به گزارش سرویس دین و اندیشهی خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن جبارنژاد: دکتر افروغ را حقیقتاً نمیتوان با یک خصلت تعریف کرد. او واجد مجموعهای از خصایل نیکو بود و شخصیت او را نیز با اتکای به همین جمع خصایل و جمع فضیلتهای او، باید شناخت. یکی از خصلتهای مهم افروغ بیتردید آزاداندیشی او بود. این آزاداندیشی را هم میتوان در آثار به جای مانده از او یافت. به این معنا که آزاداندیشی واقعاً مساله افروغ بود و پیرامون آن میاندیشید و مهمتر از آن، آزاداندیشی خصلتِ روحی و وجودی او هم بود. به بیانی دیگر، افروغ، از آزاداندیشی، صرفاً «دَم «نمیزد، بلکه آزاداندیشی را «زندگی» میکرد. اساساً برخلافِ مفهوم آزادی که یک مفهوم نسبتاً خنثی است، آزاداندیشی یک خصلت مثبت و وجودی است. به تعبیری شاید بتوان گفت یک وضعیتِ روحیِ اگزیستانس است. افروغ به لحاظ روحی و وجودی حقیقتاً آزاداندیش بود. همین آزاداندیشی او را واجد روحی بیقرار کرده بود که پیوسته از فرمگراییِ رایج عبور میکرد. خودِ افروغ، این فرمگرایی و فرمزدگی را مذموم و از قضا آنرا آفتِ آزاداندیشی میداند.
رهبر معظم انقلاب در نامه معروفی که در سال ۸۱ درباره آزاداندیشی نگاشتهاند، نکات مهمی درباره آزاداندیشی و کرسیهای آزاداندیشی دارند. این نامه واجد تأملاتی نو از منظر انقلاب اسلامی به مقوله آزاداندیشی است. هم راجع به ظرفیتهای آزاداندیشی حرف دارد به ویژه آنجا که اصلِ حیات و تداوم انقلاب اسلامی را در گرو تحقق آزاداندیشی میداند و هم به آسیبشناسی و نقد نگرشهای کلیشه نسبت به این مفهوم میپردازد و هم از دشمنان و جریانهای معارض آزاداندیشی در جامعه با مخاطبان خویش سخن میگوید. رهبری در این نامه دو رقیب را برای آزاداندیشی برمیشمارد: یکی جریان تحجر و دیگری جریان شالودهشکنی و توضیح میدهد که هر یک از این دو جریان چگونه با آزاداندیشی که راه سوم و حرفِ نوی انقلاب است به ستیز و معارضه برمیخواهد.
افروغ پیام و مفادِ این دعوتِ تاریخی و تمدنی رهبر انقلاب به آزاداندیشی را به فراست و با عمقِ وجود دریافته بود و خود نیز در همین راهِ سوم طی طریق میکرد. او، فرمالیسم را خطری برای تحقق ایده آزاداندیشی و آن را مطلقاً کلیشه میدانست. افروغ این حرفها را زمانی میزد که برخی نهادهای متولی تحقق آزاداندیشی بیش از آنکه به محتوای آن بیندیشند و برای تحقق واقعیاش تلاش کنند، درگیر فرم و گزارش کار و تعداد کرسیهای برگزارشده مثلاً در دانشگاهها یا جاهای دیگر بودند. افروغ اما بر این باور بود که تحقق ایده آزاداندیشی بیش از آنکه در گرو تحققِ کمیِ تعدادی کرسیِ برگزار شده باشد، در گرو بروز و ظهور سوژههایی است که از از لحاظ وجودی، خود، آزاداندیشاند و از عمق دل و جان و اعتقاد و باور آن را پذیرفتهاند.
نکته دیگر آنکه افروغ دشمنان آزاداندیشی را نیز به درستی میشناخت و لذا با هر دو جریان معارضِ مورد تاکید در نامه آزاداندیشیِ رهبری، سرِ مخاصمه داشت. او توامان هم جریانِ تحجر را نقد میکرد و هم جریانِ شالودهشکن. بیشترین حملاتی که این سالها به او میشد عمدتاً از ناحیه جریان متحجر بود. افروغ این جریان را به دلیل غلبهِ قِسمی فرمالیسمِ کور، فاقد روحِ آزاداندیشی میدانست. این جریان هم متقابلاً افروغ را فهم نمیکرد و در مورد او در خوشبینانهترین حالت، دچار سوء تفاهم میشد. بیمهری ها و بیرسمیهای این جریان که نیز بماند! از طرف دیگر افروغ با جریان شالودهشکن نیز سر ناسازگاری داشت و آن را هم فاقد روحِ آزاداندیشی میدانست. او به واسطه تعلق عمیقی که به بنیانها و بنیادهای انقلاب اسلامی و خودِ ایران داشت، نمیتوانست با جریانی که بنیانستیز و بنیادستیز است و حتی شاید بتوان گفت هیچ تعلقِ خاطری به ایران نیز ندارد، خود را در یک جبهه تعریف کند. افروغ معتقد بود این جریان به واسطه بیتعلقی به سنت، فهم عمیقی از جامعه ایرانی ندارد. به عنوان مثال او تأکید میکرد که جامعه ایران اساساً جامعه طیفی و نه قطبی است اما عمده روشنفکران سکولار، فهمی قطبی از جامعه ایرانی دارند و این از نشناختن ایران، جامعه ایرانی، سنت، فرهنگ و تاریخ ایران است.
آزاداندیشی برای افروغ هم دیدگاه بود، هم موضع بود و هم کنش. دیدگاه بود به این معنا که او در مورد آزاداندیشی، هم سخن میگفت و هم سخنِ او آزاداندیشانه بود. آزاداندیشی، موضع افروغ نیز بود. در رخدادهای گوناگون سیاسی و اجتماعی به رغم تعلق خاطر عمیقی که به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی داشت، اما موضعش حقطلبانه، آزاداندیشانه و از سر حریت بود همین هم باعث شد برخی به او هجمه کنند و گاه دوستان و همفکرانش، او را مورد عتاب و خطاب قرار دهند. افروغ در مقام کنش هم انسانی بود به غایت آزاداندیش. هر کسی که اندک مواجههای با او داشت، به روشنی این را درمییافت.
بینش، منش و سلوک آزاداندیشانه افروغ، نمونه مجسمی از جمع میان دوگانه «تعلق» و «آزادی» است. دوگانهای که جمع آن به غایت دشوار مینماید. افروغ اما نشان داد که میتوان در عین تعلق خاطر به یک گفتمان و پایبندی به مرام و مکتبی خاص (چنانکه خود او عمیقاً معتقد به گفتمان انقلاب اسلامی بود)، واجد روح آزاداندیشی بود و اسیر ملاحظهکاریها و محافظهکاریهای بیمورد نشد. باشد که ما نیز چنین باشیم.
نظر شما