کتاب جدیدی که دربرگیرنده نامههای جورج اورول است و ماه پیش منتشر شد، نخستین بار تصویری همه جانبه از این نویسنده چند وجهی را ارایه میکند./
«جورج اورول: یک زندگی در نامهها» انتخابی خردمندانه از میان نامههایی است که بیشترشان اتقافی نوشته شدهاند و از یک دوره 20 ساله که شامل دو رویداد بزرگ پریشانی عصبی و جنگ جهانی دوم است، بیرون آمدهاند. پیتر دیویسون که دست به انتخاب از میان نامههای اورول زده و برآنها یادداشت نوشته، سرویراستار مجموعه 20 جلدی «مجموعه آثار» اورول هم بوده و در این کتاب، تلاش کرده تا جوهره اورول را به عنوان یک متفکر، در ابعاد و اشکال کنترل پذیرتری ارایه کند.
این نامهها یک سال پس از انتشار خاطرات اورول که عمدتا متمرکز بر جزییاتی از زندگی این جهانی او بود و شامل تعداد تخممرغهایی که مرغهایش می گذاشتند، نیز می شد، منتشر میشود. این کتاب، اندکی از آن مطالب هم دارد، اما خیلی بیشتر به ارایه دیدگاههای اورول، آن هم به تفصیل در زمینههایی وزین، پرداخته و دربردارنده مسایلی است که حتی امروز نیز اهمیت خود را حفظ کردهاند.
سال 1944، برای مثال، نگرانی او این بود: «تمایل به بی باوری نسبت به د یک هدف واقعی به دلیل همه عواملی که باید با کلمات و پیشگوییهای پیشوای مصون از خطا جور در می آمد... انگار تاریخ حسی از توقف دارد، به این معنا که، اصلا چنین تاریخی از دوران خود ما وجود نداشته که بتواند به صورت جهانی مورد قبول واقع شود» و می افزاید: به همین دلیل «علوم محض در معرض خطر هستند».
همانطور که از عنوان کتاب برمیآید، کتاب «جورج اورول: یک زندگی در نامهها» یک مجموعه کاملا متفاوت با «مجموعه مقالهها، روزنامه نگاشتهها و نامههای جورج اورول» است که در قالب یک مجموعه چهار جلدی، سال 1968 منتشر شد و اعتبار اورول را پس از مرگ به عنوان یک روشن بین سیاسی ارایه کرد. در این مجموعه جدید، ما نه تنها نامههایی را که اورول نوشته مي خوانيم، بلکه برخی نامههايي را که او دریافت کرده، و حتی مشتی از نامههایی را که دوستان و همکارانش درباره او به یکدیگر نوشتهاند، را نيز می توانيم بخوانیم.
نتيجه اين همه، يك تصوير سرراست تر از اورول و چرخه تکاملی او در حدی خيلي بيشتر از آنچیزی است که در آن چهار جلدي فراهم شده بود. در عین حال آن کتاب چهار جلدی کاری بود که با همکاری بيوه او، سونيا برونل اورول، به عنوان كمك ويراستار مهیا شده بود.
به يمن آنچه در اين جلد جديد روشن ميشود، می توان تصويري واضح تر از همسر اول اورول یعنی آيلين اوشوگنسي كه در 39 سالگي به دليل جراحي درگذشت، ديد. او دقيقا پيش از انتشار «مزرعه حيوانات»(در ایران: قلعه حیوانات) در سال 1945 فوت كرد و شاهد موفقيتي كه نخستین مزه توانايي مالي را به اورول چشاند، نشد. او در اين كتاب به عنوان زني كه جرقههاي هوش و لطافت طبعش بر بيآلايشي سياسي فوقالعاده شوهرش تاثيرگذار بود، حضور دارد.
نامهها نشان مي دهند كه اورول از مرگ او در هم شكست، اما در عین حال،براي ايجاد ارتباطهاي خام دستانهاي نيز تلاش كرد. او در يكي از نامهها از اين منظر و يك سال پس از فوت همسرش و با اشاره به پسري كه اين زوج اندكي پيش از درگذشت آیلین به فرزندخواندگي قبول كرده بودند، نوشته است: واقعا هيچ چيز از زندگي من به جا نمانده جز كارم و ديدن اين كه ريچارد شروعي خوب دارد.
وي مي افزايد: گاهي، خيلي نوميدانه احساس تنهايي ميكنم. من صدها دوست دارم، اما زني نيست كه برايم جالب باشد و بتواند مرا دلگرم كند.
بخشهاي نهايي «يك زندگي در نامهها» پر از چنين لحظههاي ترحم انگيزي است. خواننده ميداند كه اورول در ژانویه 1950 در 46 سالگی از سل ميميرد، و گرچه خود اورول، نيز حدس میزند كه چنين سرنوشتي خواهد داشت، باز براي داشتن زمان بيشتر لابه ميكند.
او شش ماه پيش از مرگش مي نويسد: «مي خواهم دست کم 10سال ديگر زنده بمانم، در كنار مراقبت از ريچارد، خيلي كار براي انجام دادن دارم» و مي افزايد:«و البته در همه زندگيام ديده ام كه مرگ به سمتم مي آيد». او در همين نامه مي نويسد که به قيمتي كه در طول سالها براي ادامه اين زندگي پرداخت كرده، واقف است.
ايما و اشارههايی آزار دهنده و مايوس كننده، در این نامه ها درباره كتابهايي كه اورول در سر داشت اما هرگز آنها را ننوشت، وجود دارد. در سال 1940، او مینویسد: «يك جور حالت پروراندن رمانهاي بي شمار در من هست، يك جور رمان تقريبا حماسي خانوادگي» و 9 سال بعد، در اين باره مي گويد: «رماني درباره 1945 در سرم دارم، اما حتي اگر زنده بمانم كه بتوانم بنويسم، تا 1950 نمي توانم به آن دست بزنم».
اورول سال 1948 محرمانه به ناشرش فردريك واربورگ مي گويد: «يك ايدهِ عالی براي يك رمان خيلي كوتاه هست كه سالهاست در سر دارم، اما نمي توانم تا وقتي از دماي بالای درونی راحت نشوم، به آن بپردازم».
از آنجا كه اورول بيشتر با مسايل بزرگ و درگیريهاي روزگارش شناخته میشود، اشتياق او به ادبيات اغلب ناديده میماند. اين نامهها كمك مي كند تا اين نبود توازن برطرف شود: او بیشتر به كتابهايي كه مرور كرده يا تنها براي لذت بردن خوانده، ارجاع مي دهد و داوريهاي ادبياش همانقدر خاص اوست كه ديدگاههاي سياسياش.
در این نامهها روشن می شود که او بهره كمي از، براي مثال، هنري جيمز برده و او را «به طور غيرقابل تحملي برايم خسته كننده است» می خواند، گرچه اسكات فيتزجرالد با اهميت برآورد ميشود اما مي نويسد: «گتسبي بزرگ» به نظرم فاقد نكته خاصي است و «لطيف است شب» حتي كمتر از آن . او از جورج گيسينگ نويسنده فراموش شده قرن نوزدهم پشتيباني و «اوليس» جيمز جويس را تجليل مي كند، «برهنه و مرده» نورمن ميلر را بلافاصله پس از انتشار با آغوش باز مي پذيرد، و جوزف كنراد را كه به عنوان يك لهستاني مهاجرت كرده، به این دلیل بهشدت میستاید که «درك سياسي وسيعي دارد كه تقريبا ميتواند براي يك نويسنده انگليسي هم در آن زمان غيرممكن باشد». از سوي ديگر درباره ژان پل سارتر مي نويسد: «يك كيسه پر باد است و مي خواهم يك لگد خوب به او بزنم».
دوستيهاي ادبي اورول مي تواند نشاندهنده علايق او باشد، مثل كاتوليك بودنش، طبیعت او كه اهل مدارا با عقايد مختلفي بود كه از او دور بودند اما تنافری با نظراتش نداشتند. ارتباط او با آنتوني پاول آريستوكرات و نويسنده رمان «رقص با موسيقي زمان» و هنري ميلر كه «مدار راس السرطان» او در نخستين انتشارش در دهه 30 موهن تلقي شد، به عنوان دو نویسنده که در جهانهاي ادبي خيلي متفاوتي سير مي كردند، از نمونه هایی از این دست است، زیرا اورول با شوق و ذوق با هردو آنها مكاتبه داشت.
کتاب «جورج اورول، یک زندگی در نامهها » به انتخاب و یادداشت نویسی پیتر دیویسون، با تصویر، در 542 صفحه، از سوی انتشارات لیورلایت به قیمت 35 دلار منتشر شده است.
این کتاب 12 اوت 2013 راهی بازار کتاب شد.
نظر شما