به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، در نخستين جلسه درسگفتارهايي درباره عطار كه عصر چهارشنبه (15 تيرماه) در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد، غلامحسين ابراهيميديناني درباره «جايگاه عطار در عرفان و تفکر ايران» و مجدالدين کيواني درباره «زمان و چگونگي آشنايي غرب با عطار» سخن گفتند. همچنين در اين جلسه عليرضا وکيليمنش قطعه آوازي «نيايش» را همراه با بالاباننوازي صادق چراغي اجرا کرد.
عطار نيشابوري، شاعري است که پس از سنايي شايسته توجه خاص است و در واقع از نخستين شاعراني است که عرفان را به طور مبسوط به شعر بيان کرد و از پرکارترين شاعران و نويسندگان قديم ايران است.
ديناني در ادامه سخنانش گفت: عطار اهل حيرت و دردمندي است. بسياري از آدميان، از اين دو، يعني حيرت و دردمندي، دوري ميكنند؛ چون راحت طلبند. اما انسان، دردمند است و بدون درد به جايي نميرسد؛ حداقل به معنويتي نميرسد. اين هم هست كه آدمي بدون واقعيت نميتواند زندگي كند. «پروتوگراس» ميگفت: «غير از من هيچ كس نيست». با اين همه خودش را به عنوان يك واقعيت قبول داشت. اكنون ميتوان پرسيد كه واقعيت و حقيقت چه فرقي دارند؟ آيا حقيقت همان واقعيت است؟ يا حقيقت از واقعيت بيرون ميآيد؟ اين پرسشي بنيادي است.
وي افزود: انسان، به ذات واقعگرا و حقيقت طلب است اما واقعيتها و حقيقتها در نظر انسانها يكسان نيستند. شايد به تعداد افراد آدمي، واقعيت و حقيقت وجود داشته باشد. همه خدا پرستند اما درك هر كس از خداوند، فرق دارد. عطار روي اين نكته انگشت ميگذارد. او به هر حقيقتي كه ميرسد، تامل ميكند. چون اهل تامل است و تامل با حيرت همراه است.
ديناني يادآور شد: هرجا هم تحير باشد، پرسش پديد ميآيد. هيچ انساني را نميتوان پيدا كرد كه پرسش نداشته باشد. كسي كه سوال ندارد، انسان نيست. به همين دليل است كه عطار همه جهان هستي را جستجو ميكند كه حقيقت را بيابد. در اين جستجوهاست كه او به «پير راه» ميرسد اما پرسش اينجاست كه پير عطار كيست؟
وي افزود: همه عرفا و صوفيه به داشتن پير باور دارند؛ جز «اويسيه». آنها «پير حاضر» را لازم نميدانستند. سعيد نفيسي ميگفت كه پير عطار، شيخ نجمالدين كبري بود. برخي ديگر از محققان از كساني ديگر نام بردهاند و آنها را پير عطار دانستهاند. اما دلايل آنها چندان پذيرفتني نيست و به نظر ميآيد كه عطار، اويسي است. به هر حال براي آن كه پير او را بشناسيم، بايد به دو كتاب «منطق الطير» و «مصيبت نامه» او مراجعه كنيم. اما پيش از آن بايد به نكتهاي اشاره كرد كه در شناخت عطار بسيار اهميت دارد.
اين استاد فلسفه خاطرنشان كرد: عطار دشمنترين دشمن فلسفه است. خود او ميگويد: «كاف كفر اي جان به حقالمعرفه/ خوشترم آيد ز فاي فلسفه؛ چون كه اين علم لزج چون ره زند/ بيشتر بر مردم آگه زند». با اين حال ميتوان گفت كه هيچ فيلسوفي در عمق تفكر به پاي عطار نميرسد. او اصطلاحات افلاطون و ارسطو را به كار نميبرد. اما يك فيلسوف عارف و فيلسوفترين فيلسوف است. اكنون بايد به آن سخن بازگشت كه پير عطار كيست؟ عطار اسم آن پير را «سالك فكرت» ناميده است. كلمه «سالك»، كلمه مانوسي است و به معناي «رهرو» است. عرفا خود را سالك ميدانند. فكر نيز در نزد او تصفيه ميشود. با اين حساب، باطن عطار، پير اوست.
