سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطیما احمدی، روزنامهنگار و پژوهشگر: میکیس تئودوراکیس آهنگساز و ترانهسرای شهیر یونانی بود که بیش از هزار اثر در کارنامه خود دارد. او موسیقی فیلمهایی چون «زوربای یونانی» (۱۹۶۴)، «زِد» (۱۹۶۹) و «سرپیکو» (۱۹۷۳) را ساخته است.
او سهبار نامزد جایزه بفتا شد و برای فیلم «زِد» برنده این جایزه شد. همچنین برای موسیقی فیلم «سرپیکو» نامزد جایزه گرمی شد و برای موسیقی فیلم «زوربای یونانی» که شامل قطعه معروف «رقص زوربا» است، نامزد جایزه گلدنگلوب شد. همچنین خالق سهگانه ماوتهاوزن یا چکامه ماوتهاوزن است که از آن بهعنوان «زیباترین اثر موسیقایی نوشتهشده درباره هولوکاست» و شاید بهترین اثر او یاد شده است. تا زمان درگذشتش، او بهعنوان شناختهشدهترین آهنگساز زنده یونان محسوب میشد. تئودوراکیس همچنین برنده جایزه صلح لنین نیز شده است.
در آوریل ۱۹۶۷، دیکتاتوری نظامی یونان، رهبران سازمانهای لیبرال و چپ را مجبور به فعالیت زیرزمینی کرد. میکیس تئودوراکیس که در آن زمان مشهورترین شاعر و آهنگساز زنده یونان بود، پیشتر در جنگ جهانی دوم علیه فاشیستها جنگیده و توسط نیروهای ایتالیایی، آلمانی و بعدها حکومت راستگرای یونان دستگیر و شکنجه شده بود.
کودتای ۱۹۶۷ برای او به معنای سه سال زندگی در خفا، نوشتن بیانیههای اعتراضی، دستگیری و تبعید بود. او در این دوران «یادداشتهای روزانه مقاومت» را نوشت که شامل اشعار، ترانهها، ادای احترام به شهدا، نوشتههایی درباره تبعیدش در یک روستای کوهستانی یونان و یک اوراتوریوی (اثر موسیقایی) سوررئال است. این کتاب به تازگی با ترجمه سروش حبیبی از سوی نشر ماهی منتشر شده است. در این کتاب، همدردی عمیقی با رنجهای مردم یونان دیده میشود. بااینحال، این پرسش مطرح است که چگونه شخصی همچون تئودوراکیس، که بیشتر یک هنرمند رمانتیک و برجسته بود، درگیر سیاست شد، آنهم به گونهای که هم خود و هم دیگران را در معرض خطر قرار داد؟ آن طور که در یکی از شعرهایش که در کتاب آمده، از «تراژدی یونانی» میگوید که او یک عمر با آن زندگی کرد:
در دوردست، بسیار دور، آوای زندگی به گوش میرسد
در بالا، بسیار بالا، شاید روشناییهایی بدرخشد
روشناییهایی که از ما دزدیدهاند، شهرهایی که از ما ربودهاند
تا یاد واپسین غروب، تا کوههای دورادور که از آن ما بود
در دوردست، بسیار دور، تو هستی، و باید باشی
چنان است که گویی به خنده سیمینی تو، در پس این حصار بلند گوش فرامیدارم
روزی که همهچیز دانسته شود
و کوه خاطرات منجمد ذوب گردد
اکنون فقط یک وسوسه مرا در رنج میدارد: «اقرارنامهام. چه چیز ممکن است در آن فاش کرده باشم؟»
روزی شاید رنگها دوباره زنده شوند
و گورها، خانهها و ماتمکدههای محنت و قانونها گشوده گردند
تا ما بتوانیم مردگانمان را بشماریم و ترانههای جدیدمان را قسمت کنیم
روزی تو نیز
همهچیز را خواهی دانست
تو نیز به یاد خواهی آورد
که در دوردست، بسیار دور، زندگی هست
آن روز
تو دور خواهی بود
و در آن ساعت
من دیگر نخواهم بود...
