1- تاسف قشنگ! (Beautiful Oops!)، اثر بارنی سالتبرگ 2010
تاسف قشنگ، کتابی است بسیار آموزنده که به کودکان می آموزد، اشتباه کردن، فاجعه نیست و حتی برخی مواقع می توان اشتباهات را به قشنگی تصحیح کرد.
درس که این کتاب، درباره رهبری کردن می آموزد : اشتباهات درها را به سوی خلاقیت و نوآوری باز می کنند.
نمونه تاریخی: شیمی دانی به نام اسپنسر سیلور، هنگام تلاش برای تقویت کردن میزان چسبندگی یک ماده چسبناک، به طور کاملا تصادفی نوعی چسب غیر دائمی را اختراع کرد. این اختراع یک دهه بعد، پایه ای برای تولید استیک پیپر ها (کاغذ های پشت چسبدار) شد.
شواهد اثبات شده: معمولا هنگامی که رهبران شرایط را برای ریسک کردن مساعد می یابند، شاخص بازدهی و نوآوری در شرکت بالا می رود.
2- درخت بخشنده (The Giving Tree)، اثر شل سیلورستاین ، 1964
درخت بخشنده، اثر معروف سیلور استاین، داستان درخت سیبی است که عاشق پسر خردسالی می شود. و همیشه با مهربانی، سایه، میوه و حتی شاخه هایش را در اختیار پسرک می گذارد. پسر که به سن نوجوانی می رسد گرفتار عشق، روزمرگی و گذارن زندگی شده و درخت را ترک می کند. اما هربار که بازمی گردد و از درخت تقاضایی می کند، درخت با مهربانی پاسخ او را می دهد .اما وقتی برای آخرین بار بازگشت، درخت چنان پیر شده بود که چیزی برای بخشیدن نداشت ، و پسر هم به سنی رسیده بود که از مواهب گذشته درخت لذتی نمی برد و آن دو برای اولین بار آرامش را کنار هم تجربه کردند.
سیلور استاین در این اثر، موهبت بخشندگی، آرامش و عشق را با هم بازگو کرده است و رضایت خاطری که درخت به عنوان یک بخشنده تمام عیار در خود احساس می کند را به تصویر می کشد.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: رهبران بزرگ، منافع دیگران را در اولویت قرار می دهند
نمونه تاریخی: اد کاتومل و آلوی ری اسمیت، مدیران بخشی از یک کمپانی فیلم سازی بودند. هنگامی که رئیس کمپانی تغییر کرد، از کاتمول و اسمیت خواست تا برای تعدیل نیرو، لیستی از کارمندانشان را که باید اخراج می شدند، ارائه دهند. کاتمول و اسمیت لیست را تهیه کرده و در آن فقط نام دو نفر را نوشتند: کاتومل و اسمیت. رئیس آنها را اخراج کرد، و آن دو چند ماه بعد کمپانی کوچکی به نام پیکسار و استیو جابز تاسیس کردند.
شواهد اثبات شده: تجربه نشان داده است که اگر هدایت شرکت های بزرگ فن آوری، به عهده تیمی از مدیران باشد که برای زیر دستانشان اهمیت بسیاری قائلند، بهره وری شرکت بالاتر خواهد رفت.
3- خانم نلسون گم شده (Miss Nelson Is Missing) اثر هری الارد و جیمز مارشال، 1997
کتاب خانم نلسون گم شده، به موضوعاتی همچون احترام گذاشتن به دیگران، ترس، فریب و قدرت می پردازد. نلسون نام معلم مدرسه ای است که دانش آموزان خیلی اذیتش می کنند. تا اینکه صبر خانم نلسون سر می آید و تصمیم می گیرد از صبح روز بعد با سر و وضعی ترسناک و البته نامی جدید وارد کلاس شود. بچه فکر می کنند که خانم نلسون گم شده است، غافل از اینکه "ویولا"، معلم بد اخلاق جدیدشان درواقع همان خانم نلسون است. این روند چندین روز ادامه دارد تا اینکه بچه ها آرزو می کنند خانم نلسون باز گردد.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: عشق سخت گیرانه، قطعا موفقیت آمیز خواهد بود.
نمونه تاریخی: جف بزوس، وقتی در یکی از یادداشت های آمازون غلط تایپی و دیکته ای پیدا می کند، به نویسنده می گوید که کارش غلط املایی داشته، اما به لغات اشتباه هیچ اشاره ای نمی کند این تنبیه موثر سبب می شود نویسنده به اشتباهات خود پی برده و دقت بیشتری در کارهای آینده خود به خرج دهد.
