سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» اثر عباس عبدی، یکی از آثار مهم در حوزه تاریخ و نقد دانشگاهی در ایران محسوب میشود. در این کتاب، مولف به بررسی تاریخ ایجاد و رشد دانشگاه و فضای دانشگاهی در ایران میپردازد و روند تحول این نهاد را از دوران دارالفنون (اولین دانشگاههای نوین در ایران) تا دوران امیرکبیر (دانشگاه صنعتی امیرکبیر یا پلیتکنیک تهران) مورد بررسی قرار میدهد. او با استناد به مستندات تاریخی و روایتهای دقیق، تلاش میکند تا چرایی تغییرات ساختاری و اجتماعی در نظام آموزش عالی ایران را روشن کند و به بررسی چالشها و موفقیتهای دورههای مختلف دانشگاهی، نقش دانشگاهها در شکوفایی فکری و رشد اقتصادی و همچنین تأثیر تحولات سیاسی بر فضای دانشگاهی میپردازد. از آنجایی که این کتاب با ارائه تحلیلی جامع و مستدل، چشماندازی عمیق از تحولات این نهاد مهم را به خواننده ارائه میدهد به سراغ مولف آن، عباس عبدی فعال سیاسی و پژوهشگر اجتماعی رفتیم تا درباره کتابش مفصل تر گفتوگو کنیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
شما در این کتاب تاریخچه تحول دانشگاههای ایران را از دارالفنون تا دانشگاه امیرکبیر بررسی کردهاید؛ به نظر شما بزرگترین نقطه قوت و ضعف نظام آموزش عالی ایران در این مسیر چه بوده است؟ به نظر بنده در درجه اول وارداتی بودن نهاد آموزش عالی یا علم و فقدان پیوند این نهاد با متن جامعه ایرانی مهمترین مشکل بود. البته گریزی از آن نبود چون نهادی علمی مشابه آنچه در غرب بود در ایران نداشتیم و باید هم وارد میشد. علومی هم که وارد شد برای برآورده کردن نیازهای حکومت و دربار بود. از سوی دیگر نهاد دانشگاه باید در بطن جامعهای باشد که مردم آن هم باسواد باشند در این مورد میان ایران و ژاپن مقایسه کردهام که در ژاپن دانشگاه هنگامی بهطور جدی ساخته شد که بیسوادی عملاً به حداقل رسیده بود. در ایران دارالفنون هنگامی تاسیس شد که درصد باسوادی زیر ده درصد بود و هنوز مدارس مدرن برای آموزش نداشتیم. و مرحوم رشدیه چند دهه بعد و با چه مشقتی اقدام به راهاندازی مدرسه به سبک جدید کرد. سومین ایراد هم فقدان استقلال نهاد علم و دانشگاه بود که از ابتدا تابع حکومت شد و اینها و موارد دیگر موجب اختلال در کارکرد نهاد دانشگاه در ایران گردیده بود.
در کتاب به نقش سیاست و تحولات اجتماعی بر دانشگاههای ایران اشاره شده؛ آیا این تأثیر را بیشتر مثبت میبینید یا منفی؟ چرا این ارتباط در ایران تا این حد پررنگ است؟ با اینکه خودم از فعالان سیاسی دانشگاه بودهام ولی همیشه سیاسی شدن دانشگاه را برای جامعه و حتی نهاد دانشگاهی زیانبار میدانستم. این وضعیت ناهنجار در درجه اول تقصیر حکومت است و به علت ضعف نهادهای حزبی و سیاسی رخ میدهد چون جامعه به نهاد سیاسی نیاز دارد و اگر حکومت اجازه شکلگیری نهاد سیاست را ندهد مردم نهادهای دیگر چون آموزش یا دین و رسانه را تبدیل به سکوی سیاسی میکنند و این نهادها از کارکرد واقعی خودشان باز میمانند.
یکی از دغدغههای مهم کتاب، مسئله مدرنیزاسیون دانشگاههاست. فکر میکنید چرا دانشگاههای ایران علیرغم تلاشهای تاریخی هنوز به استانداردهای جهانی دست پیدا نکردهاند؟ به قول مرحوم مظفرالدین شاه همه چیزمان باید به همه چیزمان بخورد. دانشگاههای ایران در این دو دهه قدری در رقابت عقب افتادهاند و الا به لحاظ کلی و در مقایسه با سایر نهادهای ایران وضع بهتری داشتند.
در مسیر شکلگیری نهاد دانشگاه در ایران، کدام تصمیمات مدیریتی یا سیاسی بیشترین تأثیر را در پیشرفت یا عقبماندگی این نهاد داشتهاند؟ آیا این تصمیمات هنوز هم پیامدهایشان را نشان میدهند؟ مهمترین مسأله؛ دخالت دولت در امور دانشگاه در محتوای درسها و پذیرش استاد و دانشجو و سهمیه دادن و نیز مدیریت از بالای آن است. حکومتها همیشه نوعی ترس از دانشگاه دارند که تبدیل به فوبیا شده است. علت هم ترس آنها از علم است.
شما در این کتاب از دارالفنون به عنوان نقطه آغاز آموزش مدرن در ایران یاد کردهاید؛ فکر میکنید ایدههای امیرکبیر در تأسیس این نهاد تا چه حد در ساختار آموزشی امروز ایران زنده مانده است؟ آیا از آن ایدهها فاصله گرفتهایم؟ واقعیت این است که امیرکبیر پیش از بهرهبرداری از دارالفنون در حمام فین کاشان به تیغ کین کشته شد و فرصتی برای پیاده کردن ایدههایش نداشت که بدانیم چه بود. هر چند دارالفنون وصله ناچسبی برای آن دوره از تاریخ ایران بود. فعلاً که نماند و نمیدانیم اگر بود دقیقاً چه کاری میکرد. ولی در یک جامعه بیسواد؛ دانشگاه کارکرد بیشتری جز در خدمت دولت بودن نمیتوانست داشته باشد.
نظر شما