كتاب «الخمس؛ في ضوء مدرسة اهلالبيت عليهمالسلام» (عربي) تاليف آيتاللهالعظمي حسين نوري همداني از سوي موسسه بوستان كتاب به چاپ سوم رسيد._
خمس همان حقى است كه خداي تعالى آن را براى پيامبر گرامي اش، حضرت محمدبن عبدالله(ص) و ذريه آن حضرت -كه خدا نسلشان را زياد كند- قرار داده و آنان را گرامى داشته به اين كه محتاج زكات نشوند و كسى كه يك درهم از خمس را نپردازد، به آنان ظلم و حقشان را غصب كرده است. از مولايمان امام صادق(ع) وارد شده كه فرمود: «خداى كه جز او معبودى نيست از آنجا كه خوردن صدقه را بر ما حرام كرده؛ حكم خمس را براى ما نازل فرمود، بنابراين، صدقه بر ما حرام است و خمس تكليفى است كه خداي تعالى آن را به نفع ما بر مسلمانان واجب كرده و چون جنبه احترام دارد؛ خوردنش براى ما حلال است.» و نيز از آن حضرت(ع) روايت شده كه فرمود: «اين عذر از هيچ بنده خدائى پذيرفته نيست كه از خمس چيزى را خريدارى كند و هنگامى كه از او بازخواست مىشود بگويد: پروردگارا من آن كالا را با پول خودم خريدارى كردهام؛ مگر آنكه قبلا از اهل خمس اجازه گرفته باشد.» و از امام باقر(ع) نيز روايت شده كه فرمود: «براى هيچكس حلال نيست با مالى كه خمس در آن هست چيزى خريدارى كند مگر بعد از آنكه حق ما را به ما رسانده باشد.»
مباحث خمس، شامل چند بحث است؛ بحث در اينكه در چه مالى خمس هست و چه كسانى مستحق خمساند؟ چگونه بايد خمس در بين صاحبانش تقسيم شود؟ و بحثي نيز درباره انفال.
از مواردي كه بر آن خمس لازم شده، غنائم، معدن، گنج، غواصی در دریا، مالی که از مخارج سالانه بیشتر باشد، زمینی که کافر از مسلمان بخرد، مال حلال مخلوط به حراماند.
درباره مصارف خمس نيز بايد گفت كه خمس به شش قسمت تقیسم مىشود. سهمى براى خدایتعالى، سهمى از آن رسول خدا(ص) و سهمى از آن امام(ع) که این سه سهم در این اعصار متعلق به صاحبالامر امام زمان(عج) است و سه سهم دیگر، از آن ایتام، راهماندگان و مساکین از سادات است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى، در جلد سوم كتاب «آشنايى با قرآن» درباره آيه خمس مينويسد: «"اعوذ بالله منالشيطانالرجيم و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذىالقربى و اليتامى والمساكين و ابنالسبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يومالفرقان يومالتقىالجمعان والله على كل شىء قدير". اين آيه از آيات مهم قرآن است از نظر تفسير و از نظر يك حكم بسيار مهم كه در آن، ميان شيعه و سنى اختلاف بسيار شديدى است. آيه خمس همين آيه است. خمس در نزد اهل تسنن، يك مساله بسيار فرعى و كوچك است، يعنى از فروع جهاد است. ما در اسلام جهاد داريم و در برخى از جهادها يعنى آن جهادهايى كه عليه يك فرقه باغيه از خود مسلمين نيست بلكه جهاد با كفار است، قهرا همان طور كه قانون همه دنياست، غنائم جنگى تعلق پيدا مىكند به آنكه جنگ كرده و فاتح است. از نظر اهل تسنن، خمس منحصر استبه غنائم جنگى؛ سرباز يا لشكرى كه در جنگ، غنيمتى به دست آورده است، چهار قسمتش را به خودش اختصاص مىدهد و يك قسمت را بابتخمس مىپردازد. معتقدند كه در زمان پيغمبر بايد به دست پيغمبر برسد، در زمان خلفا به دستخلفا، و بعد به دست ولى امر مسلمين، آن كسى كه بالفعل حكومت مسلمين را [در دست] دارد. حالا كه به دست او آمد به چه مصرفى برساند و چگونه تقسيم كند؟ مىگويند از اين شش موردى كه ذكر شده است: لله و للرسول و لذىالقربى واليتامى والمساكين و ابنالسبيل، خدا، تشريفى است يعنى به اصطلاح جدى نيست، براى احترام ذكر شده نه اينكه واقعا غرض اين است كه يك سهمى هم به نام خدا باشد. بعد مىگويند بنابراين خود اين يك پنجم را بايد پنج قسمت كرد، يك قسمت به نام پيغمبر، يك قسمت به نام ذىالقربى، يك قسمت به نام يتيمها، يك قسمت براى مسكينها و فقرا و يك قسمت براى در راه ماندگان. حال بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) تكليف چيست [و سهم ايشان را] به چه كسى بايد داد؟ بعضى مىگفتند سهم پيغمبر(ص) ساقط مىشود و آن را به چهار طبقه ديگر بايد داد. برخى ديگر مىگفتند سهم پيغمبر(ص) را بايد نگهدارى كرد تا به دست خليفه وقت برسد. يك چنين چيزى. به هر حال مطابق آنچه اهل تسنن مىگويند؛ خمس يكى از فروع جهاد است و اهميت چندانى ندارد! ولى در مذهب شيعه خمس خودش حكمى است اصيل در عرض جهاد. لهذا مطابق مذهب شيعه، فروع دين ده تاست: نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، تولى و تبرى. اما اهل سنت، خمس را جدا ذكر نمىكنند بلكه آن را از فروع جهاد به شمار مىآورند. چطور شده كه در اين مساله، اين مقدار تفاوت پيدا شده است؟ بستگى دارد به تفسير همين آيه. ائمه ما به ما اينطور گفتهاند كه در اين آيه، "ما غنمتم" يعنى آنچه كه بهره مىبريد، آن چيزى كه مفت و مجانى به دست شما مىرسد. غنائم جنگى يكى از موارد آن است نه اينكه منحصر به آن باشد. قبلا راجع به كلمه «"غنمتم" صحبت كرديم، هم از آيه قرآن دليل آورديم كه اين ماده، اعم است از غنيمت جنگى، و هم از حديث نبوى شاهد آورديم، و هم از امثله سائر در ميان عرب. همين قدر كه كلمه "غنمتم" را به معنى "استفتم" گرفتيم -يعنى از هر فايدهاى كه نصيب شما مىشود بايد يك پنجمش را بدهيد- دايره خمس عجيب وسعت پيدا مىكند.
موضوع ديگر، در مورد كلمه «لله» است.شيعه مىگويند در اينجا شش سهم است كه يك سهم آن به نام خداست. اهل تسنن مىگويند مگر خدا هم مىخواهد براى خودش سهمى ببرد و مصرف بكند؟شيعيان جواب مىدهند: معنى اينكه يك سهم به نام خدا باشد اين نيست، همچنانكه معنى اينكه يك سهم به نام پيغمبر(ص) باشد اين نيست كه پيغمبر براى شخص خودش مصرف بكند. اين سه سهم كه به نام خدا و پيغمبر و امام است در واقع يعنى سهامى كه بايد صرف مصالح عمومى بشود، و اساسا اين يك اصطلاحى است در قرآن كه هر چيزى كه راه خصوصى و فردى براى مصرف آن نباشد، راه مصرف آن را "سبيلالله" مىنامد. ما در باب زكات مىخوانيم: "و فى سبيلالله". يكى از راههاى مصرف زكات، راه خداست. راه خدا يعنى چه؟ هر راهى كه راه شخص خودمان نبود و راه مصلحت عموم بود، آن را مىگويند راه خدا. شما پول خود را به يك فقير مىدهيد يا خرج مسجد يا بيمارستان و يا مدرسه مىكنيد، مىگوييد در راه خدا يا براى خدا دادم. مگر به نفع خدا كسى پول مىدهد؟! بديهى است معناى اين سخن اين نيست كه خدا مصرف كننده است بلكه هر چيزى كه راه عموم باشد، ما مىتوانيم آن را راه خدا بناميم.»
