سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۲
نیما یوشیج؛ ریختن آب در خوابگه مورچگان

مزدک پنجه‌ای، شاعر و پژوهشگر ادبی گفت: نیما می‌دانست در برابر افسون نظم کهن، اگر بخواهد آب در خوابگه مورچگان کند، خود باید همچون موری در کشاکش و جست‌جو باشد؛ چرا که کلاسیک‌پردازان ایران، جدا از آن ذهن‌گرایی که نیما بر آن انگشت گذاشته بود، در کار خود تبحّر اعجازآوری داشتند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مزدک پنجه‌ای، شاعر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبی در تشریح جریان شعر مدرن فارسی که ظهور نیما یوشیج را باید مبدا آن دانست، در گفت‌وگویی تفصیلی به مقتضیات و مختصات شعر شاعران دهه‌های مختلف پرداخت. او درباره نیما و تاثیرش بر این باور است که حضور نیما یوشیج موجب شد تا تحول بزرگی در ساختار و فرم ادبیات از هر حیث ایجاد شود به گونه‌ای که شعر ایران توانست مسیر خود را به سمت شعر مدرن اروپا تغییر دهد و نیز همسو با بسیاری از تغییرات بنیادین کشور در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شود.
 
آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش نخست از گفت‌وگویی‌ است که با مزدک پنجه‌ای، سراینده مجموعه‌های «با من پرنده باش»، «کیفرخواست»، «دوست‌داشتن اتفاقی نیست» و نویسنده کتاب «جریان‌شناسی شعر دیداری-شنیداری» داشتیم.
 
 با نگاهی کلی به جریان شعر نوین فارسی، تحلیل شما از جریان شعر چیست؟
پرداختن به این پرسش نیازمند مرور و بازخوانی شروع مدرنیته در ایران و تاثیر و کارکرد آن در ادبیات معاصر است و قطعا در این مجال امکان پرداختن به آن و همه جریان‌ها  مقدور نیست اما با توجه به پرسش شما می‌توانم بگویم که اگر ادبیات ایران را در یک شمای کلی به دو بخش قبل از نیما یوشیج و پس از نیما یوشیج تقسیم کنیم، خواهیم دید، قبل از ظهور نیما یوشیج در ایران ما با درخت تنومند و باشکوه شعر سنتی مواجه بودیم که البته چهره‌های بی بدیلی را در خود جای داده است. چهره‌هایی که در زمان خود موجب پیشرفت و حراست از زبان و ادبیات فارسی شدند و عدم حضور هر یک از آنان، هیچگاه شکوه امروزین ادبیات را برای ایرانیان فراهم نمی‌آورد. حضور نیما یوشیج پس از دوره‌ باشکوه هزار ساله‌ شعر فارسی موجب شد تا تحول بزرگی در ساختار و فرم ادبیات از هر حیث ایجاد شود به گونه‌ای که شعر ایران توانست مسیر خود را به سمت شعر مدرن اروپا تغییر دهد و نیز همسو با بسیاری از تغییرات بنیادین کشور در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شود. البته ذکر اینکه تنها به خاطر تغییرات بنیادین در ساختارهای زیربنایی کشور، سبب تحول در ادبیات شده، نمی‌تواند تحلیل درستی تلقی شود چرا که در همان دوران بسیاری با مقوله‌ آزاردهنده‌ کلیشه‌شدگی مواجه بودند و مسئله بازگشت ادبی شاید در آن زمان به نوعی پاسخ به این آسیب بود اما گذر زمان نشان داد که بازگشت ادبی نتوانست موجب احیای مجدد شعر سنتی ایران شود. شعری که دیگر بزرگترین حامی خود یعنی دربار شاهی را از دست داده بود و نسل نو، با شنیدن صدای مدرنیته در اروپا خواهان به جریان افتادن خون تازه‌ای در رگ‌های ادبیات بودند. نیما و پس از او شاگردانش به‌درستی دریافتند با توجه به تغییرات رخ داده در جامعه‌ جهانی، دیگر نمی‌توان مخاطب را معطوف به مفاهیم و قالب‌هایی کرد که برای بیان رویدادهای جدید دست‌وپا‌گیر بودند، بنابراین با دریافت این ضرورت تاریخی روی به تغییر و پیشرفت در عرصه‌ی محتوا، فرم، زبان، لحن، آرایه‌های ادبی و اندیشه‌گانی آوردند. اگرچه به واسطه‌ نوظهور بودن تجربیات و آزمون‌های این نسل، شاهد افراط وتفریط نیز در طول یک قرن اخیر بوده‌ایم اما خود درک ضرورت این تغییر و همراه شدن با اتفاقات و پدیده‌های پیش روی بشر، موجب شد تا مخاطبان شعر سنتی با جریان فکری‌ای در جامعه مواجه شوند که خواهان تغییرات گسترده و به اصطلاح مدرن شدن از هر نظر بودند.
 
