وی هفته پیش در مصاحبه ای با آلن یانتوب، اعلام کرد دیگر به دنیای نویسندگی باز نمی گردد(شما باور می کنید؟ حتی اگر جایزه نوبل ادبی را بگیرد باز هم ادامه نخواهد داد؟) هر چند او در تصمیم خود راسخ به نظر می رسد اما ما نمونه های مشابه کم نداشته ایم.
نویسندگان رمانهای ادبی، به جز در مواردی که بازنشستگی به علت بیماری یا کهولت سن بوده –مثلا گابریل گارسیا مارکز فقید که در سال 2012 به بیماری زوال عقل مبتلا شد و به همین خاطر نوشتن را متوقف کرد- معمولا در متوقف کردن شغل حرفه ای خود بسیار ناشیانه عمل کرده اند.
در واقع منظور این نویسندگان بیشتر متوقف کردن فرایند نشر است نه نگارش کتاب.
جی دی سالینجر، در سال 1965 اعلام بازنشستگی کرد اما پس از مرگش، 5 کتاب از وی پشت سر همدیگر منتشر شد. موریسِ ای ام فورستر هم پس از مرگش منتشر شد. ملویل هم مانند فورستر، یک دهه پیش از مرگش، جلوی چاپ و نشر آثارش را گرفت.
نویسندگان بزرگ دیگری مانند تولستوی، که به مدت بیست سال به دلایل واهی نوشتن را کنار گذاشته بودند، احتمالا پیش بینی نمی کردند که میل و انگیزه نوشتن باز هم به آنها باز میگردد.
یکی از دیدنی ترین این بازنشستگیهای غیر حرفه ای و ناشیانه، بازنشستگی ماوی بینچی در سال 2000 بودکه بعد از اعلام این حرف، 5 کتاب دیگر منتشر کرد و اولین کتاب تنها دو سال پس از اعلام بازنشستگی وی منتشر شد. همین اتفاق در مورد استفان کینگ هم افتاد که ده سال گذشته بسیار پرکار بوده در حالیکه مدتها پیش اعلام کرده بود که کارش در عرصه نویسندگی به پایان رسیده است.
مورد مشابه دیگر، بازگشت دوباره آلیس مونرو بود که در سال 2006 گفته بود: نمی دانم آیا باز هم انرژی برای نوشتن دارم یا خیر؟ یا «آن تیلر» که هنگام صحبت درباره کتاب آیندهاش (قرقره نخ آبی) گفت من هرگز کتاب دیگری را به پایان نخواهم رساند اما باید منتظر ماند و دید آیا واقعا پس از مرگش کتاب دیگری از وی منتشر نخواهد شد؟
نویسنده ای که تمام وقت خود را به نویسندگی اختصاص می دهد، در واقع به نوعی بازنشسته است. نویسندگان بزرگ معمولا پس از یک معامله خوب برای انتشار کتابشان یا به شغل های دیگری می پردازند یا در خانه بین آشپزخانه ، اتاق خواب و میز تحریرشان رفت و آمد می کنند.
بنابراین فهم این نکته که چرا آنها اینقدر با بازنشستگی درگیر هستند، خیلی دشوار نیست. شما چطور می توانید خود را بازنشسته کنید، وقتی در واقع بازنشسته هستید؟
نظر شما