ابراهیم برزگر، مدرس دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است که بسیاری از پژوهشهای حوزه علوم انسانی هدفمند نیستند و محققان برای پژوهش به منابع خارجی دسترسی ندارند که این مساله، چالشی اساسی در این روند محسوب میشود.-
این موضوع آنچنان که باید و شاید در سطح تالیفات ارایه شده از سوی صاحبنظران این عرصه دیده نمیشود و البته این تنها یک روی سکه است، چراکه در این مجال، حساب آثار پژوهشی و ترجمهای حوزه فلسفه را جدا کردهایم، زیرا ممکن است معضلات پیشروی این حوزه بسی گستردهتر باشد. ضمن آنکه بسیاری بر این اعتقادند که وجود نداشتن حمایتهای لازم از محققان نیز سبب شده است آثاری که در این حوزه ارایه میشوند، کیفیت و کمیت لازم را متناسب با موضوعی که مدنظر است، نداشته باشند.
در راستای بررسی چالشهای موجود در حوزه علوم انسانی و مباحث فلسفی با دکتر ابراهیم برزگر، مدرس دانشگاه علامه طباطبایی به گفتوگوی انجام شده است که حاصل آن از نظرتان میگذرد.
مسایل مختلفی گریبان علوم انسانی را گرفته است؛ از ورود اندیشههای غربی گرفته تا پژوهشهایی که سنخیتی با نیازهای جامعه ما ندارند. به نظر شما این چالشها از کجا ناشی میشوند و اساسا مهمترین مشکلات این گستره به چه عواملی برمیگردد؟
به زعم من، مشکلات موجود در این حوزه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ بخشی از معضلات در حوزه پژوهش اساسا خارج از اراده محقق است و برخی نیز مربوط به کارگزار یا مولف میشود که هر دو بر کیفیت یک اثر پژوهشی اثر مستقیم دارد.
شاید یکی از اصلیترین مشکلات پژوهشگران به اصطلاح «شکار موضوعات مناسب با توجه به ذائقه جامعه هدف» باشد که این موضوع مهم امروزه در کشور ما جایگاه چندانی ندارد، به این مفهوم که پژوهشها هدفمند نیستند. همچنین گاهی یک محقق در سیر تحقیقات نیاز دارد برای ارایه مقایسه تطبیقی به منابع خارجی مراجعه کند اما بسیار پیش آمده است که محقق اصلا به منابعی در این سطح دسترسی نداشته باشد.
ضمن آنکه مشکلات معیشتی نیز در این میان بهتنهایی یکی از بزرگترین چالشهای محقق محسوب میشوند، چراکه به او اجازه نمیدهند طرحهای پژوهشی خود را به مرحله اجرا برساند یا دستکم نزدیک به این مرحله برساند. بنابراین، میبینیم که بسیاری از استعدادها قربانی چنین شرایطی شدهاند.
ساختار تا چه اندازه میتواند پژوهشهای علوم انسانی را سامانبخشی کند و در این گستره اثرگذار باشد؟
قطعا تاثیر دارد. زمانی که یک موضوع علمی دغدغه میشود، باید ساختار مناسبی هم برای شکوفایی آن وجود داشته باشد.
یکی از اساسیترین نیازها در این حوزه ایجاد فضا برای گفتوگو و برپایی کرسیهای آزاداندیشی است تا محققان و دانشجویان بتوانند اطلاعاتشان را بروز و طرح پرسش کنند. دقیقا از این مجراست که یک پژوهشگر میتواند نیازهای خود و جامعه را شناسایی کند و به پژوهش نظاممند بپردازد. بنابراین آمادهسازی ساختار مناسب، یکی از محوریترین مولفهها در سامانبخشی پژوهشهای علوم انسانی و بهویژه فلسفه است. علاوه بر این، محققان علوم انسانی باید از سوی نهادهای زیربط حمایتی اساسی شوند.