دستاورد نیما و به طور مشخص مدرنیته در شعر و ادبیات ایران چه بود؟
اولین دستاورد مدرنیته، ایجاد گفتمان‌های متفاوت و متعدد به صورت نحله‌ها وجریان‌های ادبی بود. به تعبیری بعد از انقلاب نیما و پدیدآیی شعر نو و  بعدتر کودتای شاملویی که منجر به ایجاد شعر منثور شد، از نقاط تحول و توسعه‌ شعر معاصر ایران به شمار می‌آیند. تلاقی جریان‌های روشنفکری، همزیستی برخی شاعران و نویسندگان با جریانات چپ و تأسی این جریانات بر جهان‌بینی آنان، الگوبرداری از رفتارهای زبانی شاعران مدرن اروپایی چون بودلر، الیوت، آلن پو و بسیاری دیگر از عناصر، موضوعاتی بوده که موجبات دگردیسی شعر معاصر فارسی را فراهم آورده است. بنابراین وقتی صحبت از مدرنیته در قالب شعر پارسی می‌کنیم باید به این مهم مخاطب را تدقیق دهیم که نیما می‌دانست در برابر افسون نظم کهن، اگر بخواهد آب در خوابگه مورچگان کند، خود باید همچون موری در کشاکش و جست‌وجو باشد؛ چراکه کلاسیک‌پردازان ایران، جدا از آن ذهن‌گرایی که نیما بر آن انگشت گذاشته بود، در کار خود تبحّر اعجازآوری داشتند. آنان توانسته بودند در همان قالب‌های کهن آنچه بر دلشان گذشته بود به رسایی، شیوایی و ایجاز سه جمله در یک نیم بیت (گفت چونی، گفت مردم، گفت شکر) بیان کنند. کار نیما- بر خلاف تصور  رضا براهنی– نه از سر تفنن بود، نه به انگیزه‌ ضدیت با سنت؛ و تغییراتی که او ایجاد کرد، بر خلاف تصور رایج، به تغییر اوزان عروضی محدود نمی‌شد و نیما با پی افکندن یک نظام منسجم و در هم تنیده، نه تنها کل ساختار شعر را هدف قرار داده بود، بلکه میدان دید تازه‌ او توان آن را داشت که اگر درست دریافت شود، در نحوه‌ جهان بینی شاعر و مخاطب نیز تغییر ایجاد کند.» بنابراین با چنین سطحی از اشراف ادبی، نیما یوشیج توانست شکل ظاهری شعر معاصر را تغییر دهد به گونه‌ای که اگر در شعر کهن، تکوین تصویر در یک بیت صورت می‌گرفت و اگر واحد شعر بیت بود، واحد شعرِ جدید، خودِ یک شعر به شمار می‌رفت. از جمله دستاوردهای دیگر نیما یوشیج توجه به فردیت شاعرانه بود، یعنی اینکه شاعر تکیه و تمرکز خود را بر تجارب و تعاملات فردی می‌گذاشت تا از تجارب کهنه و کلیشه شده رهایی یابد. از سویی دیگر پس از نیما نیز شاگردان او به تأسی از بنیان تازه‌ای که او بنا نهاده بود، فصل جدیدی را برای شعر معاصر رقم زدند و هر کدام با توجه به دیدگاه و برداشت‌های خود از تئوری نیما بر ظرفیت‌های شعر پس از او افزودند.
 
