جمعه ۹ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
افسانه، جوهره وجودی انسان است

علی‌مردان عسکری عالم از محققان و نویسندگان قوم لُر است که اغلب آثار مکتوب وی برگرفته از فرهنگ، آداب، سنت‌ها و رسوم سرزمین پدری اوست. عشق و علاقه در کنار تلاش و کوشش موجب انتشار 16 اثر مکتوب به قلم عسکری عالم در حوزه ادبیات و فرهنگ عامه مردم لرستان و مناطق غرب کشور شده است.-

 خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_ کتاب‌هایی مانند «فهلویات»،«زبانزدهای لکی»،«سیقاف»،«چهل سرود»،«فرهنگ پنج جلدی عامه مردم لرستان»،«ادبیات شفاهی قوم لر»،«فرهنگ واژگان لری» و «فرهنگ واژگان لکی» از آثار وی درحوزه نشر به‌شمار می‌روند. 

به بهانه انتشار شانزدهمین اثر مکتوب علی‌مردان عسکری با عنوان «افسانه‌ها و باورداشت‌های غرب کشور» گفت‌وگویی با او در حوزه فرهنگ و ادبیات بومی مناطق غربی کشور انجام شده است که با هم می‌خوانیم.
کتاب تازه شما مجموعه‌ای است از یکصد و هفتاد و دو افسانه و متل در حوزه فرهنگ عامه. کمتر کتابی یافت می‌شود که این تعداد افسانه و متل را در یک کتاب گردآوری کرده باشد. درباره نحوه انتخاب،گردآوری و تنظیم این افسانه ها و متل‌ها توضیح دهید.
 
آدمی با قصه زاده شده، با قصه به رشد و بالندگی رسیده، با قصه جهان پیرامون خود را شناخته و با قصه اندیشه خود را به دیگران انتقال داده است. در یک جمله باید گفت که قصه یا همان حکایت که ما در اینجا نام افسانه‌ها به آن داده‌ایم، جوهره وجودی انسان‌هاست.
قصه، حکایت، روایت و افسانه، آینه اندیشه آدمیان است. کتاب «افسانه‌ها و باورداشت‌های غرب کشور» حاصل کوششی چندین و چند ساله است. در نوجوانی ناظر و شاهد روایت‌هایی این‌چنینی بودم که نام «متل» بر آن‌ها نهاده بودند. پدر و مادرم متل‌گویان خوبی بودند. در روستایی که دوران کودکی تا نوجوانی‌ام را طی کردم، هیچ‌گونه امکاناتی مانند رادیو، تلویزیون و سایر رسانه‌ها وجود نداشت. مردم شب‌های بسیار سرد و برفی زمستان با این «پاچاها» یا همان متل‌ها شب چره می کردند.
 
پاچاها؟ معنای این لغت چیست؟ 

پاچا به معنی متل، قصه، حکایت و افسانه است جمع آن پاچاها می‌شود و واژه‌ای بومی - محلی در مناطق غرب کشور است.
در آن زمان مردم وقت و زمان را با متل‌گویی می‌گذراندند. گاهی هم بساط شاهنامه‌خوانی و خواندن کتاب‌های دیگری مانند حمله حیدری، اسکندرنامه، شیرین و خسرو، فلک ناز و خورشید آفرین، حیدر بک و سنمبر به نوبت در خانه های اقوام بر پا بود.
من که دانش‌آموز دوره ابتدایی بودم، شیفته این متل‌گویی شدم. گاهی فیش‌هایی برمی‌داشتم و گاهی هم این متل‌ها را کتابت می‌کردم اما هرگز نمی‌دانستم روز و روزگاری آن‌ها را به دست چاپ می‌سپارم. بعدها برای تکمیل این کار به دوره افتادم و بیش از دویست و پنجاه متل یا افسانه را از راویان لر، لک و کرد در مناطق جنوب غربی و غرب ایران گردآوری کردم.
بیش از همه از پدر و مادرم که متل‌گویان بی‌نظیری بودند، برای گردآوری این مجموعه مدد جستم. در آینده نیز یک جلد دیگر از این کار را در صورت تکمیل به دست چاپ خواهم رساند. 

