پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۴
چگونه یک قربانی، به‌تدریج شکارچی می‌شود؟/ رمانی با محوریت عقده حقارت

شخصیت اصلی رمان «پیرزن جوانی که خواهر من بود» به علت تحقیر توسط یک گروه از نظر ذهنی قبول کرده که مشکل دارد و این امر در او ایجاد حقارت و از دست دادن عزت نفس کرده که به مرور باعث آسیب به دیگران می‌شود.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مهرو پیرحیاتی، نویسنده و منتقد ادبی: راوی قصه رمان «پیرزن جوانی که خواهر من بود» اثر صمد طاهری، رمان را از زمان کودکی شخصیت اصلی داستان، روایت می‌کند دورانی که می‌توانست برای پرویز خوشایند باشد اما سراسر درد و رنج است.

او به علت ضعف در تحصیلات و ناتوانی در انجام تکالیف مدام توسط معلم و شاگردان مورد تنبیه قرار می‌گیرد که به مرور در او ایجاد عقده حقارت می‌کند. نویسنده به‌خوبی زوال یک انسان را به طور کامل نشان می‌دهد، طوری که در انتهای رمان تنهایی او را کاملاً احساس می‌کنیم.

یکی از مفاهیمی که در نظریه آلفرد آدلر مورد تاکید قرار گرفته، عقده حقارت یا (inferiority complex) است. با آنکه در نظریه آدلر، احساس حقارت یک احساس بهنجار در نظر گرفته شده، اما عقده حقارت یکی از عوامل ایجادکننده مشکلات روانشناختی و شخصیت است.

انجمن روانشناسی آمریکا (APA) عقده حقارت را احساس بی‌کفایتی و ناامنی تعریف می‌کند که از نقص جسمی یا ذهنی به صورت خیالی یا واقعی نشئت می‌گیرد. پرویز شخصیت اصلی رمان به علت تحقیر توسط یک گروه از نظر ذهنی قبول کرده که مشکل دارد و این امر در او ایجاد حقارت و از دست دادن عزت نفس کرده است که به مرور باعث آسیب به دیگران می‌شود.

نکته مهم در این رمان شخصیت مقابل او، صدیقه است که تا انتهای داستان به شکل قابل توجهی انسانیت خود را حفظ می‌کند. صدیقه از نظر ظاهری دچار مشکل است به طور ناخوشایندی زشت‌روست؛ دختری که در جوانی پیر و شکسته شده است. این مسئله می‌توانست در او ایجاد عقده حقارت کند اما برعکس او نقطه مقابل پرویز است. تضاد این دو شخصیت در داستان جذابیت آن را بالا برده است. از ابتدای رمان تا انتهای آن، رفتارهای نادرست پرویز و ننه، نسبت به صدیقه را می‌خوانیم، اما در هیچکدام از آن لحظات واکنش نادرستی از صدیقه نمی‌بینیم، گو اینکه صدیقه انسان جبرزده‌ای است که آفریده شده است برای مهرورزی و خدمات به دیگران.

نویسنده تفاوت شخصیت این دو را به شکل زیبایی به تصویر کشیده است. در اینجا اولین سوالی که مخاطب را درگیر می‌کند آن است که هر دو شخصیت دچار نقص و مواردی بودند اما چرا در هر کدام متفاوت بروز کرده است؟ دلیل آن می‌تواند پذیرش کامل نقص جسمی یا ذهنی و رفتاری باشد. زمانی که فرد نقصی دارد سعی می‌کند تا نقصش را از طریق فعالیت‌های مختلف از جمله فعالیت‌های اجتماعی، هنری، و ورزشی جبران کند. گاهی افراد با انتخاب شفقت‌ورزی و خدمت به دیگران با این موضوع کنار می‌آیند. صدیقه مهر به دیگران و خدمت را انتخاب کرده و پرویز برعکس دچار خشم درونی شده که به مرور در او عقده حقارت ایجاد کرده است.

در داستان، ادی سگ همسایه مجذوب محبت صدیقه می‌شود اما به شدت از پرویز دوری می‌کند: «ادی آمد جلو و پاچه‌های شلوارمان را بو کردو با چشم‌های قهوه‌ای درشتش زل زد به چشم‌های من انگار از من زیاد خوشش نیامده بود.» این خوش نیامدن‌ها در قسمت‌های دیگر رمان هم تکرار می‌شود البته با وضوح بیشتر.

نکته دیگر لایه‌های طنزی است که گهگاه به سیاهی می‌زند. در کتاب آمده است: «درد کف پا امانم را بریده ولی جیکم در نمی‌آید. نمی‌خواهم پدر چیزی بداند. اگر بداند، راه می‌افتد می‌آید مدرسه و ناظم و مدیر و آقای رحمانی را می‌بندد به توپ. آقای رحمانی به من نگاه می‌کند و آن شاهدانه روی مردمک‌هایش شروع به رقصیدن می‌کند. بعد هم سرکلاس می‌گوید: «این به جای تشکرتونه؟ بدکاری می‌کنم که روش‌ها رو بهتون یاد می‌دم؟» و دفعه بعدش روش را دقیق‌تر اجرا می‌کند و جوراب و پوستش کف پایم یکی می‌شوند.»

احساس حقارت گاهی در انسان‌ها بروز می‌کند و آن احساسی طبیعی است. اما واکنش ما به چنین احساس حقارتی، تعیین کننده است. زیرا واکنش ما نسبت به آن باعث به وجود آمدن سه حالت می‌شود. در حالت اول، تلاش می‌کنیم که بر ضعف‌های خود غلبه کنیم. در نتیجه، انگیزه‌ای برای عملکرد بهتر پیدا می‌کنیم. در حالت دوم، ما در مورد ضعف‌ها و نقص‌هایمان دچار نشخوار فکری می‌شویم، که در نتیجه احساس حقارت ما بیشتر می‌شود و تمام انگیزه ما را برای انجام فعالیت از بین می‌برد. در حالت سوم، وضعیت خیلی وخیم می‌شود و باعث حسادت ما به دیگران برای رسیدن و زیر پا گذاشتن آنها برای رسیدن به خواسته‌هایمان می‌شود. در نتیجه دیگران را مسئول شکست‌ها و اشتباهاتمان می‌دانیم. در این حالت احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل می‌شود. این تبدیل حس نقطه تضاد شخصیت پرویز و صدیقه است. صدیقه با مهربانی و خدمت به دیگران مانع تبدیل احساس حقارت به عقده حقارت می‌شود.

شخصیت‌پردازی در رمان باورپذیر و به‌درستی شکل گرفته تا جایی که گاهی نسبت به شخصیت‌ها احساس همدلی صورت می‌گیرد و تصویرسازی ایجاد می‌شود خصوصاً شخصیت‌های صدیقه و پرویز بسیار دقیق و با جزئیات به نگارش درآمده است.

نویسنده «زخم شیر»، در «پیرزن جوانی که خواهر من بود» روایتی بدون لفافه در مورد فرهنگ و آداب آبادان را به تصویر کشیده که برای مخاطب جذاب و پرکشش است. صمد طاهری در رمانش یک قربانی را لحظه به لحظه به یک شکارچی تبدیل می‌کند. شکارچی که صبر می‌کند تا دام با پاهای خودش به سمت او بیاید و او بدون اینکه عملی انجام بدهد در حالت انفعال کامل از او انتقام می‌گیرد. او آن قدر از نظر روانی از دوران کودکی تحقیر و تنبیه شده است که درونش یک هیولای وحشتناک خوابیده است.