تاسی از نیما و ثبت تجربیات جدید از سوی شاعران دیگر با چه مختصاتی اتفاق افتاد؟
به طوری که برخی از شاعران با رویکردی دیگر و متفاوت از شعر کلاسیک، مضامین سیاسی و اجتماعی را وارد شعر کردند که می‌توان از آنها به احمد شاملو، اخوان ثالث، سیاوش کسرایی اشاره کرد. برخی نیز در حوزه‌  زبان و تکنیک موجب توسعه شدند که در این حوزه می‌توان به هوشنگ ایرانی، احمدرضا احمدی، رضا براهنی و یدالله رویایی اشاره کرد. در همان دوره با شعرهایی مواجه بودیم که شاعر خود را متعهد به حزب و جامعه می‌دانست و به تعبیری شاعران به جای آنکه خود را وامدار دربار شاهی بدانند، به تعبیری به جای آنکه «با رژیم باشند، بر رژیم بودند»، بنابراین از بیان هنری به منظور اعتلای آرمان‌های انقلابی و مبارزاتی خود بهره می‌جستند. شعر معاصر پس از نیما در عرصه‌ احساس نیز رشد چشمگیری پیدا کرد و تغزل دیگر به شکل مرسوم در شعر کلاسیک بیان نشد، به تعبیری دیگر جنبه‌های رمانتیک بر آن افزوده شد. به‌گونه‌ای که به جای توصیف معشوق به تصویرسازی پیرامون عشق و تلفیق آن با عینیات زندگی روزمره می‌پرداختند، در این رابطه می‌توان به شاعرانی چون نادر نادرپور، فریدون مشیری، فریدون توللی، حمید مصدق و حتی فروغ فرخزاد نیز اشاره کرد. مسئله  عرفان که در پیوند با مباحث اسلامی در شعر کلاسیک مطرح می‌شد، در شعر معاصر شکل و حیاتی دیگر به خود گرفت، سهراب سپهری با درنگ در هستی و تأسی از ذِن بودیسم، سویه‌ای دیگر از شعر عارفانه را که ممزوج با طبیعت گرایی و زندگی روزمره بود، وارد ادبیات کرد. در میان شاعران بعد از نیما، باید برای نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد ردیف مجزایی ایجاد کرد، آنها متن شعر را متن زندگی می‌دانستند و آنطور که زندگی می‌کردند، همان گونه نیز شعر می‌سرودند. در واقع عنصر جسارت و اعتراف‌نویسی از جمله سویه‌هایی بوده که به فرم و زبانی دیگر در آثار این دو تجلی پیدا می‌کرد. نمایش زندگی شهری، مدنیّت و سیاهی‌های جامعه آن زمان را می‌توان به عینه در اشعار نصرت رحمانی سراغ گرفت و البته فرار از محدودیت‌هایی که جامعه‌ سنتی ایران برای زنان قائل بود، در شعر فروغ به نمایش می‌آمد. این دو به نوعی در تابوشکنی، روشنگری و بازگشایی فضاهای بسته حتی در مراودات شخصی نیز زبان زد بودند.  در واقع وقتی صحبت از مدرنیته در شعر و ادبیات می‌کنیم قطعاً روبه روی ما مرد بلندقد شعر معاصر یعنی احمد شاملو می‌ایستد که بسیاری او را به عنوان یک هنرمندِ نه تنها شاعر، بلکه چهره‌ای مبارز، روزنامه‌نگاری شاخص و فرهنگ‌نویس  می‌شناسند. شاملو اگر چه در ابتدا با شعر نیمایی آغاز کرد اما آشنایی شاملو با شاعرانی چون لویی آراگون، لنگستون هیوز، پل الوار و فدریکو گارسیا لورکا  سبب شد تا شاملو تن به سرودن نوعی شعرسپید –شعر آزاد- دهد که دیگر در چارچوب معیارهای نیمایی نباشد. بنابراین آشنایی شاملو با فریدون رهنما و پس از آن شناخت شعر معاصر و مدرن اروپا باز هم موجبات تغییرات بنیادینی را در شعر ایران فراهم آورد. به گونه‌ای که این نحله شعری با آن ساختار زبانی اسطوره وار و وام گرفته از زبان تاریخ بیهقیِ نزدیک به نثر، موجب شد تا پس از چندی شاهد تکثیر لحن و زبان شاملو در شعر بسیاری از شاعران و طرفداران شعر معاصر باشیم.
 
به‌نظر شما جریان‌های شعر مدرن، تا چه اندازه شاعر محور بودند؟
انقلاب نیما و کودتای شاملو دستاوردهای دیگری برای شعر معاصر داشت که موجب گستردگی صداها و نحله‌های شعری شد. بسیاری از شاعران دیگر شبیه نیما و شاملو شعر نمی‌سرودند و هر یک در سرزمین شعر بیرقی را برافراشته و اعلام موجودیت کردند. شاید با این تصور که هر یک از این افراد خواهند توانست نقش نیما و شاملو را در شعر بار دیگر رقم بزنند اما حالا که به عقب نظر می‌اندازیم مشاهده می‌کنیم بیشتر آن حرکات، تبدیل به ایجاد جریان‌های مقطعی در شعر شد که گاه تنها بنیان‌گذاران آن مطرح شدند تا اینکه موجب تغییر ساختار در شاکله‌ شعر را فراهم آورند. گویی هر جریان به مثابه یک حزب بود با بیانیه‌ای که موسس یا موسسینش صادر می‌کردند و شاخصه‌های زبانی، فرمی و اندیشه‌ای شعر موسوم به جریان خود را تشریح و توضیح می‌دادند که در این میان می‌توان به شعر حجم، موج نو، شعر ناب و چند جریان دیگر در همان زمان اشاره کرد. این وضعیت تا اواخر دهه‌ شصت ادامه داشت و ادبیات کشور بیش از پیش درگیر تک صدایی جریان شعری موسوم به شاملو بود و بیشتر نشریات پر بود از شاعرانی که به طرز شاملویی شعر می‌سرودند.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها