خیلی چیزها رویداد محور نیست و با آمدن و رفتن کهنه و رنگ پریده نمیشود. مثل همین موجود غریب و مظلوم که صدایش میکنیم کتاب!
واقعبینانه اگر نگاه کنیم، در پس ذهن ما کمتر اثری از روزمرگیها مانده است، حتی از کارهایِ به ظاهر مهمی که پشت سر گذاشتهایم.
اما برخی از رویدادها، در ظاهر یک رویداد، جهان جدیدیاند پیرامون زندگی ما. اسمش را باید بگذاریم «باید» زندگی! «باید»ی که در ترافیک روزانه شهر، در ایمیلها و پیامکها، در صفحات رنگ رنگِ شبکههای اجتماعی، در کنار فنجان کافه گلاسه و خیلی دیگر از مظاهر زندگی آنلاین ما گم شده است.
ما ماندهایم و زندگی مجازی و اینکه فکر میکنیم همه چیز را رصد میکنیم و به برکت زندگی مجازی دستمان به همه چیز میرسد، ولی اینطور نیست! توی تقویم ما همه چیز بوی رویدادهای آنی و آتی گرفته است. همه چیز تیک خورده، چون نگاهمان رویداد محور شده است.
اما خیلی چیزها رویداد محور نیست و با آمدن و رفتن کهنه و رنگ پریده نمیشود. مثل همین موجود غریب و مظلوم که صدایش میکنیم کتاب! که خیلی وقتها بوی کاغذهایش نفسمان را جلا میدهد و مارا از زندگی تقویم زده و به قول خودمان آنلاین جدا میکند.
یک فصل جدید میان همه فصلهای زندگی آمده است. یک اردیبهشت پُر از شاخ و برگ و شکوفه تمام نشدنی به نام کتاب. عضوی از خانواده من و شما که سالهای پیش توی یک اردیبهشت بارانی، در جایی به اسم نمایشگاه کتاب بخش مهمی از زندگی ما شدند و هنوز توی زندگی ما جاری هستند. هر روز میبینیم شان، حتی اگر فرصت ورق زدنشان را پیدا نکنیم، اما هستند! جاری، ساری، روان و در حرکت. پس دیگر یک رویدا نیستند چون تاریخ مصرف ندارند. اردیبهشت کتاب رسیده است؛ یک رویدادی که رویداد نیست.
* نویسنده و روزنامه نگار(مولف کتاب های: ظهر واقعه، جشن تولد انقلاب و املی)
نظر شما