شواهد اثبات شده: یافته نشان می دهد رهبرانی که مرتب کارمندان خود را به چالش کشیده و آنها را در استانداردهای بالا نگاه می دارند، شرکت هایشان را به سوی عملکرد و بهره وری بالاتر هدایت کرده اند.
4- الکساند و روز مخوفِ ناگوارِ خیلی بد! (Alexander and the Terrible, Horrible, No Good, Very Bad Day) اثر جودیث ویروست، 1972
داستان درباره یکی از روزهای زندگی الکساندر است، که از صبح اول وقت مرتب دچار بدبیاری می شود. آدامسی که شب پیش هنگام خواب جویده، صبح به موهایش چسبیده بوده، وقتی برای خوردن صبحانه پایین می آید ژاکتش در سینک ظرفشویی می افتد و بدتر از همه اینکه در پاکت کورن فلکس برادرهایش جایزه پیدا می شود اما در پاکت الکساندر هیچ چیزی جز غلات صبحانه نیست! روز به همین منوال ادامه می یابد تا جاییکه پدرش آخر شب به او می گوید: الکساندر تو برای هیچ کاری ساخته نشدی ! اما کتاب با صحبت های آرامش بخش مادر تمامی می شود که به پسرش می گوید: روز های بد در زندگی همه انسانها وجود دارد.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: ماهمه روزهای بدی داشتیم، فراموشش کنید و در گذشته نمانید.
نمونه تاریخی: سالی کراو چک. او که یکی از مقتدر ترین زنان وال استریت بود، یک روز از بنگاه مالی اسمیت برانی اخراج شد، اما با اقتدار سر خود را بالا نگه داشت و نشان داد که تا چه حد می تواند پیشرفت کند و حتی به ریاست بانک مریل لینچ برسد. (مریل لینچ یک شرکت خدمات مالی آمریکایی است که به عنوان بازوی ارائه خدمات مدیریت سرمایه گذاری و مدیریت ثروت بنک آو آمریکا فعالیت می کند و با سرمایه درگردشی معادل 2.2 تریلیون دلار بزرگترین شرکت کارگزار خدمات مالی در جهان شناخته می شود. )
شواهد اثبات شده: رهبرانی که مرتب به دنبال شناخت بازخوردهای منفی هستند، دانش بیشتری کسب کرده و عملکرد بهتری دارند.
5- لوراکس (The Lorax) اثر دکتر سئوس گایزل، 1971
لوراکس نام موجودی خیالی و نگهبان درختان است که تلاش می کند از محیط زیست در برابر آسیب های سرمایه داری محافظت کند. داستان کتاب درباره کارخانه آقای وانس لر است که لباس هایی از جنس برگ درختان تولید می کند، وانس لر برای تولید این لباسها ، هر روز درختان بی شماری را قطع می کند تا اینکه با قطع آخرین درخت، کارخانه خود وی نیز از به خاطر نداشتن مواد اولیه از کار می افتد.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: سازمانهای بزرگ، اگر به محیط زیست اهمیت ندهند، در دراز مدت پایدار نمی مانند.
نمونه تاریخی: یوخن زیتز. مدیر اجرایی شرکت پوما، با اذعان به اینکه تنها چیزی که اندازه گیری شده و با عدد بیان شود می تواند توجهات را به خود جلب کند، از یک اعلامیه مربوط به سودها و زیان های محیط زیستی پشتیبانی کرد که میزان ضرر های محیط زیستی کمپانی مادر در سال 2010 را 124 میلیون پوند تخمین زده بود.
شواهد اثبات شده: مدیریت سبز، می تواند از طریق بهبود دسترسی به بازار، افتراق بهتر محصولات، ایجاد امکان توسعه و فروش فن آوری های نوین برای شرکت، تقویت روابط سهامداران وکاهش هزینه مواد اولیه، خدمات، سرمایه و نیروی کار، سود نهایی را افزایش دهد.
6- آیا تو مادرم هستی؟ (Are You My Mother) اثر پی.دی ایست من، 2007
داستان درباره جوجه پرنده تازه متولد شده ایست که در بدو تولد، از لانه خود پایین افتاده و مادرش را گم می کند و در جست جوی او از هر مرغ و سگ و بچه گربه ای که بر سر راه خود می بینید می پرسد: تو مادرم هستی؟ در نهایت، در اوج نا امیدی، یک هواییما را می بینید و متقاعد می شود که این هواپیما مادرش است. هواپیما از زمین بلند می شود ، جوجه ترسیده و فریاد می کند که من مادرم را می خواهم و در همین هنگام سرنوشت دگرگون می شود و او از روی هواپیما سقوط کرده و در لانه می افتد. مادر و نوزاد سر انجام همدیگر را می یابند.
درسی که این داستان درباره رهبر می آموزد: رهبران موفق، هویت های مشترک خلق می کنند.
نمونه تاریخی: آلن مولالی. آلن مولالی شخصی است که توانست کمپانی فورد را از یک چالش بزرگ نجات دهد. او این استراتژی را برای فورد طراحی کرد که : تمامی رهبران و کارکنان فورد در سراسر جهان باید برای رسیده به یک هدف مشخص با هم متحد شوند.
شواهد اثبات شده: هنگامی که رهبران همه در یک صحنه بازی کنند، رشد شرکت سریع تر خواهد بود.
7- اضطراب های اولین روز (First Day Jitters)، اثر جولی دننبرگ ، 2000
سارا جین هارتول، دختری است که از رفتن به مدرسه وحشت دارد، اما با اکراه این کار را می کند و به سرعت با خانومی به نام برتون دوست می شود. خانم برتون به سارا کمک می کند تا ترس و وحشت و احساس تنهایی روزها آغازین مدرسه را به راحتی پشت سر بگذارد.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: حتی رهبران بزرگ هم گاهی دچار استرس و اضطراب می شوند. اما این همین نگرانی آنها را بیش از گذشته رشد داده و موفق می گرداند.
نمونه تاریخی: اندی گرو، مدیر عامل اینتل، موفقیت خود را در گرو نگرانی مداومش درباره مشتری ها، محصولا و رقبا می داند.
شواهد اثبات شده: هنگامی که رهبران در آغاز کار نسبت به موفقیت خود در آینده بیش از حد خوش بین نباشند، معمولا نتیجه کار و وضعیت اقتصادی شرکت بهتر می شود.
8- موتور کوچکی که توانست (The Little Engine That Could)، اثر واتی پایپر، 1930
این کتاب که داستان قطاری را روایت می کند که باید از کوهستانی مرتفع عبور نماید، و موتور کوچک این قطار با بیان این عبارت که من فکر کنم بتوانم از پس این کار بربیایم، از کوهستان عبور می کند. این داستان برای آموزش تلاش بسیار و خوش بینی نسبت به آینده به کودکان بسیار مفید است.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: رهبران هنگام تلاش و کار سخت، اعتماد به نفس دارند.
نمونه تاریخی: مارتین لوتر کینگ، همواره آروز داشت که فرزندانش در جامعه ای آزاد زندگی کنند که افراد نه با توجه به رنگ پوستشان بلکه بر اساس شخصیت شان مورد قضاوت قرار می گیرند، از این رو وی با اظهار این عبارت که "ما نمی توانیم به عقب بازگردیم"، جنبش حقوق مدنی را به را انداخت و به رویای خود جامعه عمل پوشاند.
شواهد اثبات شده: در موقعیت های بحرانی، رهبران موفق آنهایی هستند که می توانند امیدواری ایجاد کنند.
9- همه اجابت مزاج می کنند (Everyone Poops)، اثر نویسنده ژاپنی فوکوئینکان شاتن ترجمه آماندا مایر، 1997
داستان به کودکان می آموزد که همه حیوانات و انسان ها در تمامی سنین نیاز به اجابت مزاج دارند و این امری بسیار طبیعی است.
درسی که این کتاب درباره رهبری می آموزد: هیچ کس کامل نیست، ما همه انسان هستیم.
نمونه تاریخی: توماس واتسون ، معاونی داشت که گفته می شود به خاطر یک اشتباه 10 میلیون دلار به یکی از پروژه های IBM ضرر وارد کرد. وی استعفای خود را به واتسون عرضه داشت و واتسون به اوگفت نمی تواند شرکت را ترک کند، زیرا شرکت تا کنون 10 میلیون دلار خرج تحصیلات وی کرده است.
شواهد اثبات شده: به نظر نمی رسد این مورد نیاز به اثبات داشته باشد! ( و البته شواهد نشان می دهد که اگر رهبران از اشتباههای شان به عنوان فرصتهایی برای یادگیری استفاده کنند، بیماران کمتری در بیمارستان، از دنیا می روند (احتمالا به علت سکته قلبی))
نظر شما