«مترسكها ايستاده ميخوابند» عنوان كتاب جديد «عبدالمجيد نجفي» است كه به تازگي منتشر شده است. او سعي كرده در اين كتاب فرم و سبك جديدي را در نگارش داستان براي نوجوانان تجربه كند./
داستانهاي اين كتاب فرمها و روايتهاي متفاوتي دارند. مثلاً «مترسكها ايستاده ميخوابند» از زبان دو رواي يعني «گيسو» و «مترسك» روايت ميشود:
«روايت مترسك:
گيسو دست ميگذارد روي شانهام.
- دايي مهرداد كه بياد، الهام رو ميبيني. كلاس دوميه. مادرش نقاشه. شايد تو رو نقاشي كنه.
ناگهان چشم گيسو ميافتد به تور زيربغل من. بلند ميشود و تكه چوبي را برميدارد. در يك چشم به هم زدن لانهي كارتنك به هم ميريزد و كارتنك ميافتد روي زمين و ميگريزد زير علفها.
روايت گيسو:
تكه چوب را مياندازم دور. بايد چايي دم كنم. تا حالا آب جوش آمده.
كلاهش قدري كج شده. درستش ميكنم.
- خوشحالي الهاماينا ميان پيش ما؟
خيلي دوست دارم سرش را تكان بدهد اما او نميتواند. براي همين نگاهش ميكنم و ميفهمم كه ميگويد آره!»
برخي قسمتهاي داستان «زنبقهاي تشنه» هم از زبان كودكي روايت ميشوند كه به دنيا نيامده است: «من كودكي به دنيا نيامدهام. دلم تنگ شده است براي يك مادر و صداي قلب او و نگاهش و لبخندش و پدري كه از بالاسر او نگاهم ميكند و در خيالش اول از همه دوچرخهسواري مرا ميبيند و كيف دنيا را ميكند...»
البته در لابهلاي حرفهاي اين كودك به دنيا نيامده، داستان زندگي يك زن و مرد هم روايت ميشود.
نجفي در گفتوگو با ايبنا نوجوان دربارهي روايتهاي متفاوتش در داستانهاي اين كتاب گفت: «فرم و شكل ارائهي داستان يكي از دغدغههاي من بوده و حتي در بازنويسيهايي كه انجام دادهام نيز فرم روايت برايم مهم بوده است. البته فرم و شكل داستان معمولاً تابعي از محتواي داستان است و من در داستانهاي اين مجموعه كه طي سالهاي مختلف نوشتهام، سعي كردهام روايتي جديد داشته باشم. البته من بعد از سه دهه نوشتن هنوز در حال تجربهام و فرمها و شيوههاي جديدي را براي روايت كشف ميكنم. ممكن است برخي اين شيوهها موفق و برخي ناموفق باشند اما من ذات ادبيات را كشف و شهود ميدانم و معتقدم استفاده از شيوههاي نوين باعث ارتقاي داستانخواني و داستاننويسي ميشود.»
او دربارهي مناسب بودن شكل روايتهايش در اين كتاب براي نوجوانان گفت: «به نظر من نوجوان امروز مانند نوجوان دهههاي گذشته نيست و اگر ما براي روايت داستان روند گذشته را در پيش بگيريم در واقع درجا زدهايم. به نظرم نوجواني كه كتابخوان است ميتواند با داستانهاي «مترسكها ايستاده ميخوابند» ارتباط برقرار كند.»
داستانهاي اين كتاب، موضوع هاي گوناگوني دارند. از روايت كودكي متفاوت به نام «ثريا» كه در دو داستان «گالشهاي ثريا» و «آغازهاي بيپايان» حضور دارد تا شيطنتهاي نوجواناني كه اسمشان را «جنهاي كچل» گذاشته بودند.
بعضي از داستانها هم مثل «سري با هفت سوراخ» يكي از خاطرات كودكي خود نويسنده است كه آن را به زبان طنز روايت كرده است: «جنگندهها هفت تا بودند. از شكاف ديوار پت و پهن قديمي شيرجه زدند. هدف، سرِ دهسالهي من بود كه «قاسم سلموني» با ماشين نمره 2، شكل طالبي درآورده بود. تا كوچهي پاييز پرواز كنم به طرف خانه سررسيدند و هفت نقطهي سرم را جا به جا نيش زدند. تا من باشم چوب توي لانهي زنبورهاي شورشي نكنم!...»
«كسي از دل كولاك صدايم ميكند»، «كرمهاي خاكي»، «به رنگ آسمان به رنگ ابر»، «كوه تنها»، «ميوهاي اندازهي يك زيتون»، «پرواز پرتقالها» و «گل عموخالد» عناوين ديگر داستانهاي اين كتابند.
تازهترين اثرِ «عبدالمجيد نجفي» را انتشارات قطره با قيمت 3 هزار تومان منتشر كرده است.
نظرات