«شمسي وفايي» در كتاب «بزرگمردان باوفا» گوشههايي از دلاوريهاي امام حسين(ع) و يارانش را با شجاعتهاي مردم ايران در هشت سال دفاع مقدس پيوند داده است.
نويسنده در اين كتاب، علاوه بر داستان زندگي امام حسين(ع) كه از زبان پدربزرگ روايت ميشود، به هشت سال دفاع مقدس هم اشاره ميكند:
«يك روز در جبهه گشت ميزديم كه صداي بلبلي را شنيدم. قشنگترين صدايي بود كه تا آن روز از يك پرنده ميشنيدم. دوستانم را هم خبر كردم و با هم به دنبال صدا رفتيم. هرچه جلوتر ميرفتيم صدا ضعيفتر ميشد و در عوض بوي خوشي هوا را پر ميكرد. بالاخره وقتي پاي درختي رسيديم صدا كاملاً قطع شد. احساس ميكرديم به جاي هوا بويي خوش دهانمان را پر كرده است. ناگهان پاي درخت جنازهي شهيدي چهارده پانزده ساله را ديديم...»
پدربزرگ مجروح شيميايي است و گرچه سرفههاي پي در پي، اذيتش ميكند؛ اما باز هم به پرسشهاي «سمانه» دربارهي واقعهي كربلا پاسخ ميدهد: «پدربزرگم ميگفت: امام حسين(ع) روز 28 ماه رجب، همراه عدهاي، از شهرش مدينه، به طرف مكه حركت كرد و در روز سوم شعبان، وارد خانهي خدا شد.
خانهي خدا جاي امني است و جان امام حسين(ع) در خطر نيست. تازه زماني كه مردم از سراسر دنيا به مكه ميآيند، امام ميتواند راهنماييشان كند و برايشان از ستمگران و حيلههايشان حرف بزند...»
كتاب «بزرگمردان باوفا» را «موسسه بوستان كتاب» قم با قيمت 2800 تومان منتشر كرده است.
نظر شما