دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۸
برخی نویسندگان بومی‌نویسی را با کهنه‌نویسی یکی می‌دانند

مهدی رجبی نویسندگی در ایران را کار دشواری می‌داند و می‌گوید: برخی نویسندگان بومی‌نویسی را با کهنه‌نویسی یکی می‌دانند. بازنویسی قصه‌ها و افسانه‌ها کاری است درست و در رده‌ی بازنویسی آثار کهن قرار می‌گیرد. اما بازآفرینی مقوله‌ای است متفاوت، نیاز به فرم، خلاقیت و روایتگری تازه و شخصیت‌پردازی متفاوت داریم تا بتوانیم اساطیر یا قصه‌های کهن را به شکلی جذاب برای مخاطب امروزی روایت کنیم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) تاکنون نویسندگانی چون هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی، فرهاد حسن‌زاده، محمدرضا یوسفی و محمدهادی محمدی و البته تصویرگرانی چون نسرین خسروی، محمدعلی بنی‌اسدی و پژمان رحیمی‌زاده، نامزد دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شده‌اند اما تنها فرشید مثقالی، تصویرگر برجسته ایرانی توانسته این جایزه را از آن خود کند. چرا نویسندگان و تصویرگران ایرانی نتوانسته‌اند برنده جایزه اندرسن یا آسترید لیندگرن به عنوان گران‌ترین جایزه کودک و نوجوان باشند؟ اصلاً چرا کتاب‌های ما نتوانسته توجه مخاطب جهانی را به خود جلب کند؟ این به محدودیت زبان فارسی و ترجمه نشدن یا برگردان‌های ضعیف آثار نویسنده‌های ایرانی برمی‌گردد؟

مهدی رجبی، نویسنده کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ما زبان فارسی را با زبان‌های دیگر مقایسه می‌کند و می‌گوید: طبیعتاً زبان فارسی در مقایسه با زبان‌هایی مثل انگلیسی، محدوده‌ی جغرافیایی کوچک‌تری را پوشش می‌دهد؛ روشن است که این مساله روی جهانی شدن کتاب‌های ما تأثیر می‌گذارد. پس برای داشتن مخاطب فراگیر و بین‌المللی، کتاب‌های ما باید به زبان‌های دیگر ترجمه شوند و در اختیار مخاطب جهانی قرار بگیرند.

ترجمه، خلق یک زبان جدید است

ترجمه، اگر هدفمند و حرفه‌ای باشد می‌تواند به جهانی شدن کتاب‌های کودک و نوجوان ایرانی کمک کند. بنابراین بهتر است برگردان کتاب‌ها به مترجمی سپرده شود که فرهنگ و ریزه‌کاری‌های زبان مقصد را به خوبی می‌شناسد و آن زبان را زندگی کرده است. مثلاً یک مترجم نیتیو (بومی) آمریکایی یا انگلیسی به ترجمه کتابی بپردازد که قرار است به زبان انگلیسی ترجمه شود و در سایر زبان‌ها هم همین‌طور.

مهدی رجبی، ترجمه را یک هنر و خلق دوباره‌ی یک اثر می‌داند و می‌گوید: شما به ترجمه‌ی «بازمانده روز» نگاه کنید. زنده‌یاد نجف دریابندری، دنیا و لحن نویسنده را از زبان یک خدمتکار وفادار، در زبان فارسی به خوبی برساخته و منتقل کرده. ساختن جهان ذهنی نویسنده و انتقال آن به زبان مقصد، کار دشواری است و باید برای ترجمه‌ی حرفه‌ای آن از فارسی به زبان‌های دیگر هزینه شود. من تسلطی نسبی روی زبان انگلیسی دارم اما برای ترجمه‌ی آثار خودم ترجیحم یک مترجم بومی است که فارسی را خیلی خوب بداند. روشن است که نویسندگان و بسیاری از ناشران خصوصی از عهده‌ی پرداخت هزینه‌ی ترجمه برنمی‌آیند و باید متولیان فرهنگی برای آن، یک بودجه حمایتی مستقل در نظر بگیرند.

