«هویت تحمیلی، نگرش دوقطبی در باستانشناسی پسااستعماری» بررسی و نقد شد؛
هویت تحمیلی در کتاب چندان بسط نیافته است/ نگاه دو قطبی غربیها ریشه تاریخی دارد
احمد بستانی، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی گفت: در واقع مولف میخواهد نشان بدهد نگرشی که در ذهنیت باستانشناس قرن نوزدهم وجود دارد و در آثار و خاطراتش و بازنمایی آنها نمود پیدا کرده، ریشههای کهنی دارد که این ریشههای کهن حتی در ادبیات و نگارگری نیز ظهور کرد و خودش را نشان داد.
او افزود: گاهی این دید دوقطبی جنبههای کیفی هم پیدا میکند؛ یعنی غرب و شرق خیلی مختص به دو نقطه جغرافیایی نمیشود، بلکه جنبه صفت هم پیدا میکند مثل صفت تمدن در مقابل وحشیگری. اگر به این مساله علمی نگاه کنیم بعضی میگویند منطق در برابر احساسات. بنابراین این نگرش دوقطبی تا حدی جنبه معناداری هم پیدا میکند هم جنبه کیفی. در نتیجه دو جهان متفاوت در برابر هم قرار میگیرد؛ یک جهان متمدن و جهان وحشی.
این استاد دانشگاه ماینز آلمان عنوان کرد: به نظرم این نوع نگرش یک بعد تاریخی دارد و وفتی تحقیقات تاریخی در زمینههای مختلف باستانشاسی و موضوعات دیگر به مراتب این را درک میکند و ریشه تاریخی این نوع دیدگاه دوقطبی به مرور دیده میشود. هر چند این نوع نگرش فقط برای مقطع خاصی از تاریخ نیست و یک تداوم تاریخ دارد، یعنی تقریبا در تمام طول تاریخ هست. من بر این نکته در کتاب کار کردم و در نهایت به این نکته پرداختم که چنین نگرشی در مشرق زمین (در ایران) به چه شکل است؟
بهزاد مفیدی نصرآبادی گفت: شرقیهای بسیاری بودند که در دهههای اخیر در کشورهای غربی با این پدیده دو قطبی (جهان غربی و جهان شرقی) آشنا شدند و بعضی از آنها روی این مسئله کار کردند و حتی کتابهای جالبی هم نوشتند. من در اینجا به ادوارد سعید اشاره میکنم چون یکی از نخستین کسانی بود که به صورت جدی روی این مسئله کار کرد و کتابهای جالبی هم نوشت که از جمله کتاب «شرقشناسی» او در اروپا و آمریکا چندان با موفقیت روبهرو نشد و قدری زمان برد تا رد جامعه علمی مورد قبول واقع شود.
او ادامه داد: ادوارد سعید این مسئله را خیلی خوب درک کرد که غربیها در ذهن خودشان شرقی ساختند و به شرق از این زاویه نگاه میکنند و تاریخ آنرا مینویسند، اما این شرق با آن واقعیت شرق متفاوت است؛ شرقی از نگاه غربیهاست. چون رشته ادوارد سعید تاریخ نبود و بیشتر با ادبیات و کتابهای معاصر سروکار داشت، ریشه تاریخی موضوع را متوجه شده بود اما به آن در کتابش زیاد نپرداخت. کلا نظر او بر این بود که پدیده شرقشناسی از دوره استعمار آغاز شد و کشورهای غربی بر اساس سیاست استعماری خود نگاه خاصی به شرق داشتند و یک شرق تخیلی برای خودشان در این دوره ساختند و بر اساس آن به تجزیه و تحلیل پرداختند و این تخیل ماند.
این باستانشناس بیان کرد: به نظرم جنبه تاریخی این موضوع خیلی قوی است و این دیدگاه را در همه جا میبینیم در عکسها، نقاشیها و موسیقی که ترسیم شده شاهد هستیم که این نگرش بعد تاریخی دارد.
