سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهام عبادتی: فرودست کیست؟ کسی که در آمارهای رسمی گم میشود، در روایتهای مسلط نادیده میماند و در هیاهوی روزمرگیهای شهری، صدایش به سختی شنیده میشود. فرودستی صرفاً یک موقعیت اقتصادی نیست؛ بلکه تجربهای زیسته از محرومیت، حاشیهنشینی و نابرابری است که نهتنها سفرههای کوچک، بلکه رؤیاها و فرصتهای زیستن را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. در این میان مطالعات فرودستی تلاشی است برای شنیدن این صداهای خاموش؛ برای درک آنچه در لایههای پنهان جامعه رخ میدهد و آنچه معمولاً در روایتهای رسمی بازتاب نمییابد. کتاب «روایتهایی از زندگی فردوستان در ایران» مجموعه مقالاتی است که به کوشش محمد یزدانینسب عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و رضا تسلیمی طهرانی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سه فصل تدوین شده است و تلاش میکند زوایایی واقعی از زندگی فرودستان در ایران ارائه دهد. در گفتوگو بامحمد یزدانینسب از دل روایتهای فرودستانه و این کتاب سخن خواهیم گفت.
کلمه فرودست از آن دست مفاهیمی است که به دلیل ابهاماتی که در تعریف از آن وجود دارد، ریسک تبدیل شدن به یک بحران معرفتی دارد؛ بدین معنی که ابهام در تعریف فرودست میتواند منجر به صورت بندی صرفاً فرمی از آن شود. بر این اساس تعریف شما در این کتاب از فرودست چه بوده است؟
همانطور که اشاره کردید، مفهوم فرودست میتواند تعاریف متعددی داشته باشد. در حال حاضر نیز تعریف واحدی در ادبیات جامعهشناسی حول این مفهوم وجود ندارد. البته این وضعیت در حوزه علوم انسانی تا حدودی طبیعی است. همانطور که مثلاً طبقه، قومیت و حتی امروزه جنسیت تعاریف واحدی ندارند، فرودستان نیز میتواند ذیل تعاریف و رویکردهای مختلف تعریف شود. در واقع میتوان گفت تعریف فرودست میتواند تعریفی گفتمانی باشد به این معنا که در هر گفتمان تعریف متفاوتی خواهد داشت. البته این تکثر تعاریف به این معنا نیست که این مفهوم مفهومی سراسر نسبی است و هر کسی میتواند تعریف خاص خود را داشته باشد. این مفهوم نیز مانند مفاهیم دیگر تاریخ خود را دارد و اگر تعریفی میخواهد جدی گرفته شود باید در نسبت با همین تاریخ و تعاریف پیشین حول آن باشد. اما با توجه به اینکه اثر حاضر در قالب مجموعه مقالات است و نویسندگان و محققان مختلفی در این اثر قلم زدهاند، امکان ارائه «تعریف» به معنای دقیق کلمه میسر نبود. بنابراین، بر مبنای تاریخچه این مفهوم و مباحثی که حول آن وجود داشت ما سعی کردیم به جای تعریف، دو معیاری که معمولاً در تعاریف و رویکردهای پیشین حول آن اتفاق نظر وجود دارد متمرکز شویم؛ یعنی «اشتغال غیررسمی» و «درحاشیه بودگی». این دو معیار، معیارهای حداقلی است که گروه های فرودست بر اساس آن در این اثر تعیین شدند. واضح است که در هر مقاله ممکن است نویسنده تعریف دقیقتری از فرودستان نیز ارائه کرده باشد.
