سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفریپور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: پرندگان به منظور یافتن سیمرغ به دنبال راهنما میگردند و هدهد که دانای پرندگان است به مرغان میفهماند که باید برای رسیدن به مطلوب با او همراه شوند، هدهد ادامه میدهد:
پس شما با من اگر همره شوید
محرم آن شاه و آن درگه شوید
وا رهید از ننگ خودبینی خویش
از غم و تشویر بیدینی خویش
هدهد در این قسمت به طور صریح به مرغان میگوید که شما در بند خودبینی و هستید و زمانی از قید خودبینی رها خواهید شد که پادشاه خود را پیدا کنید و با من همسفر شوید:
هر که در وی باخت جان از خود برست
در ره جانان ز نیک و بد برست
هدهد در مجمع پرندگان از موجودی سخن میگوید که برای آنها ناشناخته بوده است در واقع پرندگان به دنبال پادشاهی مثل و از جنس خود بودند، یک پرندهای که بتواند آنها را هدایت کند اما هدهد آنان را متوجه کرد که ما باید برای رهایی از خودبینی و خودستایی به جانان برسیم و جان به جانان تقدیم کنیم تا از بد و نیک روزگار رها شویم:
جان فشانید و قدم در ره نهید
پایکوبان سر بدان درگه نهید
هست ما را پادشاهی بیخلاف
در پس کوهی که هست آن کوه قاف
نام او سیمرغ و سلطان طیور
او به ما نزدیک و ما زو دوردور
در واقع منظور هدهد این است که باید برای رسیدن به مقصود خود را به خطر بیندازی:
بس که خشکی بس که دریا در ره است
تا نپنداری که راهی کوته است
شیرمردی باید این ره را شگرف
زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف
گر نشان یابیم از او کاری بود
ور نه بی او زیستن عاری بود
هدهد میگوید کمترین کاری که میشود کرد این است که حداقل بگردیم و یک پری از این سیمرغ را پیدا کنیم، یک نشانی، یک آیتی، نباید دست روی دست گذاشت و همین گونه نشست:
جان بی جانان کجا آید به کار
گر تو مردی جان بی جانان مدار
مردمی باید تمام این راه را
جان فشاندن باید این درگاه را
دست باید شست از جان مردوار
تا توان گفتن که هستی مرد کار
گر تو جانی بر فشانی مردوار
بس که جانان جان کند بر تو نثار
هدهد به مرغان میفهماند که باید از جان خویش چشم بپوشی تا جانی تازه بیابی تا پروردگار، جان و جهانی تازه به تو نشان دهد به این ترتیب با حرفهایی که مرغان از هدهد شنیدند تصمیم گرفتند تا به این مقصد سفر کنند.
تا هفته آینده و شنیدن ابتدای کار سیمرغ در پناه حق..
نظر شما