چاپ نخست كتاب «معناشناسي شناختي قرآن» نوشته عليرضا قائمينيا از سوي سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي منتشر و روانه بازار نشر شد. در اين اثر كوشش شده تا قوت تحليلهاي شناختي نشان داده و اجتنابناپذير بودن آنها را براي تفسير به طور خاص، و تفكر اسلامي به طور عام، اثبات شود._
نزول قرآن، پديده بينظيري در تاريخ بشر بوده است. خدا گام به گام در شب و روز، در جنگ و صلح و در شرايط گوناگون اجتماعي با پيامبر(ص) سخن ميگفت. اين پديده، ميراث بزرگي براي مسلمانان و همواره نشانه حضور خدا براي آنان شد، ميراثي محور همه فعاليتهاي ديني در اسلام.
مسلمانان در طول 14 قرن گذشته اهتمام فراواني به حفظ و تحليل علمي آيات قرآن داشتهاند. آنها براي فهم آيات، تحقيقات بسياري را در علوم ادبي و لغت انجام دادند و دانشهاي گوناگوني را كه در تفسير كلام خدا مورد نياز بودند، تدوين كردند و به تدريج آنها را گسترش دادند.
همه اين دانشها حول محور قرآن شكل گرفتند و به تدريج به توسعه تفسير انجاميدند و دانش تفسير به زمينهاي حاصلخيز و پربار در عالم اسلام تبديل شد. امروزه با انبوه شگفتآوري از كتابهاي تفسير روبهروييم كه هر يك از آنها دايرةالمعارفي از مباحث گوناگون را تشكيل ميدهند و در ذيل آيات قرآن، مباحث متنوع بسياري را مطرح كردهاند.
بيترديد بازسازي دانشهاي اسلامي، به ويژه تفسير در پرتو دانشهاي جديد، يكي از مهمترين آرمانهاي انديشمندان مسلمان در عصر جديد بوده است. براي همه آنان اين پرسش مطرح بوده كه آيا ميتوان به كمك اين دانشها، دريچهاي جديد به متون ديني گشود و روش تازهاي براي فهم اين متون از آنها به دست آورد.
عصر جديد، عصر متدولوژيهاي جديد است. براي انديشمند ديني در فضاي اين متدولوژيها، پاسخ اين پرسش فوقالعاده اهميت دارد كه كدام يك از آنها را بايد پذيرفت و اگر آنها را در فهم متون ديني به كار بنديم، چه نتايجي را نصيب مطالعات ديني خواهد كرد. به يقين، مطالعات زبانشناختي به طور عام جايگاه ويژهاي در اين ميان دارند.
زبانشناسي و رشتههاي مرتبط با آن در قرن بيستم، پيشرفت چشمگيري داشتهاند. از اينرو، توجه به دستاوردهاي زبانشناسي و حوزههاي مجاور آن، امري اجتنابناپذير در مطالعات ديني است. اين نكته نويسنده كتاب را واداشته تا به مطالعات گستردهاي در اين باره روي بياورد و پيامدهاي آن را در زمينه تفسير بررسي كند. محصول اين مطالعات، دو اثر مستقل، ولي مرتبط با هم است؛ بيولوژي نص و معناشناسي شناختي قرآن. اثر اخير همراه با بيولوژي نص، كل برنامه و روش تفسيري نگارنده را دربرميگيرد.
معناشناسي شناختي قرآن با بيولوژي نص دو تفاوت عمده دارد. نخست اين كه بيولوژي نص، نظريهاي جامع در باب تفسير قرآن است. بر طبق اين نظريه، تفسير، فعاليتي است كه در دو ساحت مختلف صورت ميگيرد؛ ساحت روابط دروني و ساحت روابط بيروني. مفسر هم بايد روابط درون نص را بررسي كند و هم به روابط بيروني نظر كند و نص را در فضاي متون ديگر بخواند، اما اين اثر، نظريهاي جامع در باره تفسير نيست؛ بلكه تنها به روابط درون نص مربوط ميشود. اثر حاضر به اين مساله ميپردازد كه روابط دروني قرآن را بايد چگونه فهميد و معناشناسي نص بايد بر اساس كدام اصول و مباني سر و سامان بيابد.