ساختار یک روایت مشترک از چندمنبع و راوی مختلف را چگونه شکل می‌دهید؟ همچنین ملاک شما در انتخاب روایت‌ها برای چاپ چیست؟

تا آنجا که مقدور بود، سعی کردم از روایتی که زیباتر، با مفهوم‌تر و در ساختار قصه قالب‌بندی درستی داشته باشد، بهره ببرم، چراکه افسانه‌ها روایت‌های گوناگونی دارند، اگرچه اصل افسانه یکی است. 

میزان پایبندی شما به متن اصلی متل‌ها و افسانه‌ها تاچه اندازه بوده است؟ 

در این کتاب سعی کرده‌ام تا آن‌جا که مقدور باشد، قصه به متن اصلی، یعنی روایت روایتگر نزدیک باشد. می‌دانید که در گردآوری فرهنگ شفاهی که این افسانه‌ها و باورداشت‌ها شاخصه‌ای از آن فرهنگ محسوب می‌شوند، محقق و پژوهشگر مجاز نیست مطابق میل و نظر خود دخل و تصرف کند. تحریف با تعریف خیلی فاصله دارد. من ازبزرگان این حوزه آموخته‌ام که دخل و تصرفی در اصل موضوع نکنم و ظیفه‌ام به نوعی روایتگری کار بوده و هست. البته می‌دانید که زبان محاوره‌ای عامه مردم زبانی ادبی صرف نیست و ما در برگردان قصه از زبان بومی به زبان ملی (فارسی) گاه دچار تنگنا می‌شویم. من نیز به ناچار کوشش کرده‌ام تا در این کار کلمات و جملات را به برابری و همسویی با روایت سوق دهم.

تمهیدات شما برای برون‌رفت از تنگناهای مورد اشاره چه بوده است؟ 

برای این که اصالت حکایت‌ها حفظ شود، در برخی  کلمات، لغات و واژه‌ها عین واژه را و گاه جمله را به همان زبان اصلی که روایت شده است، نوشته‌ام. 

منطق و پیشبرد داستان یاموضوع و اوج‌ها و فرودها در افسانه‌های مناطق لُرنشین بر چه اساسی است؟ 

درست است که این متل‌ها یا بهتر بگویم افسانه‌ها، برگرفته از ذهن عامه مردم‌اند و عامه مردم هم سواد ادبی نداشته‌اند اما روایتگران آن‌ها از چنان ذهن پویایی برخوردار بوده‌اند و هستند که قصه را بهتر از صاحبان دانش ادبی ساخته و پرداخته کرده‌اند. اوج‌ها و فرودهای هر یک از افسانه‌ها پهلو به داستان‌های رمان‌گونه می‌زنند. باید خواند و دید.
هیچ داستانی از مجموعه را نمی‌توان دید که بدون نتیجه دلخواه باشد. اصولا افسانه‌ها، متل‌ها و... ساختاری دارند که شروع قصه پس از فراز و فرود باید به نتیجه برسد. قصه‌ای که اوج و فرود و نتیجه‌گیری نداشته باشد، قصه نیست. 

گستره جغرافیایی این افسانه‌ها و متل‌ها چه محدوده ای را شامل می‌شود؟ 

گستره این متل‌ها و باورها همان‌طوری که از نامش پیداست، مناطق غرب کشور است. در مناطق جنوبی، جنوب غربی و تا اندازه‌ای غرب و مرکز کشورمان اقوام «لک زبان، لر زبان و کرد زبان» سکونت دارند. این افسانه‌ها و باورداشت‌ها از مردم این دیار گردآوری شده‌اند، مردمانی که فرهنگ و آداب و رسوم مشترک دارند. هرچند تفاوت‌های اندکی در برخی فرهنگ‌های آنان وجود دارد اما این موضوع آن‌قدر کوچک است که به چشم نمی‌آید. 

از ویژگی‌های اغلب افسانه‌ها و باورهای مناطق مختلف، تشابهاتی از شاخص‌ها و نشانه‌های مشترک مانند پادشاه یا حاکم، دختر پادشاه، پسر پادشاه،دختر فقیر، پسر فقیر و البته تضادها و اختلافات فاحش طبقاتی است که در پایان بیشتر این افسانه‌ها، روایت به صورتی خوش پایان می‌پذیرند. این تشابهات در افسانه‌های منطقه لرستان یا غرب کشور چگونه است؟ 

نخست باید بگویم که یکی از ویژگی‌های خوب و پسندیده در این افسانه‌ها، نداشتن خصلت‌های طبقاتی است. این پدیده چنان است که دختر پادشاه باآ ن همه جلال و جبروت، همسر پسر کچل پیرزن می‌شود یا پسر پادشاه با دختری از خدمه‌ها و رعایای پدرش ازدواج می‌کند. این پدیده در متل‌های مناطق غرب کشور خیلی واضح دیده می‌شود.
این متل‌ها گاهی هم طنزی لطیف در خود نهفته دارند، مانند انتخاب پادشاه با پراندن بازشکاری! عجیب است که بازشکاری همواره روی سر دون پایه‌ترین آدم‌ها به لحاظ طبقاتی می‌نشیند که ممکن است آدم کچل و چلاقی هم باشد اما آن فرد به حکم انتخاب آن پرنده پادشاه می‌شود! این همه، تضادهایی‌اند که دراین متل‌ها وجود دارند.

و البته جادوگر یا افسونگری که همیشه در این‌گونه افسانه‌ها علیه قهرمان قصه وارد عمل می شود؟!

بله، در بسیاری از این افسانه‌ها جادوگر وجود دارد و کار جادوگر نیز اهریمنی است و بر ضد قهرمان. درواقع، او تلاش می‌کند تا قهرمان به سرانجام نیک نرسد اما این نقش‌های اهریمنی با تدبیر قهرمان، مغلوب می‌شوند. 

در بخش‌های دیگری از این افسانه‌هاو متل‌ها شاهد اتفاقات ماوراءالطبیعه‌ایم. به وقوع پیوستن این‌گونه اتفاقات چه نقشی در پیشبرد قصه دارد؟ 

در متل‌های این دیار همه عناصر طبیعی «آب،باد،خاک و آتش» نقش دارند، البته با توجه به این که در حیطه قهرمان باشند یا یک قدرت افسونگر و ضدقهرمان که هر یک به تنهایی می‌توانند نقش مثبت یا منفی خود را نشان دهند. این تشابهات در بسیاری از افسانه‌های این مردمان وجود دارد. گاه حضوری پررنگ دارند و گاهی هم طیفی کم رنگ. 

آیا موضوع خاصی وجود دارد که شاخصه اصلی و وجه تمایز بین افسانه‌ها و باورهای این منطقه از کشور نسبت به باورهای دیگر مناطق باشد؟ 

بله، شاخصه‌های بسیاری وجود دارند که وجه تمایز این افسانه‌ها با افسانه‌های دیگر اقوام را نشان می‌دهند. نخست این‌که قهرمان از دانایان قصه و از تدبیر و دانایی برای رسیدن به هدف کمک می‌گیرد. دوم این‌که قهرمان قصه‌ها برای رسیدن به هدف هیچ وسیله ناپسندی را به کار نمی‌برد، یعنی هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. سوم این‌که دیالوگ و گفت‌وگو از ویژگی‌های دیگر این افسانه‌هاست و هیچ قهرمانی بدون گفت‌وگو با ضدقهرمان دست به کاری نمی‌زند. جنگ و جدال قهرمان با ضدقهرمان از سرناچاری است، یعنی آن‌جا که حرف و منطق کاربردی ندارد. از دیگر شاخصه‌ها حضور پرندگان و حیوانات و نقش مهم آن‌ها دراین افسانه هاست. 

خاستگاه این قبیل افسانه‌ها کجاست؟ 

هر قصه و حکایت خاستگاهی دارد. عموم این خاستگاه‌ها دهات و روستاهای دورافتاده‌اند که با لهجه و گویش ویژه خود حرف می‌زنند و قصه را تعربف می‌کنند. هیچ متنی در کار نیست. بنابراین، روایتگر یا محقق و پژوهشگر باید از جنس همان مردم باشد تا بتواند موضوع را بهتر دریابد و در جهت تدوین فرهنگ‌های بومی و محلی همه موضوعات مرتبط با اصالت قصه‌ها را در حد مقدور حفظ کند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط