دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۰
از حماسه برترید

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

شفاعت لبخند
فروغ منهی ـ مادر شهیدان: داود، رسول و علیرضا خالقی‌پور

به انبوه جمعیت نگاه کردم. هیچ محرمی برایم نمانده بود. همسرم آن جلوتر کنار گور بچه‌هایم بود. سه پسرم به شهادت رسیده بودند. تنها برادرم بخاطر اینکه مرا مشوق جبهه رفتن بچه‌هایم می‌دانست از سر شهادت فرزند اولم با من قهر بود... نه، هیچ محرمی نمانده بود چگونه از میان این خیل جمعیت بگذرم و بر سر خاک شهیدانم بروم؟ به یاد زینب (س) افتادم عصر عاشورا که دیگر محرمی نداشت. آه زینب مظلوم چه کشیده‌ای؟
یکبار دیگر چشم انداختم عموی پیرم را دیدم... نه، هیچکس به بی‌کسی زینب (س) نبود... از عمویم خواستم دستانش را در دو سویم بگیرد. دو دست لزران و داغدیده بدرقه‌ام کرد. لحظاتی بعد بر سر مزار بچه‌هایم بودم. رسولم را که در کفن پیچیده بودند هفت و هشت کیلو بیشتر وزن نداشت بعد از 45 روز ماندن در زیر آفتاب داغ شلمچه چه باید باقی می‌ماند؟ داخل قبر رفتم اول تیمم کردم بعد او را روی دستهایم گذاشتند تا در خاک بگذارمش، خودم اینطور می‌خواستم یک لحظه رو به سوی آسمان کردم. خدایا تو شاهدی آنچه را که یاریم کردی تا شاید پرورش دهم به پیشگاهت هدیه کردم. خود ثابت قدمم بدار.

صفحه 87/ از حماسه برترید(معرفی نمونه‌هایی از زنان سلحشور عرصه‌های انقلاب اسلامی)/ فریبا ابتهاج شیرازی/ انتشارات آرمان براثا/ چاپ اول/ سال 1391/ 144 صفحه/ 35000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها