مرتضی امیری اسفندقه در این مراسم با بیان اینکه احمد زارعی را هرگز ندیده است، گفت: خود را شاعر انقلاب نمیدانم و شاعران انقلاب مرا به عنوان شاعر این حوزه قبول کردهاند. من در 15 سالگی در انجمن «فرخ» حضور داشتهام. زیبایی احمد زارعی برای من همواره این بود: «نه چپ نه راست. منم، این منم برادر تو». تعریف احمد زارعی را همواره از استادانی چون دکتر حسین فاطمی، ذبیحالله صاحبکار و دیگرانی چون آنها میشنیدم. بعدها مطمئن شدم که زارعی پلی مطمئن میان شاعران انقلاب و غیر آن بود.
وی ادامه داد: با توجه به اینکه مصطفی محدثی خراسانی، انسانهایی با روح شاعرانه در خانه پدری خود زیاد دیده است، هیچگاه تحت تاثیر فردی قرار نمیگرفت. با این وجود، وی متاثر از احمد زارعی بود و میگفت که احمد شاعران و افراد را در حوزه هنری روانکاوی میکند. احمد در پی این نبود که کسی حقی از او ادا کند.
سپس قزوه چند بیتی از شعری که زارعی برای شهید آوینی سروده بود را چنین خواند: چه دید آن طرف خود که پای پیش گذاشت، عبور کرد و مرا پشت در به خویش گذاشت/ و آفتاب تو را در گرفت، عریان کرد، و آفتاب تو آفاق را مسلمان كرد/ حضور روح شهادت، صداي بالابال/ و عطر حلقه گلهاي سرخ استقبال/ صداي پاي شهيدان، صداي ريزش گل، صداي پس زدن خار و خس، پذيرش گل/ دلم شنيد و ندانست اين كه را بوده ست/ خدا ! چگونه ندانست مرتضا بودهست.
قزوه در ادامه از زهره زارعی، دختر دیگر احمد زارعی خواست که شعری را که برای پدرش سروده بود بخواند. وی چنین سرود: قول میدهم که خوب میشوم اگر شوی دوای من/ یک دقیقه صبرکن بخندم و بگو: دختر بلای من!/ جایمان عوض شده میان خاله بازیام نگو چرا/ من پدرشدم. تو دختری که می شود فدای من/ این قشنگ نیست. من خوشم نیامده. دوباره جابجا/ من خود خودم. توهم پدر. همان دوای باصفای من/ لوس میکنی مرا همیشه گوش میدهی به حرف من/ این گناه توست. گناه خوب یک پدر(خدای من!)/ حیف. نیستی! تمام حرفهای دخترک خیالی است!/ چیست آنچه زنده میکند تو را؟ غبار شعرهای من؟/ میروی؟ برو! میان ریشههای من که زنده میشوی:/ یکدقیقه صبرکن. ببوسم و بگو: دختر بلای من...
پس از این، علیرضا مختارپور در باره یادداشتهایی از زارعی که برای انتشار در قالب کتاب به رییس حوزه هنری تحویل داد، گفت: این یادداشتها در کنار یادداشتهایی بود که احمد در اختیارم گذاشته بود و قرار بود که چاپ شود. از آن مجموعه «چه رنگی» چاپ و از آن استقبال شد. اما بخشی از این یادداشتها باقیماند. احمد در راهاندازی نشریه ادبی اهل قلم که حسنبیگی و قزوه در آن مشغول به کار بودند بسیار موثر بود. بخشی از یادداشتهای ارایه شده مربوط به کلاسهای داستاننویسی است. یک داستان بلند و یک داستان منظوم کودک است.
نماینده دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای افزود: صحبتهای خاصی با احمد داشتم. وی پس از رحلت امام خمینی، بسیار نگران این بود که موضوعهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه چگونه اداره خواهد شد. روزی از انتشارات امیرکبیر که میآمدیم میگفت که قصد دارد نزد رهبر معظم انقلاب برود و گلایهها و نگرانیهایش را در این زمینه با ایشان مطرح کند. در یک دیدار خصوصی او نگرانیهای خود را با ایشان مطرح کرد. نمیدانم در این دیدار چه گفت و چه شنید اما میدانم که پس از این، برای نخستینبار صحبتهایی از مقام معظم رهبری درباره عبرتهای عاشورا و نگرانیهایی درباره فاصله گرفتن انسانها از واقعیتها و بهویژه مسوولان را شنیدیم.
وی ادامه داد: احمد بسیار انسان حساسی بود. زمانی که به حوزه علمیهای در مشهد که برای اولینبار حجرههای آن با چوب گردو و بهترین کیفیت تهیه شده بود، دعوت شد چنین خواند: «خدا مباد فساد از عمامه برخیزد، که خود فروش نکرد آنچه دینفروش کند». این نشان میداد که نگرانیهای او پابرجاست.
