سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -مرضیه نظرلو، پژوهشگر: حکومت قاجار بر ایران حکم میراند اما زمام امور در اختیار دولتهای استعماری انگلیس و روس بود. آنان هم پیِ منافع خود بودند و برای ایران و ایرانی دل نمیسوزاندند که هیچ! هر جا هم میتوانستند آتش جنگ را شعلهور میکردند و قحطی و گرسنگی را به جان مردم بینوا میانداختند. ثروت ایران غارت میشد و لندن و مسکو هر روز پیشرفتهتر و زیباتر رخ مینمود. مردان ایرانی از نداری عرق شرم روی پیشانی داشتند و جشنهای باشکوه و مجلل در عمارتهای کشورهای اروپایی برقرار بود. روسیه و انگلیس با عنوان توسعه تجارت در شهرهای مختلف ایران، مؤسسات تجاری اعم از بانک، صرافخانه و حتی بیمارستان و مدرسه تأسیس کردند؛ در ظاهر به نفع مردم ایران کار میکردند اما از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را از کشور خودشان میآوردند. از کارگر و معلم و اجناس خارجی گرفته تا وسایل بیمارستانی و دلال!
ایران بازار مصرف وسیعی داشت که آنان علاوه بر غارت منابع زیرزمینی نمیتوانستند نسبت به آن بیتفاوت باشند. اجناس کارخانههای خارجی به بازار ایران میآمد و با کمک همان دلالهای خارجی و مشارکت ایرانیهای نان به نرخ روز خور که سودای پول بیشتر داشتند به مردم فروخته میشد. بازار مسلمانان چنان از جنس خارجی پر شد که حتی با مبالغی کمتر از اجناس تولید داخل به دست مردم میرسید و همین باعث شد کسب و کار مردم ایران آجر شود!
مغزهای متفکر استعمار، فکر همه جا را کرده بودند. میخواستند علاوه بر بازار مسلمانان اقتصاد جامعه و کشور را به دست بگیرند و جا پای محکمی درست کنند.
شاه قاجار کاری به این امور نداشت. درحالیکه بازار داخلی دچار رکود بود و کارگران ایرانی یکی پس از دیگری بیکار میشدند؛ خم به ابرو نمیآورد و همچنان بر اریکه قدرت تکیه داشت.
در این میان اما علمای دینی علاوه بر بحث و درس حواسشان به بازار هم بود. حوزههای علمیه در بیشتر شهرهای ایران یا درست وسط بازار قرار داشت یا در مجاورت آن. کاسبها پای درس مکاسب مینشستند و روحانی و طلبه برای رسیدن به حجره و مدرسه باید از قلب بازار میگذشت و اوضاع را از نزدیک میدید. صدای کارگران ایرانی به دربار نمیرسید اما خیلی زود به گوش علمای مذهب رسید. آن روزها سر و صدای نهضت مشروطه هم در ایران بلند بود و علما و مبارزان هر کدام در صفبندیهای مشخص و با اهدافی از پیش تعیین شده به دنبال تغییر شرایط حکومت به نفع مردم بودند.
علما ابتدا در نامههای جداگانه خطاب به دربار، رکود بازار مسلمان را هشدار دادند اما در میان هیاهوی مشروطه این هشدار شنیده نشد. تیرماه ۱۲۸۵ خورشیدی بود که علمای دینی تصمیم گرفتند جریان اعتراضی خود را علنی کرده؛ از تهران به قم بروند و در حرم حضرت معصومه (س) متحصن شوند.
۲۴ تیرماه حضرات آیات در رأس گروهی هزار نفره از مردم به سمت قم حرکت و مهاجرت کبری را آغاز کردند. در جریان همین مهاجرت بود که سیزده نفر از علمای طراز اول تشیع اعلامیه ۵ مادهای را در راستای مبارزه با سلطه اقتصادی بیگانگان صادر کردند.
متن این اعلامیه که در روزنامه حبلالمتین کلکته منتشر شد؛ به این شرح است:
- قبالهجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد بر روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر کاغذ دیگری بنویسند؛ مهر نَنِموده و اعتراف ننویسیم و امضاء نمیکنیم. حرام نیست کاغذ غیر ایرانی و کسی را مانع نمیشویم اما ما به این روش متعهدیم.
- کفن افراد اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی و پارچه ایرانی باشد؛ متعهد شدهایم ما بر آن نماز میت نخوانیم. دیگران بخوانند و ما را معاف دارند.
