ضياء موحد، مدير گروه منطق موسسه حكمت و فلسفه ايران، درباره «فلسفه، منطق و رياضيات» گفت: قواعد منطق توسط خود منطق توجيه ميشوند. همچنين همه ما منطق مشتركي داريم كه همان منطق دوارزشي است و ناچاريم آن را به كار ببريم.
موحد در ابتداي سخناش گفت: در اين سخنراني به سوالي پاسخ ميدهم كه تاكنون منطقدانان و فلاسفه زيادي درباره آن نظريهپردازي كردهاند، مبني بر اين كه قواعد منطق را با چه منطقي ميتوان فراگرفت. افرادي كه در حوزه منطق كار كردهاند، ميدانند كه پاسخ به اين سوال، چندان ساده نيست. منطق قديم در پي اثبات قواعد خود نبود، زيرا بر اساس بديهيات كار ميكرد و بديهيات به اثبات نياز ندارند.
وي سپس «زبان» را به عنوان مثالي ذكر كرد و گفت: يك فارسيزبان بدون دانستن قواعد و دستور زبان فارسي به اين زبان سخن ميگويد. ما از اين زبان، قواعد را استخراح ميكنيم. درباره قواعد منطق نيز ميتوان چنين انديشيد. بر اين اساس، منطق بر اساس خود منطق پايهگذاري ميشود، زيرا راه ديگري وجود ندارد. اگر منطق ديگري را به كار ببريم، آن منطق نيز به يك توجيه نياز خواهد داشت.
موحد افزود: مساله مهم ديگري در منطق مطرح است و آن اين كه آيا همه ما يك منطق را به كار ميبريم يا افراد، منطقهاي مختلف دارند. درباره اين موضوع اختلافنظرهايي وجود دارد. من نظر افرادي را قبول دارم كه معتقدند همه ما منطق مشتركي داريم كه همان منطق دوارزشي است و ناچاريم آن را به كار ببريم.
وي ادامه داد: هر منطق جديدي را كه پايهگذاري كنيم نيز از منطق كلاسيك استفاده ميكند. بنابراين، در انتخاب منطق، اختياري نداريم و ناچار به استفاده از يك منطقيم.
موحد گفت: عدهاي معتقدند منطقي كه در روزمره به كار ميبريم، در روان ما وجود دارد و ما ناچاريم از آن استفاده كنيم.
سپس موسويان، عضو هيات علمي گروه منطق موسسه حكمت و فلسفه ايران، درباره روياي «لايبنيتس» گفت: روياي لايبنيتس(گوتفرید ویلهلم فون لایبنیتس فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان آلمانی) ساختن زباني بود كه با استفاده از آن بتواند حقايق الهيات را با اعداد بيان كند و مناقشات فلسفه را به محاسبات تبديل كند.
وي افزود: در مجموعه آثاري كه در سالهاي اخير با ويراستاري «دنيل گاربر» انتشار يافت، بخشهايي از دستنوشتههاي منتشر نشده لايبنيتس نيز به چشم ميخورند. او در بخشي از اين نوشتهها بيان ميكند كه اگر آن (زباني كه آرزوي ساختن آن را دارد) را داشتيم، ميتوانستيم در متافيزيك و اخلاقيات، استدلالهايي نظير آنچه در آناليز و هندسه موجود است، داشته باشيم. به اعتقاد لايبنيتس، اگر اين زبان موجود بود، نزاعهاي فلاسفه به محاسبات تبديل ميشد.
موسويان روياي لايبنيتس را آرزوي ساختن يك زبان دانست و گفت: او هرچند موفق نشد، اما تلاش كرد زباني بسازد كه از طريق آن حقايق متافيزيكي را بيان و مناقشهها و نزاعهاي فلاسفه را به محاسبه تبديل كند. او براي ساختن اين زبان، مفاهيم را داراي دو بخش مثبت و منفي در نظر گرفت كه هر بخش، توسط يك عدد، كد ميشد. او براي عقلانيت و انسان نيز همين روش را در نظر گرفت و به محاسبه اين كدها پرداخت، هرچند موفق نشد اين كار را به سرانجام برساند.
وي افزود: پس از لايبنيتس افراد زيادي به فلسفه و رياضيات پرداختند. رابطه اين دو حوزه توسط فرگه، هوسرل، راسل و وبتگنشتاين قوام يافت. در واقع، آنان رياضيداناني بودند كه به فلسفه پرداختند. انديشمنداني مانند استنفورد نيز تلاش كردند روياي لايبنيتس را تحقق ببخشند و نظامي صوري براي بيان حقايق متافيزيك بسازند.
موسويان در پايان گفت: ممكن است از آنچه بيان كردم، چنين نتيجهگيري شود كه فلسفه نوعي استدلال صوري و رياضي انتزاعي است كه البته من اين نظر را قبول ندارم. راسل معتقد بود نبايد اين توهم را داشت كه حقايق فلسفي به صورت حقايق رياضي قابل اثباتند. ارزش فلسفه در اين نيست كه بتوانيم با استفاده از آن، چنين استدلالهايي بكنيم. هر نظام صوري كه به اين شكل بسازيم، ناتمام خواهد بود. به قول كريپكي(فیلسوفان و منطقدانان حوزه فلسفه تحلیلی) هيچ جانشيني از جانب رياضي براي فلسفه وجود ندارد.
نظر شما