ديگر اين كه در سطح روابط دروني، معناشناسيهاي گوناگوني ميتوانيم داشته باشيم. معناشناسي شناختي يكي از انواع مختلف معناشناسي است كه ميتوان در تحليل آيات قرآن، آن را به كار گرفت. البته به اعتقاد نويسنده كتاب حاضر، اين نوع معناشناسي ترجيح دارد؛ ولي ميتوان بسياري از آنها را در يك چارچوب به كار گرفت.
بيترديد، بيولوژي نص، ديدگاهي جامع و اجتنابناپذير را پيش ميكشد. هر دو اثر به گونهاي تاليف شدهاند كه خواننده در مطالعه يكي به ديگري نيازمند نباشد؛ هر چند كه درك چارچوب جامع مذكور بدون توجه به هر دوي آنها، امكانپذير نيست.
در «معناشناسي شناختي قرآن» به معناشناسي قرآن، رويكردي اتخاذ شده است كه از دستاوردهاي زبانشناسي شناختي كمك ميگيرد. اصطلاح «معناشناسي شناختي» امروزه در ميان زبانشناسان شناختي، اصطلاحي جا افتاده و رايج است و بر گرايش معناشناختي خاصي دلالت دارد كه نتايج زبانشناسي شناختي را در تحليل معناشناسي زبانهاي طبيعي به كار ميگيرد.
متون از تجليات مهم زباناند و بيترديد ميتوانيم نتايج معناشناسي را در تحليل آنها به كار بگيريم. زبانشناسان نيز در عمل، آن را در تحليل متون به كار گرفتهاند. معناشناسي شناختي نيز از اين نكته مستثني نيست و زبانشناسان مباحث زيادي در زمينه معناشناسي متون مطرح كردهاند.
نويسنده كتاب تلاش كرده است تا در اين اثر، اصول معناشناختي را براي تفسير قرآن با توجه به معناشناسي شناختي به دست آورد. مباحث معناشناسي قرآن نسبت به مباحث تفسيري، بنياديتر است؛ چرا كه اين مباحث در خود تفسير تاثير ميگذارند. معناشناسي بخشي مهم از مباني تفسير را بررسي ميكند و ميتواند با طرح مباني جديد، در خود تفسير نيز تحول ايجاد كند.
برخي از اصول معناشناختي كه نگارنده اين اثر به آنها دست يافته، عبارتند از: «اصالت تعابير قرآني» كه بر طبق آن، تعابير قرآني را بايد به همان شكل اصلي پذيرفت و آنها را به صورتهاي ديگري تحويل و تقليل نداد. «اصل تعيينپذيري مفهومسازيهاي قرآني» كه بر طبق اين اصل، ميتوانيم با توجه به سياق و بافت آيات، مولفهها و ويژگيهاي تعابير و مفهومسازيهاي نهفته در آنها را تعيين كنيم. «اصل مقولهبندي» كه بنا به آن، در قرآن نيز سطوح مختلف مقولات مشاهده ميشود. «درجه و ميزان حركت از مقولات سطح پايه به سمت مقولات سطح بالا (مقوله فرادستي) يا به سمت مقولات سطح پايين (مقولات فرودستي) براساس سياق و هدف آيه تعيين ميشود. از اين گذشته، به كاربردن يك مقوله به جاي مقولهاي ديگر در موردي خاص، نتايج معنايي را به دنبال دارد. «اصل شعاعيت معنا» (واژههاي قرآني شبكهاي شعاعي را تشكيل ميدهند كه داراي معناي مركزي و معاني توسيعياند). «اصل حركت خيالي» نخست وقتي كه چيزي در حركت خيالي لحاظ ميشود، به طور مسلم چيزي در سياق آيه به عنوان زمينه در نظر گرفته شده است. دوم، پنجرههاي توجه نسبت به مسير حركت خيالي به تناسب با سياق باز ميشود. اين دو ادعا، در مجموع اصل حركت خيالي را تشكيل ميدهند. «اصل تلفيق مفهومي» (اختلاف آيات مشابه در تلفيق مفهومي). برخي از اصول كلي و جزئي ديگر نيز در ادامه مورد بحث قرار گرفتهاند.
كتاب حاضر در 10 فصل، به مباحثي درباره معناشناسي شناختي قرآن پرداخته است.
در انتهاي اين اثر علاوه بر اصطلاح نامه و كتابنامه فارسي ـ عربي ـ لاتين، فهرستي از آيات و روايات نيز درج شده است.
چاپ نخست كتاب «معناشناسي شناختي قرآن» در شمارگان 2000 نسخه، 704 صفحه و بهاي 110000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما