سه‌شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
فرمانده من

خواندن يك صفحه از يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

حاج حسین 

گاهی آنقدر مارا می‌دواند که همگی از نفس می‌افتادیم و تازه بعد می‌بایست سینه‌خیز می‌رفتیم و غلت می‌زدیم. البته او همه این کارها را همراه ما و حتی زودتر از ما انجام می‌داد. اگر ما را پا برهنه می‌کرد تا روی سنگ‌ها و خارها بدویم،‌ خودش زودتر از بقیه پوتین‌ها را در می‌آورد وگاهی که احیاناً اشتباهی از کسی سر می‌زد و تنبیه می‌شد، خود او نیز پا به پای شخص خاطی تنبیهات را انجام می‌داد. این گونه رفتارها صمیمیت خاصی بین او و بچه‌ها ایجاد کرده بود. اسم تک‌ تک ما را می‌دانست و با همه دوست همدم شده بود. در جای خودش با بچه‌ها شوخی می‌کرد و خلاصه خیلی مهربان بود. در مسابقات فوتبال و تنیس و دو مثل بقیه شرکت می‌کرد و در موقع لزوم هم بسیار جدی و متین بود.
حاج حسین ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت و خود را غلام خانم می‌دانست. تا اسم آن حضرت را می‌شنید اشک در چشمان حلقه می‌زد. هر وقت،‌ برادر مداح، رضا پوراحمد، در مدح حضرت فاطمه (س) نوحه می‌خواند، حاجی از خود بی‌خود می‌شد و روحش پرواز می‌کرد و جانش در ناله و اشک می‌سوخت. او به حضرت امام قدس‌ سره نیز علاقه داشت و عشق می‌ورزید و در عزاداری‌ها و مجالس دعا، کراراً از بچه‌ها می‌خواست که ستاره‌ فروزان جماران را بیشتر دعا کنند.
یکی از خصوصیات اخلاقی حاج حسین، تواضع بود. فروتنی او به قدری بود که گاه جارو به دست می‌گرفت و اتاق‌ها را جارو می‌زد. اگر ظرف کثیفی در جایی افتاده بود فوراً آن‌را می‌شست و به تدارکات تحویل می‌داد. او برای تمام بچه‌ها سرمشقی نمونه بود و همه دوستش داشتند. حتی در نمازهای جماعت نیز همیشه در صف آخر می‌ایستاد و هیچ‌وقت خود را برتر از دیگران نمی‌دانست.

صفحه 40/ فرمانده من/ رحیم مخدومی، احمد کاوری، داوود امیریان/ علی‌اکبر خاوری‌نژاد/ حسن گلچین/ هادی جمشیدیان و عباس پاسیار/ انتشارات سوره مهر/ سال 1390/ 102 صفحه/ 1900 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها