حسن قنبری، مدرس گروه فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب قم با اشاره به ملزومات ترجمه آثار فلسفی گفت: موفقیت و ترجمه دقیق این دسته از آثار و پژوهشها منوط به آشنایی با مبانی این دانش است.-
با این وصف اما، به زعم بسیاری از صاحبنظران عرصه علوم انسانی و بهویژه حوزه فلسفه به عنوان یکی از دانشهای پایه هنوز نتوانسته است به تولید علم بومی آنچنان که شایسته سابقه تاریخی و علمی ما است، بپردازد و آنچه امروز عموما از آثار و کتابهای این حوزه میبینیم، نتیجه ترجمه و شرحی است بر آثار دیگران.
در راستای بررسی ابعاد این موضوع با دکتر حسن قنبری، مدرس گروه فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب قم، گفتوگویی انجام شده است که با هم میخوانیم:
این روزها زمانی که به ناشران فعال در حوزه علوم انسانی مراجعه میکنیم، به جز چند نمونه کار تالیفی و پژوهشی، عموما با کتابهای فلسفی در دست انتشاری مواجه میشویم که شرحنویسی بر آثار اندیشمندان و فیلسوفان دیگر ممالک است. بهعنوان یکی از کارشناسان و متخصصان حوزه فلسفه غرب، فکر میکنید رشد این پدیده چه علتی دارد؟
شاید برای پاسخگویی به این سوال نیاز باشد بدانیم یک فیلسوف واقعی باید چه ویژگیهایی داشته باشد. شاید در روزگار اخیر فیلسوفی که نظامسازی کرده باشد، نداشته باشیم و امروز بیشتر شاهد حضور نظریهپردازانی هستیم که به سوالات مهم فلسفی پاسخ میگویند. بنابراین، این روزها فیلسوف به معنای اندیشمندی که نظامسازی فلسفی کند، نداریم. از آنجا که یکی از ویژگیهای فلاسفه از یک زاویه نگرش همان نظامسازی است، بنابراین زمانی که چنین رویکردی نباشد، آنچه در حوزه نشر بیشتر شاهد خواهیم بود، نوشتن شرح بر دستاوردهای دیگران است.
آیا میتوان چنین تلقی کرد که ضعف بسیاری از ترجمههای فلسفی ما به این علت است که مترجم با مبانی فلسفی آشنا نیست؟
قطعا، چراکه بسیاری از متونی که ارایه میشوند، تنها برگردان متن آن هم بدون توجه عمیقاند. متاسفانه دانش و هنر ترجمه در کشور ما سلیقهای شده است، در حالی که نیاز دارد نهادی بهصورت تخصصی از ترجمه آثار فلسفی حمایت و مهمتر آنکه ترجمه آثار فلسفی را متناسب با نیاز جامعه مشخص کند.
علت اینکه در حوزه ترجمه متون فلسفی، متنها بیهدف ترجمه میشوند و در مواردی موازیکاری میشود، ناشی از این ناهماهنگی است چون هرکسی با شیوه خودش متنی را بدون توجه به سنخیت آن با نیاز جامعه ترجمه میکند و اسفبارتر آنکه گاهی مترجم با مبانی فلسفی نیز آشنایی ندارد. به نظر من باید نهادی برای یکدستسازی و نیازسنجی ترجمه آثار فلسفی ایجاد شود.
آیا میتوان شکل گیری چنین فضایی را به وجود نداشتن گفتمان تخصصی تعمیم داد؟
بله، چون یکی از مهمترین دلایل آن است که فضای فکری حاکم میان نظریهپردازان ما مناسب نیست. به هر حال، بحثهای فلسفی فضای گستردهای را برای گفت وگو میطلبد و این رویکرد چندان که باید و شاید در دانشگاههای ما نمودی ندارد.
و به طبع اگر گفتوگوهای علمی رواج درخوری نداشته باشد، به نظریهپردازی نیز آسیب جدی وارد میکند. اینطور نیست؟
بله، اساسا اینکه میبینیم فلسفه غرب در دوره جدید از پیشرفت چشمگیری برخوردار بوده، به دلیل برپایی کرسیهای منظم نظریهپردازی است. اینکه نظریات مرتب بهروز میشوند، دقیقا ناشی از آن است که در سطح کرسیهای دانشگاهی همواره جریان و تلاطمی از بحث و تبادل نظر حاکم است. البته نمیتوان کتمان کرد که برپایی کرسیهای گفتوگو و نظریهپردازی در چند سال اخیر پیشرفت خوبی را در سطح دانشگاههای ما داشته است و اتفاقا دانشجویان نیز استقبال خوبی داشتند اما این کار باید گسترش یابد.
فارغ از آنچه تاکنون عنوان شد، اساسا ترجمه آثار دیگر اندیشمندان میتواند بهعنوان عاملی برای توسعه مباحث فلسفی باشد؟
بله، به شرطی که این روند سیر آشنایی با اندیشههای دیگران را طی کند، نه اینکه تنها برگردان متون آنها باشد. چهبسا میبینم این روزها ترجمههای مختلفی از آرا و عقاید فیلسوفی انجام میشود و بسیاری نیز بعد از ترجمه بر این متون شرح مینویسند. چنین روندی در واقع، تکرار مکررات است. اگر ترجمه در اینجا به این مفهوم باشد، مطلقا اثری مثبت در پی ندارد.
جناب قنبری! فلسفههای مضاف این روزها به مثابه دریچهای تلقی میشوند که دنیای جدیدی را پیرامون پژوهشهای فلسفی گشوده است. این حوزه تا چه اندازه در کشور ما مورد توجه صاحبنظران بوده است؟
فلسفههای مضاف در کشورهای غربی حوزهای نوپا نیست، بلکه این شاخه گسترده چندسالی است که در ایران مطرح شده و اتفاقا پژوهشهایی نیز در این باره صورت گرفته که قابل توجه است. پژوهشگران بسیاری در کشور به این حوزه علاقهمند شدهاند و مباحث آن را به تناسب رشته مورد نظر بررسی میکنند. چنانچه میبینیم، این روزها فلسفه هنر، فلسفه پزشکی،فلسفه اخلاق و ... از جمله مطرحترین مباحث است اما با توجه به گستردگی این حوزه نیاز است نسبت به بومیسازی آن اقدامات اساسی شکل گیرد.
بنابراین بومیسازی نشدن و ترجمه صرف در اغلب مواقع، یکی از اصلیترین موانع در پژوهشهای فلسفی تلقی میشوند؟
دقیقا! زمانی که تکنیک و صنعت ما وارداتی میشود و تمام توجهها نیز معطوف به حوزه علوم تجربی میشود، نمیتوان انتظار داشت که علوم انسانی در سطح کارکرد در جامعه رشد یابند. امروز شاهدیم که علوم انسانی در دیگر کشورها حرف اول و آخر را میزند، حال آنکه در کشور ما اساسا درباره این حوزه وسیع تلقیهای غلطی وجود دارد.
نظر شما