شهيد مطهري در بحث خمس كتاب «آشنايى با قرآن» ميفرمايد: «عنايت اسلام به حفظ سلسله نسب سادات، در اينكه در اسلام بعضى احكام داريم كه از مختصات سادات است، شكى نيست و اين نشان مىدهد كه اسلام مىخواهد سلسله نسب سادات، اين نژاد، مشخص باقى بماند. به نظر ما در اسلام بيش از اين عنايتى نيست كه اولاد پيغمبر(ص) با ديگران مخلوط نشوند به شكلى كه نسبشان گم بشود. مانعى ندارد كه با ديگران ازدواج بكنند، سيد از غير سيد زن بگيرد يا غير سيد از سيد زن بگيرد، ولى اسلام مىخواهد نسبشان را از ناحيه پدران ثابت نگاه دارد. در نتيجه يك احساس روحى در افراد پيدا مىشود، مىگويد من از اولاد پيغمبرم، من از اولاد علىبن ابىطالب(ع) هستم، من از اولاد حسينبن على(ع)هستم، اجداد من در گذشته چنين بودند، داراى چنين فضيلتهايى بودند. اين امر سبب مىشود كه طبقهاى از مردم، عامل نژاد، محركشان بشود به سوى اسلام، نه براى كسب يك امتياز اقتصادى، بلكه براى اينكه در راه اسلام فعاليت بيشترى بكنند. و شايد ژنهايى كه به وراثت مىرسد، كم و بيش در بسيارى از نسلها ظهور مىكند. و تاريخ هم نشان داده است كه سلسله جليله سادات و بالاخص علويين سادات، از صدر اسلام تا عصر حاضر، يك رگى در وجودشان وجود داشته كه اينها را بيشتر از ديگران به حمايت از اسلام برمىانگيخته است. اكثر قيامهاى مقدس دوره امويها و دوره عباسيها، توسط علويين صورت گرفته است. در دورههاى بعد هم، در ميان طبقات مختلف علما، حكما و ادبا، افرادى كه از پيغمبر(ص) نسب مىبردهاند، به نسبت، از ساير افراد در راه اسلام فعالتر بودهاند؛ زيرا غير از آن خاصيت طبيعى [اسلام] كه بالطبع آنها را برمىانگيخته است، اين حالت روانى كه احساس مىكردهاند ما اولاد پيغمبر(ص) هستيم و از ديگران اولويت داريم به اينكه زنده نگهدارنده اين دين و عمل كننده به اين دين باشيم، اينها را وادار مىكرده است كه در حمايت اسلام بيشتر بكوشند. با اينكه نسبت تعداد سادات به عموم مردم، درصد ناچيزى را تشكيل مىدهد، ولى وقتى كه به حوزههاى علميه نگاه مىكنيم، مىبينيم كسانى كه به فكر مىافتند بيايند طلبه شوند و تحصيل علم بكنند، شايد يك ثلثشان سيد هستند. همان احساس سيادتى كه مىكنند، آنها را بيشتر وادار به اين كار مىكند. در عصر حاضر مىبينيد تمام مراجع تقليد سيد هستند. در ميان مراجع تقليد گذشته غير سيد هست ولى بسيار كمتر از سيد.»
چاپ سوم كتاب «الخمس؛ في ضوء مدرسة اهلالبيت عليهمالسلام» (عربي) در شمارگان 800 نسخه، 1000 صفحه و بهاي 210000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما