پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۲
روایت گفتمان «درویش و مرد ثروتمند در تنگنای زندگی» در اراک نقل شد

مرکزی– شسصت و هشتمین دورهمی چهارشنبه‌ها با منطق الطیر، گردشگر هفت شهر عشق با خوانش و تفسیر و تعبیر دو بخش «حکایت مردی گرانجان که در بیابان به درویشی رسید» و «حکایت سوگواری مردی که بی‌قرار و پند بیدلی به او» از فصل «عذر آوردن مرغان » در خانه فرهنگ شهرداری اراک برگزار شد.

سید مهدی کتانفروش، مدرس دورهمی چهارشنبه‌های منطق الطیر عطار نیشابوری در حاشیه این نشست ادبی به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: استقبال از این گونه دورهمی‌های ادبی در اراک، نشان از گرایش علاقه‌مندان به حوزه ادبیات، به خصوص متون کلاسیک و کهن و غنی ایران زمین دارد.

کتانفروش بیان کرد: همچنین در ادامه خوانش و تفسیر و تعبیر اشعار به سوالات و ابهامات مطرح شده از سوی پرسشگران پاسخ داده شد.

ابیات خوانش شده بخش «حکایت مرد گرانجان که در بیابان به درویشی رسید» را در زیر می‌خوانید.

روایت گفتمان «درویش و مرد ثروتمند در تنگنای زندگی» در اراک نقل شد

حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید

بس سبک مردی گران جان می‌دوید

در بیابانی به درویشی رسید

گفت چون داری تو ای درویش کار

گفت آخر می‌بپرسی شرم دار

مانده‌ام در تنگنای این جهان

تنگ تنگ است این جهانم در زمان

مرد گفتش اینچ گفتی نیست راست

در بیابان فراخت تنگناست

گفت اگر اینجا نبودی تنگنا

تو کجا افتادیی هرگز به ما

گر ترا صد وعدهٔ خوش می‌دهند

آن نشان زان سوی آتش می‌دهند

آتش تو چیست دنیا درگذر

هم چو شیران کن ازین آتش حذر

چون گذر کردی دل خویش آیدت

پس سرای خوش شدن پیش آیدت

آتشی در پیش و راهی سخت دور

تن ضعیف و دل اسیر و جان نفور

تو ز جمله فارغ و پرداخته

در میان کاری چنین برساخته

گر بسی دیدی جهان، جان برفشان

کز جهان نه نام داری نه نشان

گر بسی بینی نه بینی هیچ تو

چند گویم بیش ازین کم پیچ تو

روایت گفتمان «درویش و مرد ثروتمند در تنگنای زندگی» در اراک نقل شد

وی افزود: در این شعر، یک مرد ثروتمند در بیابانی به درویشی برمی‌خورد و از او می‌پرسد که چه کار می‌کند. درویش در پاسخ می‌گوید که در تنگنای زندگی گیر کرده است. مرد ثروتمند به او می‌گوید که اینگونه که می‌گویید درست نیست زیرا در بیابان وسیع، تنگنا وجود ندارد. درویش می‌افزاید که اگر در این موقعیت نبود، به تنگنا نمی‌افتاد و پرسش می‌کند که وعده‌های خوش زندگی چه سودی دارند وقتی عاقبت به آتش می‌انجامند. او بر این باور است که دنیا موقتی است و مثل شیران باید از آتش دنیا دوری کند. در نهایت، درویش اشاره می‌کند که اگر از دنیای مادی رها شود، به آرامش و سرای خوشی خواهد رسید و این دنیای فانی نام و نشانی از خود باقی نمی‌گذارد.

در بخش «حکایت سوگواری مردی که بی‌قرار و پند بیدلی به او» آمده است.

روایت گفتمان «درویش و مرد ثروتمند در تنگنای زندگی» در اراک نقل شد

سوگواری مردی که بی‌قرار و پند بیدلی به او

ابلهی را میوهٔ دل مرده بود

صبر و آرام و قرارش برده بود

از پس تابوت می‌شد سوگوار

بی‌قراری، وانگهی می‌گفت زار

کای جهان نادیدهٔ من چون شدی

هیچ نادیده جهان بیرون شدی

بی‌دلی چون آن شنید و کار دید

گفت صد باره جهان انگار دید

گر جهان با خویش خواهی برد تو

هم جهان نادیده خواهی مرد تو

تا که تو نظارهٔ عالم کنی

عمر شد کی درد را مرهم کنی

تا نپردازی تو از نفس خسیس

در نجاست گم شد این جان نفیس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین