شخصيت ادبي قرن نوزدهم با فيلمهايي كه براساس داستان آن ساخته شد تبديل به روياي كودكي نسل هاي يك قرن بعد از آن شد.
"چارلز جان هافام ديكنز" در هفتم فوريه سال 1812 در بريتانيا چشم به جهان گشود. پدر او يك نظامي نيروي دريايي بود كه به زحمت از پس گذران زندگي و امرار معاش ده فرزند و همسرش بر ميآمد. اين چنين بود كه دوران كودكي چارلز همانند بسياري از شخصيتهاي محبوب رمانهايش در اوج فقر و تنگدستي سپري شد.
هنگامي كه چارلز دو سال بيشتر نداشت به همراه خانوادهاش به لندن لوكيشن اصلي اكثر قصههايش مهاجرت كرد. اين گونه شناخت محل و جامعه و لمس رنج و زندگي شخصيتهايي كه بعدها آفريد باعث موفقيت رمانهايش شد تا جايي كه يك قرن بعد هم در جايي مثل آسيا يا آفريقا نيز ميتوان طعم تلخ فقر را در لابهلاي كوچههاي تاريك و خيس لندن در قصههاي ديكنز تصور و حتي باور كرد.
چندي بعد تلخترين خاطره دوران زندگي ديكنز به وقوع پيوست. پدرخانواده كه ديگر توان پرداختهاي مالي را نداشت به علت بدهكاري به زندان افتاد و اين شرايط آن قدر سخت شد كه مادر ديكنز فرزندان خود را نيز به زندان برد تا از غذاي زندان ارتزاق كنند.
با مرگ پدر، چارلز خود مشغول به كار شد. ولي او تصميم گرفته بود تا از تحصيل نيز غافل نماند تا اين كه چند سال بعد يعني در سال 1833 با نام مستعار «باز» اولين اثر خود را در يك مجله ماهانه منتشر كرد.
در 1836 اولين كتاب او با نام «طرحهاي باز» منتشر شد و با سردبير همان مجلهاي كه برايش مينوشت ازدواج كرد.
او حالا فقر را فراموش كرده بود و با نوشتن قصههايي كه از بطن زندگي آن دوران بر ميخواست به نويسندهاي محبوب كه آثارش بسيار پرفروش بودند، تبديل شده بود.
سرانجام"اليور تويست" از مطرحترين آثار ديكنز كه در ابتدا به صورت پاورقي در مجلات آن دوران كه او در آنها مي نوشت چاپ مي شد تا سرانجام در سال 1838 كتاب كامل آن را منتشر كرد.
رمان "اليور تويست" به زندگي كودكي ميپردازد كه دوران تيره و تار كودكي خود را در نوانخانه اي كثيف در دنياي زيرزميني شهر قرن نوزدهمي لندن مي گذراند. اليور به زودي ميآموزد كه براي ادامه زندگي در چنين شرايط جنگل گونهاي نيازمند دفاع از خويش است، ولي او كه به اين دنيا تعلق ندارد از آنجا فرار ميكند. در شهر بزرگ و شلوغ و پر خطر لندن، او گرفتار «فاگين» پيرمردي يهودي كه پناه دهنده دزدان و جيببرها است مي شود و...
به هر حال توصيف واقع گرايانه ديكنز كه با توضيح و شرح جزييات كامل قصهاش همراه ميشود، به راحتي مخاطب را در حال و هواي زمان و مكان قصهاش قرار مي دهد تا به راحتي به جريان مفهومات انساني كه مورد نظرش است برسد.
ديكنز بعد از اين قصه با آن كه نويسندهاي شناخته شده بود،اما هرگز روزنامهنگاري را رها نكرد و با انتشار مجلهاي به اين كار ادامه داد.
حتي وقتي ميخواست رمان «آرزوهاي بزرگ» كه اقتباسهاي زيادي هم از روي آن شده را بنويسد ابتدا آن را در نشريه خودش چاپ كرد و سپس رمان آن را منتشر ساخت. اثري كه بسيار مورد نظر داستايوفسكي بود و از آن به عنوان يكي از آثار مورد علاقه زندگيش نام ميبرد.
