سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن آزموده: همه فکر میکنند داستان پنج ماه آخر زندگی امام سوم شیعیان را میدانند. پس از مرگ معاویه پسر ابوسفیان، حسین (ع) پسر علی (ع) نواده پیامبر اسلام (ص) از بیعت با یزید پسر معاویه سر باز زد. معاویه عهدشکنی کرده بود، او در عهدنامه صلحی که با حسن (ع) پسر علی (ع) امضا کرده بود، متعهد شده بود که پس از مرگش کسی را به جانشینی خود نگمارد و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمین واگذار کند. حسین (ع) بیعت با فردی چون یزید را مغایر با دین جدش پیامبر (ص) میدانست و از این کار سر باز زد و شد آنچه شد. این طرح کلی ماجراست، اما اگر با اطرافیان خود صحبت کنیم، در مییابیم که پیر و جوان چندان از جزئیات داستان اطلاعی ندارند یا دانستههایشان مبتنی بر شنیدهها از اینسو و آنسوست. احمد زیدآبادی، نویسنده و پژوهشگر مسائل سیاسی قلمی روان و شیوا دارد و به تازگی کتابی کوچک و خواندنی درباره پنج ماه آخر زندگی امام حسین (ع) با عنوان «چراغ زمین» منتشر کرده است. او در این کتاب روایتی روان و متکی بر منابع دست اول از ماههای پایانی زندگانی امام حسین (ع) عرضه میکند. به این مناسبت با او کوتاه گفتوگو کردم.
***
سپاس از زمانی که در اختیار ما گذاشتید. احمد زیدآبادی را عموم به عنوان تحلیلگر مسائل سیاست روز میشناسند. چه شد که به موضوعی دینی پرداختید؟
در واقع من در این کتاب به مسائل دینی نپرداختهام. ماجرای عاشورا و شخصیت حسین از نگاه من موضوعی فرادینی است. هر کس در هر برهه از تاریخ و هر گوشه از جغرافیا به چنین عملی دست بزند، واقعاً تکاندهنده و سزاوار توجه توجه بسیار است.
عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان به واسطه ایام محرم و صفر از کودکی با ماههای پایانی زندگانی امام حسین (ع) آشنا هستند و تصور میکنند آن را میدانند. چرا تصمیم گرفتید این بخش از زندگی امام حسین (ع) را روایت کنید؟
متأسفانه آشنا نیستند. تاریخ عاشورا و حرکت حسین [ع] با تحریفات بسیاری روبرو شده و افراد ناآگاه به خصوص برخی مداحان و روضهخوانانِ سطحی و خرافی، ذهنیات و سلایق عامیانۀ خود را به ماجرای کربلا نسبت دادهاند و اصلاً چیزی کاملاً ضد و مغایر آنچه رخ داده است، به مخاطبان خود القاء کردهاند. برخی اسلامستیزان نیز تلاش کردهاند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و یا ارائۀ مهملاتی مثل دعوای قدرت و یا رقابت عشقی چهرۀ عاشورا و حسین [ع] را ملکوک کنند. این کتاب به قصد خنثیسازی این نوع برخوردهای نادرست و ارائۀ واقعیت به مخاطب نوشته شده است.
آنها که کتاب را خواندهاند، میدانند که عنوان «چراغ زمین» از کجا آمده، اما لطفاً برای خوانندگان ناآشنا بفرمایید این تعبیر را از کجا و در چه زمینهای اخذ کردهاید؟
وقتی حسین [ع] از مدینه به مکه و از آنجا به سمت عراق رفت، بسیاری از رجال آن روز نصایح خود را مطرح میکردند و بویژه از کشته شدن او بی نهایت نگران بودند. آنها هر کدام از جایگاه حسین [ع] و کشته شدن او تعبیری را مطرح کردهاند. از جملۀ این رجال، یکی هم عبدالله بن جعفر طیار پسر عموی حسین [ع] است که شوهر زینب بود و دو جوان خود را به همراه حسین [ع] به کربلا فرستاد. او به نوبۀ خود تلاش کرد تا حسین [ع] را از عزیمت به سمت عراق باز دارد زیرا به شدت نگران کشته شدن او بود. به همین جهت به حسین [ع] نامه نوشت که اگر او کشته شود، «چراغ زمین» خاموش می شود. این تعبیر به خودی خود گواه آن است که حسین [ع] چه موقعیتی در منطقۀ حجاز و نزد بزرگان اسلام داشته است.