آنچه که مطالعات فرودستی باید تلاش کند به آن نزدیک شود تحلیل فرایندی است که طی آن طبقه فرودست، فرودست و ساخته میشود. بنابراین مطالعات فرودستی چشمانداز غاییاش باید روایت فرودست شدن و بازنمایی سلطه باشد. اما با نگاهی به مقالات کتاب میتوان مشاهده کرد که این روایت مد نظر نبوده و بیشتر بازنمایی از واقعیت زندگی فرودستی مورد توجه است. نظرتان در این باره چیست؟
ببینید اینکه مطالعات فرودستان بایستی «فرایند خلق فرودست» را توضیح دهد، یک رویکرد از رویکردهای متنوعی است که به فرودستان میپردازد. بنده به شخصه، به عنوان یکی از نویسندگان با این رویکرد کاملاً موافق هستم و در واقع مطالعات ذیل همین رویکرد قابل طبقهبندی است. اما همانطور که عرض کردم این رویکرد یکی از انواع رویکردهاست. اگر شما مقدمه این اثر را مطالعه کنید متوجه میشوید که هدف این مجموعه مقالات چه بوده است. واضح عرض کنم که در ایران مطالعات زیادی حول مفهوم فرودست انجام شده است که اکثر آنها یا ذیل رویکرد کارکردگرایی بودهاند و فرودست را به مثابه آسیب اجتماعی در نظر گرفتهاند یا ذیل رویکرد مارکسیستی بوده است که آگاهی کاذب و انفعال را به فرودست نسبت دادهاند. اخیراً مطالعاتی بودهاند که مقاومت در زندگی روزمره فرودستان را برجسته کرده اند. وجه اشتراک این سه نحله کلی «کلیشه سازی» برای فرودستان بوده است. کارکردگرایی کلیشههایی از قبیل «هویت منفعل، ناآگاه، تنبل، ناامید و …» را برجسته کرده است. سنت مارکسیستی کلیشه «عدم آگاهی از منافع طبقاتی» را برجسته کرده است و سنت مقاومت در زندگی روزمره «مقاومت فرودستان» را برجسته کرده است طوری که هر رفتار معمولی فرودست به مثابه مقاومت در برابر سلطه تعبیر شده است. بنابراین، با توجه به کلیشه سازیهای زیادی که صورت گرفته است هدف این مطالعه در وهله اول، نه نشان دادن فرایندهای فرودست ساز بلکه در هم شکستن همین کلیشههاست. بنابراین، در این مجموعه مقالات، حتی مقالاتی که صرفاً توصیفی هستند، با شکستن این کلیشهها و نشان دادن کلیشهای بودن این کلیشهها، سبب فهم بهتر از زندگی فرودستان می شوند و اگر از این منظر به قضیه نگاه کنیم، خود این مطالعات را میتوان مطالعاتی انتقادی نامید چرا که سبب بی اعتباری بسیاری از کلیشهها حول زندگی فرودستان شدهاند. با این حال، برخی از مقالات نیز سعی کردهاند در کنار شکستن این کلیشهها، فرایندهای خلق فرودست را نیز نشان دهند.
اساساً پرداختن به واقعیت زندگی فرودستان و روایت تکه تکه از آن، مانند آنچه که در مقالات این کتاب وجود دارد این چالش را به دنبال ندارد که مخاطب را وادار به خوانش روایتی کند که در آن فرودست یا تقدیس می شود یا نکوهش؟
سعی ما این بوده از این دوگانه عبور کنیم. وقتی صحبت از کلیشهسازی میشود، در واقع منظور همین است. کار کلیشهسازی همین تقدیس یا نکوهش است؛ کلیشه سبب میشود ما نسبت به یک چیز یا خشم داشته باشیم یا ترحم. به همین منظور نیز سعی کردهایم در دام این کلیشهسازیها نیفتیم. حداقل، هدف این مطالعه فراتر رفتن از این دوگانهها بوده است. حال اینکه چقدر موفق بوده است یا چه مقالاتی در این زمینه موفق بودهاند حرف دیگری است و میتوان روی تک تک مقالات نقد و بررسی کرد.
با توجه به رابطهای که بوردیو برای ارتباط میان میدان قدرت و میدان علم ترسیم میکند انتشار چنین آثاری که به ویژه در آن به روایت هایی از زندگی برخی مشاغل مانند صیادان یا زبالهگردان نیز پرداخته میشود خطر برداشت نادرست یا سو استفاده سیاست گذار از زندگی فرودستان در ایران را ندارد؟
روی کاغذ، صد در صد این خطر وجود دارد؛ البته با دو تبصره. اول اینکه کدام سیاست گذار این آثار را مطالعه میکند؟ اگر انقدر تحقیقات اجتماعی برایشان جدی بود که وضعیت این نبود. دوم اینکه، تحقیقات اجتماعی که نباید معطوف با نحوه خوانش سیاستگذار باشد. در این صورت هم سبب نوعی خود سانسوری میشود و هم اینکه اصلاً اثری خلق نمیشود چرا که هر گونه تفسیر از آن انجام میگیرد. تاریخ اندیشه سرشار از این رفتارهاست. همه از تلقی سیاستمداران از اندیشههای نیچه و هایدگر و مارکس اطلاع داریم. بنابراین، فکر میکنم این بخش دیگر ربطی به محقق ندارد. علاوه بر آن، آنچه در حال حاضر درباره فرودستان در سطح سیاستگذاری وجود دارد همان مفهوم آسیب شناختی و جرم است. یعنی در حال حاضر، در هر صورت فرودست به مثابه مجرم و منحرف سیاستگذاری میشود. بنابراین، این مجموعه مقالات از این منظر نمیتواند کمکی به حال سیاست گذار باشد؛ مگر اینکه کمی نگاه آنها را به این مقوله تغییر دهد.
روش کیفی که در مقالات کتاب استفاده شده تا چه میزان میتواند بازنمایی منطبق بر واقعیت از زندگی فرودستان در جامعه ارائه کند؟ آیا استفاده از روش کیفی میتواند مساله فرودست شدن در ایران را روایت کند؟
هر روشی محدودیتها و قابلیتهای خاص خود را دارد. وقتی میگوییم روش کمی یا کیفی، در خطر کلی گویی قرار میگیریم. کدام روش کمی؟ کدام روش کیفی؟ ذیل هر یک از این دو، رویکردها و تکنیکهای متنوعی وجود دارد. بنابراین، بله، ممکن است در جایی و بسته به هدف تحقیق، برخی روشهای کمی بر برخی روشهای کیفی ارجح باشند و برعکس. در مطالعات فرودستی، نیز همین موضوع میتواند صادق باشد. با این حال، باید اذعان کرد که کلیشه سازیهایی که تاکنون در حوزه مطالعات فرودستان رخ داده است بیشتر (نمیگویم تمام آنها) مبتنی بر روش کمی بودهاند. بنابراین، نمیتوانم پاسخ دقیقی به این سوال بدهم. اما به صورت خیلی کلی میتوان گفت، به نظر میرسد روش های کیفی (نه همه آنها) برای درک زندگی فرودستان بهتر از روشهای کمی عمل میکنند زیرا خطر نگاه از بالا به پایین در روشهای کیفی کمتر (نمیگویم تمام روش های کیفی اینگونهاند) از روشهای کمی است.
در مقالات کتاب، تصاویری از گروههای مختلف فرودستی ارائه میشود که بعضاً مشکلات و مسایلشان ممکن است نتواند به صورت جامعی مسایل گروه فرودست را نمایندگی کند بدین معنی که مشکلات حاشیه نشینان در کرمانشاه با کولبران در پیرانشهر متفاوت است. نظر شما در این باره چیست؟
کاملاً درست است. هر گروه فرودستی مسائل خود را دارد و خاص بودگی هر گروه مانع از آن میشود که بخواهیم مسائل هر یک را به دیگری تعمیم دهیم. هدف این مطالعه نیز این نبوده است. حتی فراتر از آن، چون این مجموعه، مطالعهای مبتنی بر تعداد نمونه کم بوده است، حتی نمیتوان مسائل و مشکلات هر گروه را به تمام گروه تعمیم داد. برای مثال نمیتوان با مصاحبه با چند کولبر، به تمام ماجرا پی برد و گفت که تمام کولبران با این مسائل مواجه هستند. همانطور که اشاره شد هدف این اثر نیز مطالعه جامعی از فرودستان نبوده است. چه بسا که بسیاری از فرودستان اصلاً در این اثر بررسی نشدهاند. هدف این مطالعه، به صورت عام، ارائه تصویری کوچک اما تاحدودی مبتنی بر واقعیت از زندگی فرودستان بوده است تا کلیشههای موجود شکسته شود.
در پایان باید بگویم مجموع اهداف این کتاب تا حدودی محقق شده است. طبیعی است که نقدهای جدی و به جایی بر مقالات نیز وارد است و این طبیعت کار است. در مجموع اگر این اثر سبب شود که گفتگوهای انتقادی حول مفهوم فرودست شکل بگیرد یا آثار آتی با گذر از نقدهای وارد به این اثر تحقیقات بهتری حول زندگی فرودستان انجام دهند، این اثر رسالت خود را انجام داده است.
نظر شما