ديكنز در كتاب "اليور تويست " با نقد دوران سرمايهداري و حوادثي كه پس از انقلاب صنعتي روي داد، سو استفاده جامعه سرمايهداري بريتانيا را از طبقه زيرين جامعه كه زير خط فقر زندگي ميكردند را به تصوير ميكشد و شايد شخصيت تلخ "فاگين" كه با كودكان مانند بردهها رفتار ميكند يك تصوير كامل از اين طبقه است كه با سو استفاده از آنان ميخواهد بسيار آسان به منفعت و سود برسد. اما گردابي كه او ساخته هر لحظه بيشتر وجودش را فرا ميگيرد و او را به مرحله سقوط و تباهي ميكشاند.
ديكنز با اليورتويست در حالي كه در ظاهر قصهاي را براي كودكان مينويسد با نگاهي راديكال و البته تلخ و با خلق فضايي رئال، مخاطبش را با واقعيت موجود وقف ميدهد به طوري كه او را در شرايطي قرار مي دهد كه در هر حال حكم به زشتي موجودي به نام جامعه بدهد.
"ديكنز "فاگين واليور كه دو سوي اين جامعه هستند را هرگز سياه و سفيد نميخواند، بلكه آنان را انسانهايي ميداند كه هر يك به نوعي در قفس جامعه زنداني شدهاند. يكي با انحراف از اصول اخلاقي راه زيست را در بهرهوري از ديگري ميجويد و ديگري بيگناه در راه فرار از قفسي اين چنين تنگ است.
اين در حالي بود كه جامعه صنعتي انگليس در آن زمان، كودكان و زنان را بسيار آسانتر از مردان به كار ميگرفت كه دليلش در ارزانتر بودن آنها نسبت به مردان بود. اين چنين بود كه ديكنز كه خود همان طور كه گفته شد كودكي تلخي را از سر گذرانده بود نسبت به چنين شرايطي اعتراض ميكرد.
از ديگر آثار مهم ديكنز ميتوان به كتابهاي "نيكلاس نيكل باي"، "ساعت ديواري ارباب همفري"، "آرزوهاي بزرگ"، "ديويد كاپرفيلد" و... نام برد.
ديكنز بعدها در سفري كه به امريكا داشت، در كتابي به نقد جامعه امريكا كه در ذهن او جز برده و برهداري نبود پرداخت و آن را در سال 1843 با نام "يادداشتهاي امريكايي" منتشر كرد.
چارلز ديكنز در سال 1843 نيز كتابي با مايههاي مذهبي و اخلاقي كه اقتباسهاي موفق بسياري از روي آن صورت گرفته است را نوشت كه شخصيت اصلي آن را كودكان جهان با نام "اسكروچ" به خوبي ميشناسند در سال 1845 خاطرات ديگري را پس از سفر به ايتاليا در مجله خودش با نام "ديلي نيوز" منتشر ساخت و سرانجام در سال 1849 با انتشار كتاب مشهور "ديويد كاپرفيلد" به قله نخست ادبيات آن روزهاي جهان رسيد.
اما از كتاب "اليور تويست" در تاريخ سينما چند اقتباس سينمايي بزرگ وجود دارد. اولين اثر متعلق به "فرانك لويد" است كه "والتر آنتوني" آنرا در سال 1922 از رمان اصلي اقتباس كرد. فيلمي سياه و سفيد و صامت كه با پرداختن به قصه اصلي و صحنههايي كه بيشتر روي شخصيت فاگين متمركز است. فاگين همان مرد يهودي پول پرست قصه است كه براي رسيدن به اهدافش از هر ظرفيتي حتي به قيمت جان انسانها بهره مي برد.
"لويد" كه كارگرداني قابل اعتنا در دهه بيست است با اتكا بر گروه بازيگران و فيلمبرداري و طراحي صحنه خويش موفق ميشود با اين فيلم به فروش بالايي برسد و نيز در نزد منتقدان نيز فيلمش به انتظارات اقتباس از رمان ديكنز كه نزديك به پنجاه و دو سال پيش فوت كرده بود پاسخ گويد. به هر حال اين اتفاقي بود كه در سينماي هاليوود براي اولين بار در مورد كتاب ديكنز افتاد. در اين فيلم بازيگراني چون "جيمز ماركوس"، "آگي هرينگ"، "جكي كوگان" و "مك دووال" بازي كردند.
اما "ديويد لين" كارگردان نامدار سينماي هاليوود در سال 1948 فيلمي را با اقتباس از رمان ديكنز ساخت كه اكنون به عنوان يكي از شاهكارهاي اقتباس جهان از آن نام برده ميشود. فيلمي كه "استانلي هانيس" فيلمنامه آن را نوشته و در آن بازيگراني چون "الك گنيس"، "رابرت نيوتون"و"كي والاش" بازي كردند .
فيلمي كه بسيار به جزييات كتاب وفادار مانده است و همانند ديكنز شخصيتهايش را به طور كامل براي خواننده معرفي ميكند. گويي كتاب را دقيقا بر پرده سينما كشيدهاند. اين فيلم قصه را مانند كتاب با توصيف فضاي تلخ و سياه لندن آغاز ميكند و با ايجاد يك جو جذاب و هيجان انگيز تماشاگران را وادار به پيگيري ادامه فيلم ميكند. او به استادي فضاي سياه كتاب ديكنز را آنقدر قابل باور ترسيم ميكند كه گاهي تماشاگر، ديدن همين نماهاي تكنيكي را هيجان انگيز ميداند. گينس نيز با بازي زيباي خويش شخصيت "فاگين" را به زيبايي تصوير ميكند و آن را از شخصيتهاي به يادماندني تاريخ سينما ميكند،البته در زمان نمايش فيلم نمايش شخصيت يهودي فاگين سر و صداهاي زيادي را به پا كرد.
اما "رومن پولانسكي" هم با اقتباس از رمان ديكنز نسل امروز و شايد چند نسل بعد كودكان را مفتخر به ديدن و آشنايي با شخصيت اليور تويست كرد.
فيلم رومن پولانسكي اتفاقي مهم در قرن بيست و يكم بود. به راستي او فيلمي ساخت كه بر اساس اقتباس كلاسيك از رماني كه در قرن نوزدهم نوشته شده و حاوي اخلاقيترين موضوعات و مفاهيم انساني است و با توجه به كارنامه متفاوت اين كارگردان اتفاقي بزرگ در سينماي پولانسكي بود.
فيلمنامه جذاب "رونالد هاروود" و كارگرداني دقيق پولانسكي كه قصد امانتداري را نسبت به كتاب داشته است، به همراه بازيهاي تاثيرگذار،" كينگزلي" ،" جرمي سويفيت"، "يان مك نيس"،"بارني كلارك"و"فيليپ هس" و نيز طراحي زيباي "آناشپارد" از فيلم پولانسكي، اثري قابل تامل ساخته است.
فيلم پولانسكي شايد هم از اين نظر موفق بوده كه كودكي اليور شبيه كودكي اوست و خيليها اين فيلم را يك اتوبيوگرافي هم ميدانند. فيلمي كه پولانسكي در دهه هفتم زندگيش شايد براي نسلي كه او را بعد از مرگ هم به ياد خواهند آورد ساخته است.
كودكي و نوجواني پولانسكي كه در روزهاي بعد از جنگ جهاني دوم گذشته است به خوبي شرايط سخت و توانفرساي اليور جوان را درك ميكند و نمايش زجر كشيدهترين اليور تاريخ سينما كاري است كه تنها از پس تجربههاي شخصي او بر ميآيد. شايد پناهگاه فاگين كه مهمترين دشمن اليورتويست است، تنها مأوا و جايگاهي است كه اليور جوان در لندن تاريك ميتواند بيابد. هرچند كه فرار از آن هم يك تصميم ناگزير بزرگ ميشود.
پولانسكي در مصاحبهاي درباره فيلم به نحوه برخورد هاليوود با كودكان اعتراض مي كند و ميگويد: آنها كودكان را دست كم مي گيرند و تصور ميكنند كه آنها علاقهاي به درامهاي تاريخي ندارند.
اما به نظر ميرسد كه پولانسكي موفق ميشود كه كودكان را با ادبيات و سينماي اقتباس آشتي دهد و اليور تويست روياي خاطرههاي كودكي صد سال از كودكان دنيا باشد.
نظر شما