نه تنها کینه آدم ها را در دل می‌پروراند بلکه از حیوان بی‌آزاری مانند ادی هم کینه دارد و در زمان مناسب از او انتقام می‌گیرد آن هم با اتلاف وقت.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «آلبرت لامصب دست کم هشتاد میلیون فقط ماشین زیر پاته، سیصد تومن دست کم پول ساختمون دفترته، من که یابو نیستم. تو همیشه از ادی بدت می‌اومد ولی اون که اهل حسابگری نیس. ادی غریزی عمل می‌کنه، فقط بو می‌کشه.» حالا چرا پرویز از ادی کینه به دل گرفته بود؟ به چند دلیل! در ابتدا او به علت حقارت‌ها، قربانی شدن‌ها، ضعف‌هایش به‌شدت دوست دارد که به دیگران صدمه بزند مثل رفتاری که با ادی، خرچنگ‌ها، غاز و در نهایت صدیقه دارد. دلیل دیگر آنکه چون حیوانات به طور غریزی مهربانی را درک می‌کنند. ادی مهر و محبت صدیقه را احساس می‌کند برای همین به پر و پای او می‌پیچد و برعکس خباثت ذات پرویز را هم درک و از او دوری می‌کند. این یک حس غریزی است که حیوانات با این حس از برخی خطرات احتمالی باخبر می‌شوند مثل وقایع طبیعی. این موضوع باعث کینه پرویز شده بود، انگار موجودی بی‌گناه، گناهان درون او را شناخته است و پرویز تاب و تحمل آن را ندارد.

طبق نظر آدلر احساس حقارت منبع تمام تلاش‌های انسان است. به‌مرور در طول رمان ما تاثیر احساس حقارت را در پرویز بیشتر و بیشتر مشاهده می‌کنیم؛ چه پیشرفتش در مسائل مالی چه به قهقرا رفتن او در مسائل اخلاقی.

دنیای پرویز یک دنیای یخ‌زده، ترسناک، بی‌اعتبار و بی‌اعتماد است که نمادی از دنیای بشر امروز است؛ دنیایی که اعتبار دیروز را ندارد. بی‌مهری‌ها و بی‌وفایی‌ها گریبانگیر همه شده است. در رمان این نقش‌ها برعهده پرویز است. او به همه پشت می‌کند از جمله مادلن، آلبرت، ادی، صدیقه و پدرش. او فکر می‌کند با انتقام از آنها آرام می‌شود. انتقام برای او نوعی قدرت‌نمایی است اما برعکس یکی از مسائلی که احساس حقارت در فرد ایجاد می‌کند حرص به دست آوردن قدرت است. اما چیزی که پرویز به دست می‌آورد قدرت واقعی نیست، زیرا او همچنان یک قربانی _ شکارچی است که دیگران با او به اهدافشان می‌رسند و او فقط تسویه حساب شخصی می‌کند. این درد پنهان از کودکی همراه اوست، برای همین کسی را در دنیای وهم برای خود پیدا می‌کند که همنام صدیقه است اما زیباست.

او صدیقه و آن همه مهربانی را نمی‌بیند. خواهرش تنها کسی است که واقعاً او را عاشقانه دوستش دارد و تا آخرین لحظه حیات کنار او می‌ماند. پرویز نمادی از انسان معاصر است که در دنیا آویزان هر چیز و هر کسی می‌شود به جز محبت واقعی که در مقابل دیدگان اوست.

صمد طاهری در سال ۱۳۳۶ در آبادان به دنیا آمد. وی در اوایل انقلاب اسلامی ایران تحصیل در رشته هنرهای نمایشی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران را رها کرد و در سال ۱۳۵۳ به داستان نویسی روی آورد. وی جزو نسل سوم داستان‌نویسان معاصر ایران محسوب می‌شود که آثار او شامل مجموعه داستان «سنگ و سپر»، داستان «شکار شبانه»، مجموعه داستان «زخم شیر»، رمان کوتاه «برگ هیچ درختی» و مجموعه شعر «قلب‌های کوچک شهر بزرگ» است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها