نشستها و جلسات متعددی در حوزههای مختلف در طی ۲۵ تا ۲۷ سال فعالیت انجمن شکل گرفته و همیشه ادامه داشته است.
اما در حقیقت، این موضوع به بحث ما برمیگردد؛ اگر قرار است پرسونای نوجوان ایرانی کتابخوان را بررسی کنیم، نیاز داریم شناختی طبقهبندیشده و روشن از رفتار عمومی و مشترک بین این نوجوانان کتابخوان به دست آوریم. این خود یک بحث نظری و مطالعهای جامعهشناختی یا تا حدی میدانی یا بالینی در حوزه مطالعات ادبیات کودک است. بهطور کلی، جای مباحث نظری نیز در اینجا خالی است و باید به آن کمک شود. شما قطعاً نیاز دارید به مقالات ترجمهشده از تجربیات جهانی و جستوجو در مطالعات قدیمی در این حوزه، چه از ایران پیش از انقلاب و چه پس از آن. مطالعات جامعهشناختی درباره بچههای کتابخوان، سلیقهها و ملاکهای انتخاب آنها انجام شده است.
اینجاست که شاید یک گروه ضمیمه و پشتیبان باید در زمینه مطالعات نظری و نقد کنار شما قرار بگیرد و این بخش را تقویت کند. زحماتی که شما دوستان میکشید بسیار ارزشمند است. توصیه من به شما این است که از تجربه موی سپید خود بهره ببرید؛ کمالگرایانه منتظر تکمیل و نهاییشدن انتشار آثار نباشید. آثار را بهصورت تدریجی منتشر کنید و اعلام کنید که این نهایی نیست و بازنگری خواهد شد. حتی هر زمان که شما راضی شوید، میتوانید آن را منتشر کنید؛ زیرا سال بعد ممکن است نیاز به اصلاحیه و ویرایش دوم داشته باشد. اگر این اطلاعات را منتشر کنید، بازخوردهایی دریافت خواهید کرد که این بازخوردها کمک میکند تصویر شما از گرایشهای کتابخوانی نوجوان امروز ایران گستردهتر و تأثیرگذارتر باشد.
قدرتالله نیکبخت: درخصوص رمان نوجوان و بزرگسال، تنها نکتهای که میخواهم بگویم این است که از نظر زبانی، تفاوتی بین رمان نوجوان و بزرگسال قائل نیستم. نوجوانی اول مابین ۱۲ تا ۱۵ سال است که با محدودیتهایی همچون خشونت و توصیف مسائل جنسی مواجه است که نباید در این سن بیان شود. نوجوانی دوم نیز از ۱۵ تا ۱۸ سالگی است. آنچه میدانم این است که نوجوانان بهویژه در نوجوانی اول، بسیار علاقهمند به طنز هستند.
نکته دیگری که به نظرم مهم است، اشاره خانم فتحی به دنیای نویسندگان است. نویسندگان پیشکسوت ما بیشتر در دنیای کودکانه و نوجوانی خودشان زندگی کردهاند و هیچ ابداعی در آثارشان مشاهده نمیشود. واقعاً باید از بالا به پایین به داستان نگاه کرد و نباید فاصلهای بین مؤلف و مخاطب ایجاد شود. اگر فاصلهای وجود داشته باشد و نویسنده از بالا به قضیه نگاه کند، قطعاً کودکان به این کتابها علاقهای نخواهند داشت.
در این زمینه، من شخصاً فکر میکردم باید پژوهشهایی انجام شود. خوشبختانه این پژوهشها در مرکز تبیان اتفاق افتاده است. پیشنهاد میکنم این پژوهش را منتشر کنید؛ معلمان و ناشران نیازمند این اطلاعات هستند. ما واقعاً نوجوانان را نمیشناسیم. ما باید به ادبیات کودکان و نوجوانان نگرش جدیدی داشته باشیم. باید با پرسوناهای مختلف آشنا شویم و ناشران نیز این دنیا را بیشتر بشناسند.
حامد رضوی: یکی از معضلات جدی که اکنون با آن مواجه هستیم، این است که نویسندگان ایرانی در حال کهنسالشدن هستند و به ورطه تکرار افتادهاند. این موضوع ربطی به نظام بالادستی ندارد؛ بلکه به ناشران و حوزههای پرورش نویسنده مربوط میشود. بهزودی با یک صحرای وسیع از نویسندگان روبهرو خواهیم شد. پرورش گلخانهای را کنار بگذاریم؛ زیرا نویسندهای که به هر دلیلی رشد میکند، بحث دیگری است. ما از آن نویسندگان صحبت نمیکنیم؛ بلکه به نویسندگانی اشاره داریم که بهطور ارگانیک و طبیعی رشد میکنند. در نتیجه، استعداد و هوش نسل جوان در حوزه نویسندگی کودک و نوجوان بهشدت کاهش یافته است.