نویسنده‌ی «پسر اقیانوس» همچنین به نقش جشنواره‌ها و جایزه‌های مختلف در معرفی کتاب کودک و نوجوان ایران به ناشران بین‌المللی اشاره و بیان می‌کند: به صورت طبیعی تمرکز بسیاری از جوایز معتبر بین‌المللی، مثل جایزه هانس کریستین اندرسن و آسترید لیندگرن، روی کتاب‌های ترجمه‌شده است نه فارسی. اگر آثار معتبر و مطرح ایرانی به درستی و با کیفیت ترجمه شوند و در این جشنواره‌ها شرکت کنند، شانس دریافت این جوایز را خواهند داشت و همین مسئله، موجب افزایش اعتبار و دیده‌شدن نویسندگان و ادبیات ایران در بازار جهانی می‌شود.

منِ نویسنده را با همینگوی و نیل گیمن مقایسه می‌کنند بدون در نظر گرفتن بسترهای فرهنگی برای تعامل نویسنده و مخاطب در کشورهای دیگر. از آثار ادبی نویسندگان مطرح در کشورهایشان معمولاً فیلم ساخته می‌شود و این موضوع برای جوایز ادبی هم بسیار مهم است اما در کشور ما به ندرت این اتفاق می‌افتد. هزینه‌ی تولید فیلم بسیار بالاست اما به دیده شدن آثار ادبی بسیار کمک می‌کند. اما متاسفانه اگر اثری با وجود تمام ظرفیت‌های فکری و هنری‌اش همسو با برخی نگاه‌ها نباشد، روی آن سرمایه‌گذاری نمی‌شود و شاهد انبوه فیلم‌های بی‌کیفیت هستیم در صورتی که کتاب‌های خوبی در ایران داریم که اقتباس از آن‌ها به رشد صنعت سینما هم کمک خواهد کرد.

پرونده‌هایی که هربار تکرار می‌شوند

نهادهایی چون شورای کتاب کودک، انجمن نویسندگان و کانون پروروش فکری، نویسندگان و تصویرگرانی را به عنوان نامزد دریافت جایزه در هر دوره معرفی می‌کنند و نام برخی از دوستان نویسنده، هربار تکرار می‌شود. مهدی رجبی از این رویه‌ی تکراری انتقاد و بیان می‌کند: توجیه نهادهای معرفی‌کننده این است که تهیه‌ی پرونده با جزئیات بسیار در رابطه با زندگی، سوابق کاری و نقد و نظرها، آن هم به زبان انگلیسی با استانداردهای بین‌المللی به انرژی، زمان و منابع مالی بسیار نیاز دارد و جایی چون شورای کتاب که یک نهاد مردمی است و افراد به شکل داوطلب در آن کار می‌کنند، به حق می‌گوید این امکان را ندارد تا برای افراد بیشتری پرونده تشکیل دهد زیرا هر پرونده به زمانی حدود یک تا دو سال نیاز دارد و تهیه و گردآوری آن، کاری بسیار سنگین و دقیق است. با پذیرش این توجیه و احترام به تمام نویسندگان معرفی شده که همگی از دوستان خوب من هستند، راهکار برای برون‌رفت از این وضعیت چه می‌تواند باشد؟ غیر از این است که نهادهای فرهنگی دولتی باید یاریگر باشند و در تهیه‌ی پرونده‌های جدید هنری برای نویسندگان به نهادهایی چون شورای کتاب کودک و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان کمک مالی کنند؟ بهتر نیست این نهادها به نوعی همسویی و همفکری با هم برسند تا خروجی مشترکی داشته باشند؟ نهادهایی چون کانون پرورشی که امکانات مالی گسترده‌تری دارد، در تشکیل پرونده‌های جدید می‌تواند بسیار مؤثر باشد. البته می‌دانم که مانع زیاد است و اما و اگر فراوان، ولی بگذارید به آینده امیدوار باشیم.