- لباس مردانه جدید که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده میشود تا جایی که امکان دارد؛ هر چه بدلی در ایران یافت میشود لباس خودمان را از آن بدوزیم و منسوج غیر ایرانی نپوشیم و حرام نمیکنیم لباس غیر ایرانی را اما ما ملزم شدهایم از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی تهیه کنیم. تابعین ما نیز هم چنین و کسانیکه تخلف میکنند؛ توقع احترام نداشته باشند.
- میهمانیها هر چند اعیانی باشد چه عامه و چه خاصه باید مختصر باشد. یک پلو و یک خورش و یک نوشیدنی. اگر زائد بر این کسانی میهمانی بگیرند ما را دعوت نکنند. خودمان نیز به همین روش میهمانی میگیریم.
- وافوری و اهل وافور را احترام نمیکنیم و به منزل او نمیرویم زیرا که ضرر مالی، جانی، نسلی؛ دینی، عرضی و شغلی آن محسوس و مسری است و خانوادهها و ممالک را بر باد داده.
این اعلامیه که در قرن سیزدهم هجری نمایی از اقتصاد مقاومتی را به نمایش گذاشت در بند اول و دوم و سوم به جنبه ارشادی میپرداخت. در بند چهارم به سادهزیستی اشاره داشت و جنبه اجرایی پیدا میکرد و در بند پنجم مفاسد اجتماعی شایع را مورد توجه قرار میداد و جنبه هدایتی را برجسته میساخت.
علمای مذهب و روحانیت در آن مقطع راه نجات بازار مسلمانان را در تحریم کالای خارجی دیدند تا علاوه بر رونق زندگی مردم و بازار داخل مانع نفوذ اقتصادی دشمن در ارکان اقتصاد ممالک اسلامی شوند. یکی از آن سیزده عالم طراز که پای این نامه را با انگشتری خود مهر کرد؛ سید ابوالقاسم نجفی دهکردی بود.
سید ابوالقاسم در سال ۱۲۳۴ خورشیدی در دهکرد (شهرکرد فعلی) به دنیا آمد. پدرش از علمای اصفهان و شاگرد ملا محمد ابراهیم کلباسی بود.
سید در مکتبخانه و مدرسه امامیه دهکرد تحصیل خود را آغاز کرد و همزمان از محضر آخوند ملا محمدحسن اصفهانی مشهور به کوهی که خود پرورش یافته مکتب حکیم سبزواری بود؛ استفاده کرد. درک محضر آخوند کوهی، سید ابوالقاسم را به حکمت و فلسفه علاقهمند ساخت.
پس از مدتی برای ادامه تحصیل به حوزه اصفهان که سالهای شکوفایی خود را میگذراند؛ رفت و در حوزه علمیه صدر واقع در بازار بزرگ شهر از محضر میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسین نجفی، ملا محمدباقر فشارکی؛ ملا حسین نوری و دیگران بهره برد.
در آن زمان علمای اصفهان سرآمد فلسفه بودند و از آنان به عنوان علمای مکتب اصفهان یاد میشد. میرزا ابوالقاسم مدرس خاتونآبادی، آقا محمد بیدآبادی، آقا ملا علی نوری اصفهانی از بزرگان فلسفه حکمت صدرا مدرّس مدرسه صدر بودند و سید ابوالقاسم بیش از همه در محضر حاج ملا اسماعیل دربکوشکی که از بزرگان حکماً بود؛ فلسفه و عرفان خواند.
پس از آن بر طبق سنت آن روزها به عراق رفت و هفت سال در حوزههای علمیه سامرا و نجف به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. در سامرا به حلقه شاگردان میرزای شیرازی پیوست و مانند میرزا از مسائل اجتماعی و سیاسی روز غافل نبود و همانند استاد خود با استعمار مبارزه میکرد.
پس از مدتی سید ابوالقاسم در نجف به واسطه میرزا محمدهاشم اصفهانی به شیخ انصاری معرفی شد و فقه و اصول را در محضر ایشان آموخت. (امام خمینی در کتاب اربعین خود طریق آیتالله دهکردی را به شیخ انصاری میرساند.)
بعد از آنکه مجتهدی مسلّم شد به ایران بازگشت. سی و هفت ساله بود که در مدرسه صدر اصفهان به تدریس و فتوا مشغول شد. درس خارج فقه و اصول او یکی از مشهورترین دروس آن زمان بود که اساتید و شاگردان زیادی در آن شرکت میکردند. مدتی نیز عارفِ حکیم و ادیب حاج آقا رحیم ارباب به محضر آیتالله دهکردی رسید و کسب علم کرد.
آیتالله را یکی از رجال علم حدیث میدانند که علاوه بر آموزش طلاب به وعظ و ارشاد عموم مردم نیز میپرداخت و از طریق منبر و موعظه امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه زنده نگاه میداشت. آقا بزرگ تهرانی از او با عنوان خطیب نام برده است. دیدگاهها و افکار عرفانی و تجربههای سلوکی خاصی نیز داشت که برگرفته از قرآن و حدیث بود و در کتابی به نام «منبرالوسیله» گِرد آورد. میگویند منبرالوسیله؛ مرامنامهای است که ساختار زندگی آیتالله دهکردی بر اساس آن چیده شده است.
در این کتاب آمده: «رحمت خدای رحمان مرا فرا گرفت و به عبادت و مجاهدت نفسانی و اصلاح حال خود روی آوردم. به تحصیل علوم پسندیده مشغول شدم و تلاش روزانه را به شب زندهداری متصل کردم. همواره به خداوند متعال پناه بردم و به اولیای خدا و شافعانِ ضعیفان، ائمه اطهار متوسل شدم.
و تو ای عزیز! توصیه میکنم میانهروی را در تمام امور داشته باش تا به پشیمانی و ندانمکاری گرفتار نشوی. سفارش میکنم جز خدا را بنده نباش و به هیچکس جز خدا دل مبند و امید مدار. بین خود و خدا را اصلاح کن که در این صورت او کار تو را با خلق ساز کند و تو را نزد آنان محبوب سازد…»
سال ۱۳۰۰ شمسی کمکم دودمان قاجار برچیده و پهلوی روی کار آمد. رضاخان بر مسند قدرت نشست و در این میان در سال ۱۳۰۲، آیتالله نورالله نجفی به همراه سایر مراجع اصفهان هیئت علمیه اصفهان را تشکیل دادند. آیتالله دهکردی یکی از اعضای اصلی این هیئت بود که وظیفه آنها رسیدگی به امور مدارس علمیه و شرایط زندگی طلاب و نظارت بر اجرای صحیح احکام و مقررات اسلامی در اصفهان بود.
سال ۱۳۰۶ رضاخان قانون نظام وظیفه همگانی را به تصویب رساند که منجر به واکنش برخی از علما شد.
آیتالله دهکردی به نشانه مخالفت با این قانون همراه عدهای از علما به قم مهاجرت کرد و در همین سفر به آیتالله خمینی و سید شهابالدین مرعشی نجفی اجازه نقل حدیث داد.
این مهاجرت که از اولین مبارزات علنی روحانیت علیه رضاخان بود دلایلی داشت که از مهمترین آن میتوان به مبارزه با سیاستهای ضد دینی رضاشاه در پوشش نظام وظیفه اجباری و تسلط ارتش در به کارگیری اهداف ضد دینی و برخورد خشن و فساد مأموران و افسران سربازگیری اشاره کرد.
این اعتراض در قانون نظام وظیفه تأثیری نداشت اما توانست جوّ رعب و وحشت رضاخانی را بشکند و روحانیت را به صحنه مبارزه علنی بیاورد. علمای معترض پس از چند روز به اصفهان بازگشتند.
آیتالله سید ابوالقاسم دهکردی هشتاد و یک سال زندگی کرد. او را در دوران مشروطه هم فکر و هم رأی آیتالله نجفی اصفهانی میدانند. بیشترین حضور او در مبارزه با انحرافات عقیدتی و اخلاقی بود و مهمترین فعالیت سیاسی او، صدور اعلامیه ۵ مادهای در حوزه اقتصاد اسلامی که نامش را در کنار نام بزرگانی چون آیتالله محمدتقی نجفی، آیتالله نورالله نجفی، میرزا محمدتقی مدرس، آیتالله محمدحسین فشارکی و… ماندگار کرد.
سرانجام آیتالله سید ابوالقاسم دهکردی از فقیهان برجسته تشیع در سال ۱۳۱۳ خورشیدی از عالم فانی وداع و پیکر پاکش در زینبیه اصفهان به خاک سپرده شد.
پینوشت: نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیتهای معنوی و دینی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از این مفاخر دینی پرداخته میشود.
نظر شما