تئودوراکیس رهبری سازمان جوانان لامبراکیس (وابسته به حزب کمونیست) را برعهده داشت و در مقطعی از اعضای این سازمان خواست که در آتن یک تظاهرات بزرگ برگزار کنند؛ اقدامی که یادآور اشتباه کمونیستهای آلمانی پس از به قدرت رسیدن هیتلر بود. خوشبختانه، کسی در این تظاهرات شرکت نکرد و از کشتار یا بازداشتهای گسترده جلوگیری شد، اما تئودوراکیس همچنان از مخفیگاه خود اعلامیههای اعتراضآمیز منتشر میکرد.
با اینکه حزب کمونیست وقوع کودتا را پیشبینی کرده بود، هیچ برنامهریزی مشخصی برای مقاومت زیرزمینی نداشت. این مسئله باعث شد که تئودوراکیس و دوستانش به بحث در مورد «آنچه که اشتباه پیش رفت» بپردازند و در نهایت تصمیم بگیرند جبهه میهنی را برای مقابله با دیکتاتوری تشکیل دهند؛ روشی مشابه که پیش از کودتا نیز دنبال کرده بودند.
از لحاظ سیاسی، تئودوراکیس با جناح چپ و حزب کمونیست یونان پیوند دیرینهای داشت و از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۰ نماینده این حزب در پارلمان یونان بود. با وجود این، در سال ۱۹۸۹ برای کمک به خروج کشور از بحران سیاسی ناشی از رسواییهای متعدد دولت آندریاس پاپاندرئو، بهعنوان یک نامزد مستقل از حزب راستگرای دموکراسی نوین وارد انتخابات شد. او نقش مهمی در تشکیل یک ائتلاف گسترده بین محافظهکاران، سوسیالیستها و چپگرایان ایفا کرد.
در سال ۱۹۹۰، او بار دیگر به پارلمان راه یافت و وزیر کابینه کنستانتینوس میتسوتاکیس شد. او در این دوران علیه مواد مخدر و تروریسم مبارزه و از فرهنگ و آموزش حمایت کرد. تئودوراکیس همچنین همواره به دفاع از آرمانهای چپگرایانه، بهبود روابط یونان و ترکیه و حل مناقشه قبرس پرداخت. همچنین بهشدت مخالف جنگ عراق بود.
در کتاب «یادداشتهای روزانه مقاومت»، تئودوراکیس و همراهانش درباره اینکه چرا «نیروهای دموکراتیک» پس از جنگ جهانی دوم شکست خوردند، صحبت میکنند، اما هرگز به توافق چرچیل-استالین که یونان را تحت نفوذ بریتانیا قرار داد، اشارهای نمیکنند. برای آنها، اتحاد جماهیر شوروی همیشه بیخطا بود. بهعنوان مثال، وقتی سفیر شوروی از تئودوراکیس دیدار کرد، او هرگز نپرسید که چرا اتحاد جماهیر شوروی تنها چند ماه پس از کودتا، رژیم نظامی یونان را به رسمیت شناخت.
ژنرالهای یونانی که بهنظر نمیرسید تئودوراکیس را بهعنوان یک تهدید جدی در سازماندهی مقاومت تلقی کنند، از تبدیل او به یک شهید پرهیز کردند. خواندن این کتاب، برای کسانی که عمیقاً در شور و احساسات شخصی تئودوراکیس غرق نشدهاند، تنها میتواند ناامیدی درباره سرنوشت دموکراسی در یونان را تقویت کند؛ سرنوشتی که امروزه گریبانگیر بسیاری از کشورها، بهویژه کشورهای خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقا است که هنوز با استبداد و کمونیسم دستوپنجه نرم میکنند.
نظر شما