«مصيبت نامه» و جستجوي عطار براي يافتن حقيقت
وي افزود: كتاب «مصيبت نامه» بسيار خواندني است. عطار در اين كتاب شرح ميدهد كه براي يافتن حقيقت، در آغاز به سوي جبرئيل ميرود. از او معناي حقيقت را ميپرسد. جبرئيل آنچه ميداند به او ميگويد. قانع نميشود، چون اهل حيرت است. آنگاه سراغ اسرافيل و عزرائيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان ميرود. باز قانع نميشود. به عالم ناسوت ميرود.
با دريا و درخت و حيوانات سخن ميگويد. ميبيند كه آنچه ميخواهد از آنها بدست نميآورد. آنگاه سراغ پيامبران ميرود. پيامبران او را بسوي «باطن» فراميخوانند. اكنون براي درك اين سخنان، بايد به كتاب ديگر او «منطق الطير» گريز زد. چرا كه «منطق الطير» متمم «مصيبت نامه» است.
دینانی ادامه داد: قصه «منطق الطير» اين است كه پرندگان به دنبال پادشاهي به نام «سيمرغ» بودند. هزار پرنده گرد هم ميآيند و هدهد را راهنماي خود ميسازند. آنها به سوي كوه قاف حركت ميكنند. راه دشوار و طولاني را ميگذرانند. هر چه پيش ميروند تعدادي از پرندگان از سفر بازميمانند. سرانجام به كوه قاف ميرسند. صداي مهيبي به گوش ميرسد. اكنون تنها سي مرغ باقي مانده بود. آن سي مرغ هنگامي كه به كوه نگاه ميكنند، به جاي سيمرغ، خود را مي بينند.
ديناني يادآور شد: چنين عمق و بحثي را كه عطار پيش ميكشد، در نزد غربيان نميتوان پيدا كرد. عجيب است كه بعضي از عطار شناسان، عطار را با فرويد مقايسه ميكنند. چنين قياسي از بنياد نادرست است. انساني كه عطار از آن سخن ميگويد، بالاتر از اين حرفهاست. عطار از عقل سخن ميگويد اما نه عقل محدود. او از «عقل مست» حرف ميزند. عقل عطار، مست است. تعبيري از اين بهتر نميتوان پيدا كرد. منظور عطار اين است كه عقل او بي باكانه در حركت است: «شيوهاي كز شوق آن شد عقل مست/ جز مرا هرگز كرا داده است دست؟» به اين دليل بود كه اشاره كردم كه عطار از هر فيلسوفي فيلسوفتر است. چون پير او عقلي است كه توقفگاه نميشناسد.
وي افزود: بدون حيرت و تفكر عميق و مست شدن عقل، نميتوان به پايان راه رسيد. عطار به عالم جان و عالم روح ميرسد. بايد «منطق الطير» و «مصيبت نامه» را خواند تا ديد چه درياي بيكرانهاي را عطار وصف كرده است. با آن كه لفظ عطار زيباست، اما تنها نبايد به لفظ او توجه داشت. او عالم معنا را ميگشايد.
اين استاد فلسفه خاطرنشان كرد:عطار و مولانا، دو درياي بي كرانه معني و ثروت بي پايان عالم معناي ايرانياند. خوشبختانه هر دو آنان به زبان فارسي سخن گفتهاند. به راستي هم زبان فارسي را كساني مانند آن عطار و مولانا حفظ كردهاند. دنيا اگر ميخواهد عطار و مولانا را بشناسد، بايد زبان فارسي را ياد بگيرد.
شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۹
نظر شما