داوري اردكاني در نشست بررسي كتاب «فارابي» نوشته نصرالله حكمت گفت: فلسفهاي كه با كندي آغاز شد و با فارابي استقرار يافت، اصالت دارد و يوناني نيست. بسياري از مطالب فلسفه اسلامي با يونانيان مشترك است، اما اين امر دليلي بر يوناني بودن فلسفه اسلامي نيست./
داوري اردكاني گفت: اگر فارابي را فيلسوفي داراي فكر يوناني تصور كنيم، معنايش اين است كه مسلمانان فكري از خود نداشتهاند.
وي با بيان اين كه «ما هنوز علم و فلسفه را جايگير نكردهايم» گفت: به همين دليل است كه دانشمندان بزرگي داريم، اما حرفي براي گفتن در حوزه دانش نداريم. فلسفه بايد جايي در زندگي ما داشته باشد نه اين كه تنها مردم را به خواندن كتابهاي فسلفي تشويق كنيم. فلسفه با جان آدمي ارتباط دارد و بايد در جان ما تاثير بگذارد.
داوري اردكاني ادامه داد: فلسفهاي كه با كندي آغاز شد و با فارابي استقرار يافت، اصالت دارد و يوناني نيست. بسياري از مطالب فلاسفه اسلام با يونانيان مشترك است و اين امر دليلي بر يوناني بودن فلسفه اسلامي نيست.
وي با اشاره به يكي ديگر از دلايل يوناني دانستن انديشه فارابي گفت: متقدمان برخلاف متفكران دوران جديد، حتي اگر سخن نويي ميگفتند، آن را به پيشينيان خود نسبت ميدادند. در تمامي متون كتابهاي متقدمان عبارت «متقدمان گفتهاند...» ديده ميشود. اين امر ميتواند دليل ديگري باشد كه مستشرقان از آن براي يوناني بودن انديشه فارابي استناد ميكنند.
داوري اردكاني ادامه داد: اثولوجيا تا قرنها به افلاطون نسبت داده ميشد، به همين دليل گفته ميشود كه فارابي با استناد به اين كتاب تفكر افلاطون و ارسطو را شبيه به هم تصور ميكرد، اين در حالي است كه فارابي تنها سه بار به كتاب اثولوجيا استناد كرده است.
وي با بيان اين كه «فارابي حكمت را واحد ميپنداشت» اظهار كرد: به اعتقاد او حكمت، جديد و قديم ندارد و بر اساس زمانه تغيير نميكند. در اينجا دفاع از فارابي مطرح نيست، بلكه هر چه از انديشه او فهم كردهام و در آثارش موجود است را بيان ميكنم.
اين استاد فلسفه نوآوري مهم فارابي در تاريخ فلسفه را طرح وجود و ماهيت براي نخستين بار دانست و گفت: ارسطو و افلاطون نيز از وجود و ماهيت گفته بودند، اما فارابي به اين مفهوم سر و سامان داد. ما وجود و ماهيت را تفكيك ميكنيم و بر اين اساس، مقولات، عين و كيف، ماهيتاند، اما خداوند ماهيت نيست.
وي افزود: آن چه فارابي در فلسفه مطرح كرد اصالت دارد و اساس است، انديشه او بود كه مفهوم عليت را تغيير داد.
سپس نصرالله حكمت گفت: هنگام مطالعه آثار فارابي احساس ميكردم كه او نه تنها براي امروز حرفي براي گفتن ندارد، بلكه در زمان خودش نيز سخن قابل ملاحظهاي نگفته بود. آن فارابي كه مستشرقان معرفي كردهاند، انديشه مستقلي ندارد و فاقد اصالت است.
وي افزود: مطالعه كتاب استاد داوري اردكاني درباره فارابي، بهانهاي شد تا اين كتاب را بنويسم. به همين دليل سراغ مطالعه متون فارابي رفتم، متاسفانه متنخواني فلاسفه در ميان ما رواج ندارد، كتاب «الحروف» فارابي در كشور ما منتشر نشده است.
حكمت، انديشه فارابي را بر دو نوع متقدم و متاخر دانست و گفت: فارابي متقدم با معيار وحدت حكمت، بر آن بود كه از فيلسوف شخصيتي در حد پيامبر بسازد. بر اساس اين اعتقاد فارابي، فلسفه ارزشي در حد وحي و قرآن دارد. او كتاب «الجمع» را نوشت تا اثبات كند فلاسفه با هم اختلافي ندارند و با نوشتن اين كتاب روش نقد فلسفي را به ما آموخت. آن چه فارابي در كتاب «الجمع» مطرح كرد، شبيه به مبحثي است كه كانت در باب نقد عقل محض مطرح ميكند.
وي افزود: فارابي به وفاق فلاسفه معتقد بود، چرا كه به باور او فلاسفه براي رسيدن به عقل فعال نبايد اختلافي با يكديگر داشته باشند. او در كتاب «الجمع» در صدد جمع پيامبران الهي نبود، بلكه ميخواست فلسفه را تثبيت كند. در واقع اين كتاب مرز ميان فارابي متقدم و متاخر است.
حكمت به تغيير جهت فكري فارابي در دوره دوم زندگي فكرياش اشاره كرد و گفت: او به اين نتيجه رسيد كه فلاسفه با يكديگر اختلاف دارند و اعتبار فلسفه نميتواند موازي وحي باشد. فارابي در اين برهه از زندگي خود وارد عرصه ديگري ميشود كه حاصل آن «فصوص الحكم» است. فارابي در اين كتاب جاي فيلسوف را به پيامبران الهي داد.
وي افزود: گمان ميكنم همين تغيير جهت فكري فارابي و ارايه فلسفهاي مستقل در كتاب «فصوص الحكم» بود كه سبب شد مستشرقان اين اثر را به وي نسبت ندهند.
وي در پايان سخنانش يادآور شد: با قاطعيت اعتقاد دارم كه كتاب «فصوص الحكم» به قلم فارابي نوشته شده است.
بيست و چهارمين نمايشگاه كتاب تهران تا فردا 24 ارديبهشت ادامه دارد.
نظر شما