پس از سخنان ساعد باقری، که شب گذشته در ایبنا منتشر شد، سهیل محمودی گفت: خاطرات پراکنده خوبی از احمد زارعی دارم اما روشنترین خاطره من، چند نوبت زیارت حضرت علیبن موسیالرضاست در دهه 70. حال و سلوک احمد بسیار جذاب بود. وجود احمد برای طرف مقابلش جذابیت بود. اکنون افراد لبخند به لب دارند اما به تعبیر فروغ «طناب دار تو را در ذهن میبافند». این در حالی است که وجود احمد سرشار از حسن نیت بود. پندار، گفتار و کردار او یکی بود. چاپ «عشق ناتمام» در کنار او برایم بسیار خاطرهانگیز بود.
این شاعر ادامه داد: سالهای نخستین دهه 70 دغدغههای فکری زیادی نسبت به تحولات وجود داشت. احمد معتقد بود فردی که برای زبان فارسی و دلمشغولی داشت و بهگونهای اهل قبله بود، چه مثل او میاندیشید یا خیر، باید حرمتش حفظ شود. حرمت ادیبان اهل قبله را که به اعتقاد او فعالان در زمینه زبان فارسی، دفاع مقدس و...بودند، حفظ میکرد تا جوانان بیحرمتی را سکه رایج روزگار نپندارند. همه وجود این فرد، ادب به اهل قبله بود که امروزه نیازمند این وجه هستیم. قلب او برای ادبیات میتپید. اعتقاد و ایمان را جدای از ادبیات و هنر نمیدانست. شاید نوگرا نبود و ذهنیت دانشگاهی و فاضلانه داشت اما به پیوند ادبیات و دین باور داشت. احمد اندیشه خود را با پیشهاش ادغام نمیکرد و برای خوشآیند افراد کاری انجام نمیداد.
وی در پایان گفت: پیشنهاد کتابهای «نشر همراه» را در ابتدا احمد ارایه کرد. کتابهای مسعود احمدی، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، طاهره صفارزاده و من از این مجموعه بودند. همان تعداد کتابها مشخصه شیوه اندیشیدن اوست.
قادر طراوتپور، از دفتر شعر وزارت فرهنگ ارشاد نیز در این مراسم حضور داشت. وی بر لزوم برگزاری چنین برنامههایی برای نامآوران زنده تاکید کرد و غزل «چیست کار ما مگر آن روی خود پوشیدن است، این همان دور است؛ دورِ دور خود گردیدن است/ تنگی جان است و صبح از غنچهها دلخونتریم، بهره ما از گلستان، قدر گل بوییدن است/...» را به احمد زارعی هدیه کرد.
در ادامه، هدیهای از سوی حوزه هنری به خانوده احمد زارعی تعلق گرفت و سپس، مصطفی محدثی خراسانی غزل کوتاهی را که در چهلم زارعی سروده بود را خواند: «زود بود ای نفس سبز که پرواز کنی، همدلان را بگذاري، سفر آغاز کنی/ وقت آن بود که از آن همه اشراق و شهود، لمعهای را به رفيقان ره ابراز کنی/ چشم در راه تو بوديم مگر برگردی، سمت تنهايیمان پنجرهای باز کنی/ با صدايي که از اندوه علی(ع) سرشار است، شب خاموشی ما را پر از آواز کنی/ ساحران هنر از هر طرفی آمدهاند، نيستی تا که در اين معرکه اعجاز کنی»
رضا اسماعیلی در این برنامه از بحثهای موجود میان شاعران یاد کرد و گفت: خوشحالم که این برنامه سبب تالیف قلوب شد. ما زبان همدیگر را میفهمیم، همدرد هستیم و همسنگر. نباید این نکته را فراموش کرد که «ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمیماند، به روی آب جای قطره باران نمیماند.»
سپس اسماعیل امینی، گفت: بسیاری از ما با شعر آشناییم و سعادت این را داشتیم که در محضر دبیرانی باشیم که فراتر از شعر و ادبیات بدانند. نمیشود آن دانش را در کتابها یافت و باید در رویارویی و در محضر استادان فرا گرفت. این موضوع در نسل کنونی رنگ باخته است. تصور میشود که شعر و ادبیات فنون است. نسلی از بزرگان ما چون قیصر، زارعی و سید حسن حسینی نشان دادند که فاصلهای میان مجامع آکادمیک و دانش روز شعر با «انتظار فراتر از شعر» نیست. اهمیت نزد استاد رفتن و آموختن باید پررنگ شود. باید نیازمند آموختن و نصیحتها بود. اما فضایی پدید آمده است که گویی همه چیز را میدانیم. نباید گذاشت که مشغولیات ادبی ما را از نمازگزاردن باز دارند.
محمدباقر شمسیپور نیز در این نشست با اشاره به اینکه احمد زارعی عاشق خانوادهاش بود، گفت: او دوستداشتن خانواده خود را به وضوح ابراز میکرد. نکته دیگری که وجود داشت اینکه در کار خود بسیار دقیق و جدی بود و من را در کنگره شعری مامور کرده بودند که از طیفهای مختلف، استادان و ادیبانی حتماً حضور داشته باشند.
نظر شما