نثر کتاب شما مثل سایر آثارتان روان و گویاست و عموم مخاطبان میتوانند از آن بهرهمند شوند. در نگارش این کتاب به چه منابعی مراجعه کردهاید و آیا برای نگارش کتاب ناچار از سادهسازی نشدید؟
منبع اصلی کتاب همان «مقتل الحسین» [ع] است که چند دهه بعد از عاشورا توسط ابومخنف لوط بن یحیای ازدی نوشته شده اما اصل کتاب از بین رفته و به نام آن کتاب آثار جعلی رواج یافته است. با این حال، محمد بن جریر طبری در تاریخ خود بخش های از مقتل الحسین [ع] اصیل را بازگو کرده که مورخان بعد از او تا قرن پنجم هجری نیز همان را تکرار کرده اند. شیخ مفید در کتاب الارشاد خود نیز همین روایت را با تفاوت هایی جزیی نقل کرده است. کار من از طریق مقایسۀ ارشاد شیخ مفید و روایت طبری که اخیراً تحت عنوان «مقتل الحسین» [ع] توسط حجت الله جودکی منقح و منتشر شده، به سامان رسیده و هیچ نوع ساده سازی از اصل ماجرا در آن صورت نگرفته است.
کتاب شما بیشتر یک روایت و نقل رویدادهاست، اما میدانیم هر روایتی به هر حال با رویکردی خاص صورت میگیرد و ناگزیر جهتگیری راوی، پنهان یا آشکار در آن اثر گذار است. مثلاً یک نویسنده مذهبی با علایق کلامی خاص ماجرا را یک طور روایت میکند و نویسنده دیگری که اصولاً علقهای به دین اسلام یا مذهب تشیع ندارد، به گونهای دیگر. شما در روایت رویدادها چه رویکردی دارید؟ آیا میتوان گفت این کتاب روایت داستان عاشورا از زبان یک تحلیلگر مسائل سیاسی است؟
من البته آدم خداباوری هستم و به مواریث اصیل دینی بی نهایت احترام میگذارم و به شخص حسین [ع] علقۀ عاطفی خیلی شدیدی دارم. با این حال در نگارش کتاب که خالی از تحلیل هم هست، تلاش کردهام که با روایت تاریخی ماجرا بیطرفانه برخورد کنم. در حقیقت متن مشخصی را به زبان امروز در آوردهام. کار دیگری نکردهام.
شما در مقدمه به آثار نویسندگانی چون دکتر شریعتی، شهید مطهری، مرحوم نعمت الله صالحی (شهید جاوید) و … اشاره کردهاید و گفتهاید که آثار این نویسندگان بیشتر تفسیرهای هستند که به زعم شما هیچکدام حرکت امام حسین (ع) را توجیه نمیکنند. لطفاً به اختصار بفرمایید تفسیر مورد نظر شما چیست؟
مرحوم شریعتی هدف حسین [ع] را از همان ابتدا شهادت میداند که برخی دادههای تاریخی به نفع آن و برخی دیگر به زیان آن است بخصوص پیشنهادهای حسین [ع] به عمربن سعد برای پرهیز از جنگ. مرحوم [شهید] مطهری نکات بسیار خوبی در مورد تحریفات عاشورا مطرح کرده است اما تحلیل او از واقعه در چارچوب دو اصل «امر به معروف و نهی از منکر» مطرح شده که تحلیلی کلی است و حاوی نظریۀ مشخصی نیست. مرحوم صالحی نجف آبادی نیز در کتاب «شهید جاوید» نظریهای را مطرح کرده که با بسیاری از دادههای تاریخی همخوانی ندارد. من با آنکه به مرحوم صالحی احترام بسیاری قائل هستم اما کتاب «شهید جاوید» او را بسیار ضعیف و نظریهاش را نادرست میدانم. شاید حتی کتاب «شهید آگاه» از مرحوم صافی گلپایگانی که ردیۀ تندی به کتاب مرحوم صالحی است، از جهاتی منسجمتر از کتاب «شهید جاوید» باشد اما این کتاب هم با تکیه بر کلام شیعه نوشته شده و خارج از دایرۀ آن را قانع نمیکند. قاعدتاً من هم برای خودم تفسیری از حرکت حسین [ع] دارم که به برخی از جنبههای آن در نوشتههایم اشاره کردهام و برای بیش از آن خود را صالح نمیدانم.
یک سوال هم در ارتباط با موضوع کتاب و مسائل روز. در سالهای اخیر گفته میشود که شکل و شیوه دینداری مردم تغییر کرده و بعضاً از عرفیتر شدن جامعه ایران سخن به میان میآید. در عین حال شاهدیم هر سال مراسم عاشورا با شور و هیجانی بیشتر و با تنوعی شگفتانگیز برگزار میکنند. نظر شما در این باره چیست و به نظر شما چرا با آنکه گرایش مردم به حضور دین در عرصه اجتماع تغییر کرده، این امر به طور خاص در زمینه بزرگداشت قیام امام حسین (ع) تغییر محسوسی نکرده است؟
به نظر من هم جامعۀ ایران عرفیتر شده و در بخشهای حتی دینگریز هم شده است. با این حال، نباید فراموش کرد که بخشی از میراث دینی جامعۀ ایرانی با هویت ملی آن پیوند خورده و یکی از مصادیق آن همین آیین عاشورا و بزرگداشت حسین [ع] است. این نکتهای است که متأسفانه برخی از مدعیان ملیگرایی بخصوص از نوع افراطی و نژادپرستانۀ آن یا نمیفهمند یا بد میفهمند. بنابراین با ادعای احیای هویت ملی به جنگ میراثهای دینی تاریخ ایران و هر چه رنگ و بوی اسلام گرفته برخاستهاند! آنها خواسته یا ناخواسته عملاً هویت ملی ایرانیان را با این کارشان نابود میکنند و نوعی گسست فرهنگی و معنوی با تاریخ ایران و تمام مواریث علمی و فلسفی و عرفانی و ادبی گذشته به وجود میآورند که حاصلش بیهویتی است. تودۀ مردم اما به میراث دینی که بازتولیدکنندۀ اخلاق و معنویت برای آنان است، همچنان به دیدۀ احترام مینگرند و به آن باور دارند. بزرگداشت عاشورا به همین دلیل صورت میگیرد. قاعدتاً سنت از جمله سنت دینی باید نقد و پیراسته شود اما نفی کامل و ستیزه جویانۀ آن به معنای خودکشی ملی برای ماست. یکی از انگیزههای نگارش «چراغ زمین» نیز به همین مسائل باز میگردد. چه عدهای دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند، حسین [ع] نماد معنویت و اخلاقِ ملی ماست و از این جهت یکی از عناصر قدرتمند هویت ملی ما ایرانیان محسوب میشود همانطور که عیسی مسیح [ع] در روسیه از طریق کلیسای ارتدوکس به بخشی از هویت روسی تبدیل شده است. مسیح کلیسای پروتستانی در آمریکا نیز کم و بیش چنین نقشی دارد. در آن کشورها کسی نمیگوید هویت ملی ما چه ربطی به یک جوان یهودی اهل ناصره و زاده در بیت لحم دارد؟ در اینجا اما چون با سرشت ادیان آشنایی وجود ندارد مسائل نژادی و زبانی را در این زمینه به میان می کشند که البته عمدهاش در واکنش به وضع موجود است.
نظر شما