دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۳
حضور دوباره «اسب خاکستری و دماغ آلبالو»

چاپ دوم مجموعه‌ داستان «اسب خاکستری و دماغ آلبالو» نوشته معصومه آقاجانی تا چند روز دیگر از سوی انتشارات توکا به بازار کتاب می‌آید.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «اسب خاکستری و دماغ آلبالو» مجموعه‌ای دو جلدی ‌است که در هر جلد آن چهار داستان کوتاه گنجانده شده و هر داستان ماجرایی تازه از زندگی کر‌ه‌اسبی سم‌چوبی را روایت می‌کند. نکته مهم کتاب این است که کره‌اسب در تمام طول زندگی اعتماد به نفس خود را حفظ می‌‌کند و نداشتن یک سُم باعث افسردگی و انزوای او نمی‌شود.

معصومه آقاجانی نويسنده کتاب «اسب خاکستری و دماغ آلبالو»، درباره دلیل پرداخت به این موضوع گفت: با توجه به اين‌که رشد شخصيتی کودکان در 6 سال اول زندگی اتفاق می‌افتد، بسيار مهم است که کودکان دارای نقص عضو، در همان مراکز آموزشی که بچه‌های سالم رشد می‌کنند، بزرگ شوند تا بچه‌ها بتوانند در کنار هم آموزش ببينند و من سعی کرده‌ام در اين کتاب به اين مساله بپردازم.

وی افزود: من با توجه به اين‌که سال‌ها در مهدکودک فعاليت داشته‌ام، به اين امر باور دارم که اين کودکان از نظر ذهنی و بسياری توانايی‌های ديگر، تفاوتی با کودکان عادی ندارند و نبايد به صرف اين‌که مثلاً روی ويلچر می‌‌نشينند، آن‌ها را از کودکان عادی جدا کرد.

آقاجانی سپس با اشاره به تاکيد «يونيسف» (صندوق حمايت از کودکان سازمان ملل متحد) بر لزوم رعايت اصل همزيستی کودکان معلول و سالم گفت: همه اين مسایل پيش زمينه‌ای شد برای من تا کتاب «اسب خاکستری و دماغ آلبالو» را بنويسم. داستان این رمان ماجرای اسبی را روایت می‌کند که پس از به دنیا آمدن، یک سُم کم دارد و پدربزرگش با چوب آلبالو برای او یک سُم چوبی درست می‌کند. ماجرا در دهکده‌ای  اتفاق می‌افتد که مخصوص حیوانات است و هیچ انسانی به آن راه ندارد.

وی اضافه کرد: در هیچ جای این داستان به این نقطه ضعف اشاره‌ای نمی‌شود؛ او به راحتی و البته به کمک بچه‌های دیگر می‌تواند برود در آب شنا کند و در این حین، سبدی را از آب می‌گیرند که یک بچه انسان در آن است. اسب خاکستری با دوست اردکش این بچه را از آب می‌گیرند و بعد از ماجراهایی مجبور می‌شوند دهکده‌شان را ترک کنند و به دره گوزن‌ها می‌روند و رییس گله گوزن‌ها به آن‌ها جا و مکان می‌دهد و آن‌ها اسم این بچه کوچولو را «دماغ آلبالو» می‌گذارند که دلیل این نامگذاری برای کسانی که «پدرژپتو» اثر کارلو کلودی را خوانده باشند، مشخص است.

در یکی از داستان‌های این مجموعه می‌خوانیم: «این فکرها در ذهن دماغ آلبالو بود که صدای در به گوش رسید، سفیدخانم در را باز کرد، پدر بزرگ و مادربزرگ پشت در بودند. سفیدخانم با دیدن آنها خیلی خوشحال شد. مادربزرگ گفت دلمان برای شما خیلی تنگ شده بود و بعد به طرف دماغ آلبالو رفت و او را بوسید و پرسید خاکستری کجاست؟ خاکستری توی اتاقش خوابیده بود. با صدای مادربزرگ از خواب بیدار شد از اتاقش بیرون آمد و به طرف آنها دوید. پدربزرگ و مادربزرگ او را نوازش کردند، بعد مادر بزرگ نشست روی صندلی کنار آتش و سفیدخانم و آقا مشکی را صدا زد و گفت دخترم لطفاً بیایید کنار من بنشینید باید موضوعی را به شما بگویم. اتفاق مهمی افتاده...»

معصومه آقاجانی در 1356 به دنیا آمده است. از دانشگاه آموزش عالی سوره در رشته موسیقی فارغ‌التحصیل شده و در رادیو فرهنگ مجری و سردبیر برنامه جای پای کودکی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها