سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) و چقدر راحت نفهمیدیم که تو، تنها استاد درس و مشق دانشگاهمان نبودی. تو استاد راهمان بودی. از میان تمام علم و دانش و سختگیری و دقتت، از میان تمام تواضع اختیاریات، تمام مجاهده و مراقبهات و تمام عشقت به ائمه اطهار که بارها و بارها در کلاس درس و در مناسبات، ابرازش میکردی… و ما کیف میکردیم که میشود عاشق بود و عالم بود. چه ساده نشناختیمت استاد. استاد صاحب مکتب ما… تو با رفتنت هم بلوغ را برایمان معنا کردی و بلوغ یعنی رسیدن و رساندن...
کتاب «استاد» نگاهی است به زندگی او و عنوان فرعی «خردهروایتهای زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری» روی جلد آن دیده میشود. در این کتاب دویستوسی صفحهای که متن آن به قلم فاطمه شایان پویا مدون شده است، نزدیک به دویست خاطره از زبان دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری روایت میشود و هرکدام از این راویان – که برای اکثریتشان نامی نیامده – آنچه را از شهید شهریاری دیدند و آموختند برای مخاطب تعریف میکنند. جذابیت این خاطرات، در صداقت و سادگی زبان روایان است. «فکر کنم ترم دو بودیم که یکی از اساتید، مدتی سرپرست دانشکده شد. ما ترم قبل با ایشان درس داشتیم. نظراتی شنیده بودیم که انتقاد زیادی به ایشان وارد بود. این تصمیم برایمان خیلی گران تمام شده بود. با بچهها قرار بود اعتراض کنیم. با خیلی از اساتید هم صحبت کردیم. یادم هست وقتی با یکی دو نفر دیگر رفتیم اتاق دکتر شهریاری و از دغدغههایمان گفتیم، ایشان ما را به صبر و آرامش دعوت کردند که در عکسالعمل نشان دادن عجله نکنیم.»
راوی میافزاید: «یادم هست به ایشان گفتیم حاضریم تحصن کنیم و… و از او خواستیم ریاست دانشکده را بپذیرند و ما هم هر کاری لازم باشد و در توانمان باشد، انجام میدهیم. اما ایشان حرفهایی زدند که هیچوقت فراموش نمیکنم. گفت که خودش هم نقدهایی به این انتضاب دارد، ولی دنبال ریاست دانشکده نیست و این موضوع آنقدر برایش بیارزش است که مثل این میماند، یک چوب کبریت از اینجا بردارند بگذارند آن طرفتر. گفت ترجیح میدهد به کار علمی خودش ادامه بدهد و زمان، همهچیز را مشخص میکند. ما را هم آرام کردند.»
این سادگی همراه با خلوص، که هم در روایتها وجود دارد و هم از ویژگیهای برجسته شهید شهریاری است، خواننده نکتهسنج را به فکر فرومیبرد. این فکر که بزرگی و کرامت انسان، نه به مقامها و مناصب دنیوی و نه حتی به شهرت و بلندنامی است، بلکه انسان را باید با کوششهای خالصانهاش در مسیر درست – یا به تعبیر دینی، صراط مستقیم – سنجید؛ و شاید این یکی از بزرگترین درسهای استاد شهریاری، نه فقط به شاگردانش، که به همه است.
شهریار سرزمین من
کتاب «شهریار سرزمین من» از معصومه زینعلی نیز حال و هوایی مشابه دارد و زندگی شهید شهریاری را با تکیه بر خاطرات نزدیکانش بازخوانی میکند. «محاسبات در مهندسی هستهای بسیار مهم است در حوزههای هستهای محاسبات همان منطقه ممنوعهای بود که دکتر توانست در آن خطشکنی کند. او با کمک برخی از دانشجویان فعالش که در مقطع دکترا تحصیل میکردند پژوهشهایی را آغاز کرد که نتیجه آن مقالات بسیار مهم علمی در زمینه هستهای بود و موضوع آن پس از درج در تارنماهای علمی بین المللی بسیار داغ شد و توجه همه را برانگیخت و جزو مقالاتی شد که کاربران زیادی از آن بهره بردند.»
این کتاب چهارصد صفحهای در چهار فصل، مقاطع مهم زندگی شهید شهریاری را مرور میکند و میکوشد تا تصوری جامع از ابعاد چندگانه شخصیت این شخصیت علمی ارائه دهد. «شهریار سرزمین من» هم از کارهای روزمره شهید شهریاری میگوید و هم رویدادهای مهم و فعالیتهای علمی و افکار و رفتار شهید در خانواده و محل کار و با دوستان و آشنایان را روایت میکند. در این کتاب، به شهادت دکتر شهریاری و نظرات مختلف درباره این ترور نیز پرداخته میشود. به تعبیری دیگر، این اثر تلاش کرده زوایای مختلف زندگی ایشان اعم از جهاد علمی و سیره سلوکی شهید را بر مخاطب نمایان سازد و قدری از بار گمنامی و غربت این بزرگمردان زمانه کم نماید.
نظر شما