آقای خرّمدین، آیا ماجرای اسارت شما همان است که در کتاب آمده؟
روایت دوران اسارتم تقریبا همان بود که در کتاب آمد. شاید خیلی از جاها را من بد توضیح داده بودم، اما نگارش کتاب به زیبایی آن واقعه را بیان کرده است. نویسنده به خاطرات سربازیام به درستی و دقت پرداخته است.
نویسنده کتاب شما را از پیش میشناخت؟
نه، انتخاب نویسنده هم به اختیار من نبود. یکدیگر را هم از پیش نمیشناختیم. از سوی انتشارات روایت فتح با من تماس گرفتند و پیشنهاد نگارش کتاب را مطرح کردند. فکر میکنم اقلیت و آزاده جنگ تحمیلی بودنم در این انتخاب نقش داشت؛ چون پیش از این در قالب مجموعه «دوره درهای بسته» اثری درباره هیچ اقلیتی منتشر نشده بود.
آیا بخش دیگری از خاطرات اسارت شما هست که هنوز نوشته نشده باشد؟
11 ماه در خط مقدم جبهههای جنگ تحمیلی بودم که به اسارت درآمدم و 27 ماه این دوران را تجربه کردم. روزهای اسارت تکراری و مشابه هم است. به دشواری میتوان خاطرات این دوران را در قالب کتاب تدوین کرد. خلاصه این خاطرات جالب و جذاب بودند که در قالب همین کتاب آمده است.
نگارش این آثار چه تاثیری در جامعه میتواند داشته باشد؟
شاید اگر در دوران جوانیم از من میپرسیدند که اگر جنگی رخ دهد، به جبهه میروی؟ پاسخم منفی بود اما وقتی در این موقعیت قرار گرفتم، بر آن شدم که کنار دیگر هممیهنانم قرار بگیرم. این خیلی خوب است که بتوان نسل حاضر را با نحوه ایستادگی و رشادت رزمندگان در سالهای جنگ تحمیلی آشنا کرد.
بخش دیگرِ خاطرات اسارتتان به خانواده شما مربوط میشود. موضوع نگرانیهای خانوادههای شما در هنگام اسارت. آیا فکر نمیکنید که ضرورتی برای پرداختن به این وجه اسارت وجود داشته باشد؟
من هر روز از خط مقدم یک نامه برای خانوادهام ارسال میکردم و مینوشتم: «من خوبم» همین! وقتی مدتی گذشت و این نامه به دست خانوادهام نرسید، آنها متوجه شدند که اتفاقی برای من رخ داده است. از سوی دیگر من از گروه مفقودالاسراء بودم. خانوادهام خیلی تلاش کرد که مرا پیدا کند. آنها تا سه ماه سختی بسیاری کشیدند. نه، نمیخواهم خانوادهام باز هم خاطرات آن دوران را برای نگارش کتاب دیگری مرور کنند.
نظر شما