به گزارش خبرگزاری كتاب ایران (ایبنا)، در كتاب «شاهكارهای كوتاه» 6 داستان از داستایفسكی به نامهای «نازنین»، «بوبوك»، با ترجمه رحمت الهی، «خانم صاحبخانه» با ترجمه پرویز داریوش، «رویای یك انسان مسخره» با ترجمه علی پاكبین، «اعتراف» با ترجمه وكیلی و «كودك قهرمان» با ترجمه صمد خیرخواه گنجانده شده است..
داستانهای این مجموعه برگزیدهای از بهترین آثار این نویسنده روسی هستند و مخاطب را با داستانهای كوتاه این نویسنده در سالهای مختلف آشنا میكند.
داستان «بوبوك»، در سال 1873 میلادی منتشر شد. «بوبوك» در زبان روسی معنایی چون «لوبیای كوچك» دارد و در متن داستان، در معنای چیزی بی معنی به كار برده شده است. «بوبوك» داستان زندگی مردی است به نام ایوان ایوانویچ و بخشی از خاطرات وی را روایت میكند.
ایوانویچ نویسندهای است كه دچار اختلالات ذهنی شده و مدتی است نمیتواند دست به قلم ببرد. نوشتههای قبلی او هم مورد قبول هیچ ناشری قرار نمیگیرد و این مسایل به اختلالات او دامن میزند. ایوانویچ بعد از رفتن به يك مراسم خاكسپاری به فكر فرو میرود و اتفاقات جدیدی در زندگیاش رخ میدهد. داستان «بوبوك» را رحمت الهی به فارسی ترجمه كرده و در حدود 30 صفحه است.
«رویای یك انسان مسخره» با ترجمه علی پاكبین و در 25 صفحه، یكی دیگر از داستانهای این مجموعه است. این داستان نخستین بار، در سال 1877 میلادی منتشر شد و روایت زندگی مردی است كه به این نتیجه میرسد كه در دنیا هیچ چیز آنقدر ارزش ندارد كه انسان به زندگیاش ادامه دهد. او تصمیم به خودكشی میگیرد اما آشنایی او با دختری جوان، تمام ذهنیات او را متحول میكند.
این داستان با حرفهای راوی داستان آغاز میشود كه در حال پرسه زدن در خیابانهای سن ترزبورگ است: «من آدم مسخرهای هستم. در این اواخر حتی مرا دیوانه میخوانند. چنانچه مانند گذشته به نظر مردم مسخره نمیآمدم میشد این نام جدید را یك نوع ستایش و تمجید تلقی كنم اما اكنون دیگر از آنها دلخور نمیشوم، بلكه همه را دوست میدارم، حتی وقتی كه به من میخندند.»
داستان «رویای یك انسان مسخره» تنها در رابطه با این دلبستگی نیست. در بخشی از داستان، راوی به طور تصادفی به عدهای میآموزد كه دروغ بگویند؛ دروغی كه سرآغاز ویرانی آرمانشهر ایوانویچ است. این دروغها غرور انسانها را بیشتر میكند و غرور، سیلی از گناهان را به سوی آنها روانه میسازد.
داستایفسكی در آثار ادبی خود، به مسایل روانشناسی، در متن جامعهای كه از نظر سیاسی، اجتماعی و روحی بیمار است میپردازد. بسیاری از منتقدان او را یكی از مطرحترین و بهترین روانشناسان در جهان ادبیات میدانند.
«زن صاحبخانه» در سال 1847 میلادی نوشته شد و همانطور كه عنوان كتاب نشان میدهد، زنی شخصیت اول داستان است. این داستان در دورهای پنج ساله نوشته شده كه اكثر داستانهای داستایفسكی با محور قرار دادن نقش زنان نوشته میشد.
در بخشی از این داستان آمده: «زن جوانی، میان گروه دعاخوانان، نزدیك در ورودی زانو زده بود. اردنیف از میان گروه بینوایان و سائلین بكف و زنهای فقیر ژندهپوش كه در انتظار صدقه بودند، راهی برای خود باز كرد و كنار زن جوان زانو زد. لباسشان به هم میخورد. اردنیف صدای نفس ناآرام زن جوان را كه همراه دعا از دهان نیمهبازش بیرون میآمد میشنید. چهره زن جوان مانند شب پیش، از احساسات تند و وحشت بیانتهایی حكایت میكرد... »
داستایفسكی در نوامبر 1821 میلادی به دنیا آمد و در 59 سالگی از دنیا رفت. او با انتشار رمانهایی چون «ابله»، «جنایت و مكافات» و «برادران كارامازوف» به شهرت رسید. او كه بیشتر با رمانهایش شناخته شده است، حدود پانزده رمان و هفده مجموعه داستان كوتاه در پرونده كاری خود دارد.
پیش از این كتاب «رذل» نوشته آندره ژید با ترجمه علی پاكبین و «یادداشتهای زیرزمینی» با ترجمه رحمت الهی، از سوی نشر جامی منتشر شده بود.
«شاهكارهای كوتاه»، شامل مجموعه داستانهای فئودور داستایفسكی در 312 صفحه و به بهای 9 هزار تومان، از سوی نشر «جامی» روانه بازار كتاب ایران شد.
شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ - ۱۲:۱۸
نظر شما