بخش دیگری که باید به آن توجه کنیم، ضرورت آموزش و جایگزینی در این زمینه است. همچنین باید به ضعف جدی نویسندگان ایرانی اشاره کنیم. با احترام به بزرگترها و پیشکسوتان، ما در همه زمینهها دارای ضعف هستیم؛ نه تجربه زیسته کافی داریم و نه تسلط بر زبان. به همین دلیل، درک تجربیات ملتهای دیگر را نیز نداریم. در واقع، دور هم جمع شدهایم و با زبانی که تنها خودمان و برخی از تاجیکها و افغانستانیها صحبت میکنند، احساس میکنیم که حرفهایی خاص داریم؛ درحالیکه به معنای واقعی این حرفها خاص نیستند.
این موضوع را از کجا دریافتم؟ نخستین بار، یکی از کارشناسان وزارت فرهنگ ژاپن به تهران آمد و به نشر ما مراجعه کرد. ابتدا بسیار خوشحال بودیم که میتوانیم کتابهایمان را برای ترجمه و گفتوگو با ژاپن ارائه دهیم؛ اما وقتی کتابها را ارائه کردیم، گفتند: «نه، از اینجا تا اینجا؛ اینها که بهترش در جهان وجود دارد.» اگر شما بگویید مثلاً ناشری در فرانسه بهتر از ما برای کودکان کار کرده است، با تصویرگری خلاقانه و کیفیت بینالمللی، باید بپرسیم: «ما در داخل ایران چه کار باید کنیم؟» آنها فقط یک چیز از ما خواستند: «قصه ما مثل شد»؛ یعنی آن اثر مال ایران است و اصالتاً متعلق به شماست.
متوجه شدم نویسندههای ما نه تجربه زیسته شخصی دارند و نه تجربه بینالمللی. همچنین ارتباط بینالمللی ندارند و بر داشتههای ملی و فرهنگی ما تسلط ندارند. اکنون چند مثال خدمت شما عرض میکنم. تمام ادبیات فانتزی غرب، اعم از عهد قدیم و جدید را بررسی کنید؛ ما چنین آثار غنیای نداریم. نویسندگان ما حتی تاریخ و قصص مجمع التواریخ را نمیشناسند. چه انتظاری داریم که اثری تولید شود که در مقابل آن حرفی برای گفتن داشته باشد؟
این یک بخش از موضوع است. حالا درباره دارایی فرهنگی نیز باید بگویم که یکی از راهکارها این است که باید تربیت نویسنده را مد نظر قرار دهیم. ما باید در حوزه ادبیات ژانر خود، افرادی از این دست را پرورش دهیم. ما باید از عناصر ایرانی و اسلامی استفاده کنیم؛ چراکه برگ برنده ما همین است. برای نوجوانان خود این موارد را قرار ندادهایم و حق دارند که چیزی پیدا نکنند. من بحثی درباره ترویج دارم که اساساً ترویج کتاب کودک چه در سطح مذاهب و چه در سطح مروجان، به نظر من با احترام به شما، اشتباه بوده است. معلمها به اشتباه به بچهها میگویند چرا کتاب بخوانند؟ «بخوانید تا آگاهیتان افزایش یابد، پرسشهایتان را پیدا کنید، کلماتتان زیاد شود.» اما این همه باطل شده است؛ زیرا یوتیوب به عنوان ابزاری برای افزایش آگاهی آمده است.
کلاسها برای چه برگزار شوند؟ آقا فلانی میگوید مطالعه برای لذت است. اگر ما از ابتدا به بچهها میگفتیم که حالتی در کتاب وجود دارد که هیچجا نمیتوانند پیدا کنند، آنها شبها قبل از خواب کتاب میخواندند، در قطار میخواندند و در هواپیما نیز مطالعه میکردند؛ اما چون نگاه ما به این نکتهای که شما اشاره کردید بسیار درست بود، بچهها باید ببینند که ما برنامهای داریم برگزار میکنیم که از کتاب لذت ببرند.
نظر شما