ژوزه ساراماگو ،نويسنده فقيد پرتغالي با جديرترين كتابش كه پس از مرگ او منتشر شد،خوانندگان آثارش را به روزگار كودكي اش ميبرد._
ژوزه ساراماگو كه در سال 2010 درگذشت، همين بچه است. او در تلاشهاي اوليه اش به عنوان يك نويسنده با سكوت يا نقد شديد منتقدان روبه رو شد.او سپس به عنوان يك روزنامه بر اين كار متمركز شد و در دهه پنجم زندگي اش بود كه به نويسندگي روي آورد و دست به كار نوشتن رمان زد. از اينجا بود كه او نظرات نويسندگان اروپايي را جلب كرد و منتقدان او را به خاطر بيان شجاعانه مواضع سياسي و سبك هنرمندانه اش تحسين كردند و سرانجام با اهداي جايزه ادبي نوبل از او قدرداني شد.
در خاطراتش، ساراماگو مجوعهاي رنگين از خاطرات را براي ما فراهم آورده است. بازآوري اين خاطرات هر چند يك خط مستقيم را دنبال نميكند، اما با قدرت تمام بيان كننده زندگياي ست كه با فقر و خشونت آميخته است. اما در خيال پردازيهاي معطوف به گذشته ساراماگو، مي توان زندگي هايي را كه تحت تاثير محبت و كرامت قرار گرفته اند ديد و با تاثير و عمق ارتباطات روبه رو شد. نويسنده مي داند خاطره مي تواند چه نقشي بازي كند، و با همين عناصر و ابزار است كه او از اين مجموعه براي بازآفريني عواملي جديد بهره ميگيرد.
ژوزه بين پايتخت پرتغال و آزينگاها دهكده زادگاهش رشد كرد. او از اين دوره با عنوان «زادگاهي كه در آن بارداري من تكميل شد» ياد مي كند و مي گويد «مثل كيسه جانور كيسه داري كه مي تواند آنچه را حيوان دارد با آن اين ورو آن ور بكشد ، موقعيتهاي خوب يا بيماري، سكوت او، رازها، و نيز انزوايش را بارور كرد». از حانواده، او خاطراتي از مادرش را باز مي گويد كه همواره رنج مي برد ، پدري كه با خشم و حسادت انباشته شده بود ، پدربزرگ و مادربزرگي كه كارگراني رواقي مذهب بودند و همين فلسفه آنها را گرم نگه مي داشت و شب به بستر ميبرد.
اما غمي پرسر وصدا را مي توان در اين كتاب مشاهده كرد؛ كودكي كه در غم شناور است،اما در آرامش اين غم را در خاطراتش بيان ميكند. از مرگ برادر بزرگترش است كه ما وارد خاطرات غمبار او مي شويم، وقتي مي خوانيم پسران بزرگ تر چگونه با استفاده از يك سيم فلزي او را شكنجه كرده اند،ترس و درد يك پسر كوچك زخمي كه خون از او مي چكد، حجمي وسيع از ترحم را برمي انگيزاند. جراحت جسمي بهبود پيدا مي كند، اما رنجي كه براي برادر از دست رفته با اوست، و نگراني براي ديگراني كه زير چنين فشاري زندگي ميكنند- هميشه باقي مي ماند.
شاعر، روزنامه نگار و خاطره نگاري به نام ساراماگو ست كه مي داند واژهها مي توانند نقشي مهم ، حتي در تعيين سرنوشت يك فرد ايفا كنند. خانواده پدري نويسنده «دي سوزا» نام داشت، و نويسنده در اين كتاب به ما مي گويد كه يك جوك محلي موجب شد تا او نام ساراماگو را براي خود انتخاب كند كه نام تربچه اي وحشي است كه فقرا در زمان تنگدستي با آن شكمشان را سير مي كنند. پسري كه با اين نام بزرگ شد، هر چند خوي وحشي گري را رام كرد،اما ريشه هاي فقر را در سرنوشتش حفظ كرد.
«خاطرات كوچك» بيان اين وفاداري و راستي است، آخرين هديه كوچك اما پربار از يك نويسنده بزرگ براي خوانندگانش.
كتاب «خاطرات كوچك» از سوي انتشارات هانگتون ميفيلين هاركورت در 178 صفحه به قيمت 22 دلار، ماه پيش در نخستين سالگرد درگذشت نويسنده ،منتشر شد.
نظر شما