کتاب ویژگی چندرسانهای دارد
در ادامه احمد بستانی از خواندن کتاب «هویت تحمیلی، نگرش دوقطبی در باستانشناسی پسااستعماری» گفت: من کتاب را خواندم و از مطالعه آن لذت بردم. کتاب مستند است و تقریبا میتوانم بگویم هیچ ادعایی در آن نیست که بر اساس سند نباشد. از طرفی کتاب به قول امروزیها ویژگی چندرسانهای دارد؛ یعنی از نگارهها و پترهها، نقاشیهای معروف و کاوشهای باستانشناسی، نوشتههای تاریخی و حتی گاهی کتابهای تئوریک برای پیشبرد فرضیهای که مولف دنبال میکند، استفاده کرده است که از این لحاظ برایم خیلی جالب بود.
او افزود: به نظرم جای چنین کتابهایی در زبان فارسی خالی است؛ هم از لحاظ نگاه آکادمیک هم طرح بحثی که دارد. چون به نظرم بعضی از این بحث بیشتر در حوزه ژورنالیستی مطرح میشود بدون اینکه دقت لازم آکادمیک را داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی اظهار کرد: به نظرم بهتر بود عنوان اصلی و فرعی در کتاب «هویت تحمیلی، نگرش دوقطبی در باستانشناسی پسااستعماری» جابهجا میشد چون بحث هویت تحمیلی در کتاب تا جایی که دنبال کردم بیشتر در صفحات آخر کتاب دنبال میشود. هر چند در کتاب دو مدعای متفاوت وجود دارد؛ مدعای نخست، تمدنی برای مثال تمدن ایکس برای اینکه هویتی برای خودش بسازد از طریق دیگریسازی برای خودش هویت تعریف میکند. ادعای دوم این است هویتی که برای دیگری تعریف شده است به او میخواهم تحمیل کنم و بگویم تو این هستی!
احمد بستانی گفت: به نظرم در کتاب بیشتر مدعای نخست بسط پیدا کرده است و بحث دوم دستکم با مکانیزهایش را در کتاب مشاهده نکردم؛ مکانیزمهایی که غربیان میکوشند به شرقیان بباورانند که شما این هویت را دارید و چنین مکانیزمهایی برای ... بنابراین این ایده هویت تحمیلی فقط در صفحات پایانی مطرح شده است؛ برای مثال من تردید جدی دارم که یونانیها برای شرقیان هویتی را تعریف کردند و گفتند این هویت شماست و باید آن را بپذیرید! من بیشتر تصورم بر این است یونانیها برای اینکه به خودشان هویتی ببخشند و آن را تثبیت و تحکیم کنند به اینگونه روایتسازیها دست میزدند.
او ادامه داد: در کتاب نکته خیلی مهمی وجود دارد که باید به آن اشاره کنم. مولف مدعی میشود که ما این دانشها را میشناسیم اما از چگونگی شکلگیری دانشهای موجود کمتر سؤال میکنیم. به نظرم این خودش یک پرسش باستانشناسانه است به تعبیر فوکویی. لذا از این زاویه کتاب را دارای اهمیت میدانم که تلاشی است برای نشان دادن ریشههای آنچه که در ادبیات غربی، تخیل انسان غربی یا در تخیل دانش مدرن باستانشناسی از پدیدهای به نام غیرغربیها، ایرانیها و آسیاییها و ... به هر حال از آن دیگری که برای خودشان میسازند. هر چند درباره این نکته در کتاب به تصریح صحبت نشده اما من به این شیوه کتاب را خواندم.
این پژوهشگر علوم سیاسی بیان کرد: به عبارتی وقتی به صفحات پایانی کتاب رسیدم متوجه شدم بحثهای مربوط به هردودت و پلوتارک داستانش چه بوده و برای چه در ابتدای کتاب آمده بود. در واقع مولف میخواهد نشان بدهد نگرشی که در ذهنیت باستانشناس قرن نوزدهم وجود دارد و در آثار و خاطراتش و بازنمایی آنها نمود پیدا کرده، ریشههای کهنی دارد که این ریشههای کهن حتی در ادبیات و نگارگری نیز ظهور کرد و خودش را نشان داد. هر چند به نظرم برای فهم ای نکته باید کتاب را با دقت خواند تا این موضوع را دریافت، برای اینکه کتاب خیلی درگیر جزئیات؛ فکتها و نقلقولهاست.
نظر شما