شما چه پیشنهادی در این باره دارید؟
همانطور که پیشتراشاره کردم، یکی از اساسیترین نیازها برپایی کرسیهای آزاداندیشی است. به نظر من، نهادهای مربتط باید این امکان را بیش از پیش ایجاد کنند، چرا که به هرحال آزاداندیشی برای تولید فکر عنصر حیاتی است.
همچنین نهادهای متولی فرهنگ مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز باید اهالی قلمی را که در حوزه علوم انسانی قلم میزنند حمایت کند، حمایتی که منجر به نخبهپروری شود بهگونهای که بر فرض مثال، محققانی که در حوزههای علوم انسانی آثارشان برگزیده جایزه کتاب سال شده است، امکان سفر به کشورهای دیگر بهویژه ممالک اسلامی را داشته باشند تا با مشاهده واقعیات و شواهد علمی و تضارب آرا با دیگران، دچار زایندگی فکری شوند چراکه دیالکتیکی که در این سیر ایجاد خواهد شد، افقهای پژوهشی نوینی را به پیش روی مخاطب باز میکند.
تجربه نشان داده است که حمایت نکردن نهادهای مسوول از صاحبان اندیشه و افرادی که آثار و تالیفات گذشته آنها نشان داده است که نوآوری دارند، باعث فروکش کردن سیر پژوهشی در جامعه میشود.
وضعیت ترجمه در حوزه آثار و مکتوبات فلسفی را چگونه ارزیابی میکنید؟
پیش از آنکه به این سوال پاسخ دهم، مایلم اشارهای به ویژگیهای یک مترجم آثار تخصصی داشته باشم. به زعم من، یک مترجم آثار تخصصی بهویژه حوزههای فلسفی باید بر متدولوژی تسلط داشته باشد تا بتواند از ابعاد مختلفی موضوع را بررسی کند.
میدانیم که ترجمه نقش مهمی را در پژوهشهای رشتههای علوم انسانی بهویژه فلسفه ایفا میکند. بنابراین، نباید هر کتابی ترجمه شود، بلکه باید با رویکردی هدفمند در حوزه ترجمه آنچه را نیاز جامعهمان است، به مخاطب ارایه کنیم. ضمن آنکه باید میوههای هر علمی ترجمه شود، نه زبالههای آن! نباید دست به ترجمه زبالههای فکری وارداتی بزنیم، چراکه هر اثری ارزش ترجمه کردن ندارد.
البته روند نامساعد ترجمه در حوزه علوم انسانی به برخی کتابهای دانشگاهی نیز سرایت کرده است. شما به عنوان محقق و مدرس دانشگاه تا چه اندازه با این چالش در دانشگاه مواجه بودهاید؟
به موضوع خوبی اشاره کردید. روند فعلی ترجمه در حوزه کتابهای دانشگاهی که برگردان شدهاند، بهخوبی لمس میشود. به عنوان مثال، دانشجو نمیتواند مطلب را از متن ترجمهشده بهدرستی درک کند، چراکه ترجمه به فارسی روان نیست. تصور کنید استادان هم باید چندین بار یک جمله را بخوانند تا به مقصود مترجم و متن پیببرند و جالب آنکه وقتی به متن مادر مراجعه میکنیم، مفهوم راحتتر درک میشود تا زمانی که ترجمه مطلب را به فارسی میخوانیم که این امر حکایت از ضعف ترجمه در آثار پژوهشی ما دارد.
گاهی دانشجویان خودشان را متهم میکنند که نمیتوانند از این متن مطالب را درک کنند، درحالی که مشکل از دانشجو نیست، بلکه معضل آن است که مترجم نتوانسته بهخوبی متن را ترجمه و ژرفای آن را به مخاطب منتقل کند. با توجه به معضلات امیدوارم که در دولت جدید حمایتهای جدیتری از علوم انسانی شود.
نظر شما