به گفته نویسنده‌ی کتاب «کنسرو غول» همزمان با دور دوم از ریاست جمهوری حسن روحانی، وزارت فرهنگ و ارشاد، بودجه‌ای را به تشکیل پرونده برای چند نویسنده از جمله خود من، احمد اکبرپور و محمدرضا شمس و برخی دیگر از دوستان نویسنده اختصاص داد. ای کاش چنین فعالیت‌هایی به فرد یا افراد خاصی وابسته نبود که بعد از کنار رفتن از سمت‌شان، کارشان نیمه‌تمام نمی‌ماند. ای کاش، سیستمی وجود داشت که فارغ از سوگیری‌های سیاسی و تفکرات ایدئولوژیک این پروژه‌ها را مانند پروژه‌ای ملی و فرهنگی ادامه می‌داد.

بومی‌نویسی، کهنه‌نویسی نیست

به باور مهدی رجبی، برخی از نویسندگان ما همچنان درگیر نوستالژی کشت گوجه و گندم در روستاهای دوران کودکی پخت نان و کلوچه‌ی مادربزرگشان هستند؛ بدون آن‌که از خود بپرسند چند درصد بچه‌های امروز در روستا زندگی می‌کنند و خاطرات کودکی من برایشان جذاب است؟ اگر هم می‌خواهم از روستا بنویسم، آیا فرم و نگاه تازه‌ای برای بیان داستانم دارم که برای مخاطب امروزی جذاب باشد؟ از سوی دیگر، برخی نویسندگان بومی‌نویسی را با کهنه‌نویسی یکی می‌دانند. بازنویسی قصه‌ها و افسانه‌ها کاری است درست و در رده‌ی بازنویسی آثار کهن قرار می‌گیرد. معمولاً در این شیوه‌ی ادبی، اثری کهن مثل یک افسانه را با زبانی ساده و حذف و تعدیل‌های به جا، برای مخاطب روایت می‌کنند چون هدف از این کار حفظ و بیان عین همان قصه بدون تغییر بنیادی در داستان است. به عنوان نمونه کتابی مثل «دختر دال» که آقای اکبرپور بازنویسی کرده‌اند. اما بازآفرینی مقوله‌ای است متفاوت، نیاز به فرم، خلاقیت و روایتگری تازه و شخصیت‌پردازی متفاوت داریم تا بتوانیم اساطیر یا قصه‌های کهن را به شکلی جذاب برای مخاطب امروزی روایت کنیم.

نویسنده «اندوه بالابان»، زبان فارسی را نگه‌دارنده و پاسدار تمدن و تاریخ ایرانی می‌داند و می‌گوید: زبان فارسی، نه فقط ابزاری برای گفتگو که یک فرهنگ است و از دل هزاره‌ها به ما رسیده و شاعر بزرگی چون فردوسی با نیت حفظ هویت و تمدن و فرهنگ ایرانی، به شکلی خلاقانه از آن استفاده کرده است. بهتر است شیوه‌ی نویسندگان امروزی هم در پرداختن به مفاهیم کهن و غنی تمدن ایران، تازه و جذاب باشد تا ضمن پاسداشت و حفظ زبان فارسی به دل مخاطب امروز هم بنشیند. مثل همان کاری که آرمان آرین در سه‌گانه «پارسیان و من»، «پتش خوارگر» یا آثار دیگر خود کرده است. البته قرار نیست همه یک شکل بنویسند و زیبایی هنر داستانگویی در این است که همیشه راه برای تجربه‌ی روایت‌ها و فرم‌های تازه باز است.

نویسنده باید به‌روز باشد

مهدی رجبی براین باور است که نویسندگان باید به‌روز باشند و ذهن و زبان کودک و نوجوان امروز را بشناسند تا بتوانند محتوایی خواندنی و جذاب برایشان تولید کنند. از سوی دیگر لازم است نویسنده‌ها، جلوتر از مخاطب خود بایستند و از دریچه‌ی عمیقتر و گسترده‌تری به جهان نگاه کنند. وگرنه نمی‌توانند با نسلی که با اینترنت سروکار دارد و رسانه‌ها را دنبال می‌کند و زبان‌های غیر از فارسی را هم می‌داند ارتباط برقرار کنند. مخاطب دنباله‌روی اندیشه‌ای است که حرفی تازه برای گفتن داشته باشد بیش از آن‌چه خودش می‌داند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین