گلشیری فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. اولین داستان کوتاه او به نام «یک شب، دیروقت» در ۱۳۷۳، در مجله آدینه به چاپ رسید و پس از آن داستانهای زیادی در مجلات مختلف ادبی، نظیر آدینه، گردون، دوران، کارنامه، زنده رود، زنان، کلک و چندین و چند مقاله در روزنامههای مختلف به چاپ رساند و سرانجام در ۱۳۷۷ اولین مجموعه داستانش، با عنوان از عشق و مرگ، منتشر شد.
مجموعه گورشاه که شامل پنج جلد به نامهای «دختران گمشده»، «به سوی قلمرو شاه یوناس»، «طلسم فرشتهی مرگ»، «یاران پادشاه» و «مردگان قلعهی سیاه» است درباره نوجوانی به نام نیما است که خواهر او ناپدید شده است. نیما به سراغ نویسندهای میرود که ادعا میکند کتابهایش را بر اساس واقعیت محض نوشته و از نویسنده میخواهد کمکش کند. او که حرف نیما را باور نمیکند، از این کار سر باز میزند، اما انگار دختران دیگری هم هستند که به سرنوشت خواهر نیما گرفتار شدهاند. سرانجام در شبی مخوف نویسنده به جهانی کشیده میشود که در خیالیترین رمانها هم تصورش را نمیکرده است. این مجموعه که توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است جز یکی از جذابترین و هیجانانگیزترین رمانهای این انتشارات بوده است. از این رو با گلشیری گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
چطور شد که شخصیت نیما را خلق کردید؟ چه شد که موضوع مجموعه «گورشاه» به ذهنتان خطور کرد؟
سوال جالبی است. سالها بود یک چیزی گوشهی ذهنم جا خوش کرده بود. یک موضوعی که هر از گاهی به سراغم میآمد. دختری درست توی خانهی بزرگ خودشان گم میشود. واقعا همین بود؛ و همیشه هم به خودم میگفتم کجا گم میشود؟ برای چه گم میشود؟ و خیلی سوالات دیگر. خب مجموعهی خونآشام مدتها بود که تمام شده بود و خیلی از خوانندگان به من میگفتند یک جوری ادامه بدهم تا اینکه نیمهشبی زنگ تلفنم به صدا درآمد. وقتی بلند شدم بروم جواب بدهم به خودم گفتم نکند واقعا شخصیت اصلی مجموعه خونآشام آمده سراغم! البته یکی از دوستانم بود که کار فوری با من داشت. درست همان وقت بعد از گذاشتن گوشی، شخصی وارد زندگیام شد که بعدها اسمش شد نیما و یکی از شخصیتهای اصلی گورشاه است.
یک مقدار درباره دنیای فانتزی و کتابهای این حوزه توضیح میدهید؛ این دنیا از دید شما چگونه است؟
نمیدانم چطور میشود توضیح داد. واقعا وقتی این مجموعه رمان را شروع کردم، اصلا نمیدانستم به کجا قرار است کشیده شود. هیچ تصوری نداشتم. البته نقاط ثقلی در ذهنم بود ولی همه چیز به تدریج شکل گرفت و این برای خودم در درجه اول خیلی جالب بود؛ و نکتهی جالبتر اینکه مدام این فضا بیآنکه بخواهم گستردهتر میشد و شخصیتهای بیشتری وارد داستان میشدند. در واقع این خود داستان بود که مرا دنبال خودش میکشید. از همهی اینها گذشته، باید تکتک صحنهها را که میآمدند جلو چشمم، میساختم و واقعا کار سختی بود.
فانتزی برای بسیاری از ما، فرصتی برای فاصله گرفتن از واقعیت است. دلیل شما برای خواندن آثار فانتزی چیست؟
بله یکی از ویژگیهایش همین است. برای من لااقل در تمام مدتی که رمان فانتزی میخوانم همین است، یا وقتی دارم مینویسم. کاملا از جهان پیرامونم دور میشوم. حتی حالا که این رمانها تمام شده، گاهی در خوابهایم وارد جهان گورشاه میشوم و از این بابت خوشحالم! گاهی به خودم میگویم کاش یک جایی توی این رمانها گم و گور میشدم. اما واقعا فانتزی راهی هم هست برای رشد. برای اینکه شما بفهمید چطور میتوانید با مشکلات روبهرو شوید؛ مشکلاتی که هیچ تصوری از آنها ندارید و ناگهان جلو پایتان سبز میشود. این نکته قطعا در ادبیات فانتزی مطرح میشود.
نظر شما به عنوان یک نویسنده فانتزینویس درباره کودکی که آثار فانتزی میخواند با کودکی که فانتزی نمیخواند، چیست؟
کودک فانتزیخوان با کودکی که به آثار فانتزی گرایشی ندارد خیلی با هم فرق میکنند. دو تا آدم کاملا متفاوت هستند. به گمان من آدمهایی که اصلا رمان نمیخوانند، نمیتوانند در مورد خیلی چیزها تخیل کنند و قطعا آدمهای تکبعدی خواهند شد. رمان به شما میآموزد که زندگیهای دیگری در جهان وجود دارند و باید انسان بتواند خودش را جای آنها بگذارد. با مشکلات آنها روبهرو شود. در فانتزی این موضوع قطعا مهیجتر است و از شما انسان دیگری میسازد. انسانهای تکبعدی معمولا وقتی برای خواندن رمان ندارند.
آیا در گذشته هم ادبیات فانتزی ایرانی داشتهایم و این ادبیات در جهان شکل گرفته است؟
بله. ادبیات فانتزی قبلا شکل گرفته است. در داستان سمک عیار به نوعی این ادبیات شکل گرفته است؛ همچنین در بعضی از آثار دیگر تا آثار رسیده به همین امروز هم ادبیات فانتزی داشتیم و هم داریم. به عنوان مثال گورشاه و کتابهای دیگری که نویسندگان دیگر دارند مینویسند یا نوشتهاند.
آیا در این اثر سعی کردهاید که آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی را ترویج دهید؟ اسامی شخصیتهای داستان از کجا آمده است؟
تقریباً اسم تمامی شخصیتها از اسامی کهن ایرانی انتخاب شده و تمام تلاشم را کردهام که به زندگی پادشاهان و ملکههای کهن خودمان نگاهی داشته باشم و البته با حفظ جنبههایی که میتواند جهانی باشد.
از مجموعهی خونآشام شما خیلی استقبال شده و به چاپهای متعدد رسیده است. فکر میکنید دربارهی این مجموعه هم همین اتفاق بیفتد؟
تا حالا که بازخوردش بد نبوده است. امیدوارم که در حال حاضر که جلد آخرش هم منتشر شده، بیشتر هم بشود.
نظر شما