به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، دورهمی حافظ خوانی انجمن حافظ پژوهی اراک شامگاه سهشنبه ابیات غزل شماره ۴۴ حافظ توسط کاظم دارابی مسئول و مدرس انجمن حافظ پژوهی اراک خوانش و تفسیر و تعبیر شد.
ابیات غزل شماره ۴۴ رابه شرح زیر میخوانید:
کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟
فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است
بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
این شعر از حافظ به مسائل زندگی و آزادی اشاره دارد. شاعر به زیبایی و لذتهای لحظهای اشاره میکند و به فتواهای فقهی که بر پایههای اجتماعی و اقتصادی است، انتقاد میکند. او اهمیت بهرهمندی از زندگی را یادآور میشود و نسبت به دیدگاههای محدودکننده و قضاوتهای اجتماعی هشدار میدهد. حافظ توصیه میکند که هر کس باید راه خود را بپیماید و از قضاوت دیگران فاصله بگیرد. در نهایت، با زبانی نغز و هنرمندانه، بر مراقبت از ارزشهای واقعی زندگی تأکید میکند.
شرح ابیات غزل شماره ۴۴ در کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ براساس نسخه غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:
۱– بهار است و فصل گل سرخ، گل سرخ مانند جامی است که پر از شراب صاف و روشن باشد و بلبل، او را با صد هزار زبان ستایش میکند.
۲– در این فصل عیش و نوش و گشت و گذار، دفتر اشعار عاشقانهات را بردار و به صحرا برو، مناسب نیست که در مدرسه بنشینیم و در رابطه با مسائلی چون تفسیر گفتگو کنیم.
۳– فقیه مدرسه در عین مستی، این فتوایی داده است که: شراب خوردن، از خوردن مالِ و قف بهتر است، چون گفتهاند که «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست. عالمان رباکار و مردم فریب، هم در پنهان باده میخورند و هم به فتواهای خود عمل نمیکنند و هم به خوردن اموال اوقاف مشغول هستند.
۴–ای انسان! زندگی، خوشیها و ناخوشیهای بسیار دارد که هیچ کدام در اختیار تو نیست،پس هرچه را که ساقیِ ازل (خداوند ) برایت مقرر داشته و به پیمانه سرنوشت ریخته، شادمانه بپذیر و بنوش، زیرا هرچه که او برای ما بخواهد، کمال لطف و محبّت است.
۵– ای انسان! در گوشهٔ تنهایی و عزلت بنشین و از مردم دوری کن و به سیمرغ بنگر که چگونه در عین گوشه نشینی، شهرت و آوازهاش تمام عالم را فرا گرفته است، کار عارفان و عاشقان حق که ترکِ دنیا کردهاند نیز چنین است.
۶– حرمت نهادن به کسانی که ارزش هنری شعر را نمیفهمند و میخواهند با من مقابله کنند مثل این است که ما کسی را زری بافی میکند با یک حصیر باب یکسان نگاه کنیم.
۷– ای حافظ! خاموش باش و اشعار زیبای چون زر سرخ گرانبهای خود را برای مدعیان بیفضل و کمال نخوان، زیرا در این شهر، ارزش زر سرخ را کسی تعیین میکند که خود سکههای تقلبی می سازد. شاعران دروغین، اشعار تو را به نام خویش خرج میکنند و شعر تقلبی خود را با آن رواج میدهند.
نظر شما