چه شد تصمیم به نگارش کتاب «چگونه داستان را به فیلم نامه تبدیل کنیم» گرفتید؟
وقتی جلد اول این کتاب را نوشتم تصور نمی کردم مورد استقبال قرار بگیرد به همین دلیل اندیشه ای هم برای نگارش جلد دوم آن نداشتم و فقط می خواستم کتابی مختصر همراه با چند مثال و قیاس بر اساسِ تجربه های خودم بنویسم که برای علاقهمندان فیلمنامه نویسی مفید باشد. چرا که وقتی مسیرِ کتاب های ترجمه ای را در این زمینه بررسی می کنید، متوجه می شوید از ساختار سه پرده ای در کتاب های سید فیلد به ساختار 9 پرده ای در کتاب های جدید رسیده اند و از واژه هایی مانندِ نقطه عطف و نقطه اوج، به زخم داستانی، پیش زخم و ... استفاده می کنند. بنده حدود 30 سال است می نویسم، پس به قول مهندسان، دست به آچارم و می دانم کدام راه برای راه انداختنِ موتور درست است. بنابراین وقتی جلد اول مورد استقبال قرار گرفت،با تشویق ناشر و خوانندگانی که با آنها در ارتباط بودم شروع به تالیف جلد دوم کتاب کردم که برای علاقه مندان فیلمنامه نویسی راه گشا باشد و خواننده بتواند راه های عملیاتی برای پاسخ به علاقه درونی خود پیدا کند.
چرا فکر می کردید این کتاب مورد استقبال خوانندگان قرار نمی گیرد؟
براساس آماری که از فیلمنامه ها و کتابهای چاپ شده داشتم، می دانستم در ایران بازار کتاب های ترجمه ای داغ تر از کتاب هایی است که توسط نویسندگان داخلی تالیف شده و باید بگویم که این موضوع به یک مشکل جدی و عمومی رایج در فرهنگ ما مربوط می شود.
یعنی کتاب های ترجمه ای نمی توانند به عنوان یک منبع آموزشی برای علاقه مندان باشند؟
منظورم این نیست. به قولِ ابوالفضل بیهقی هیچ نوشته ای نیست به یک بار خواندن نیرزد. البته اگر بیهقی در این زمان و با این حجم از کتاب روبهرو میکرد، در حرف خود تجدیدنظر می کرد. منظورم این است که امروزه بیشتر کتاب ها بر مبنای ذهنِ تئوریساز نویسندگان نوشته شده اند. مثلا مرحوم سید فیلد بر اساس تجربه خود متوجه شده بود بهتر است نخستین بحران در دقیقه 10 یا 15 فیلمنامه ایجاد شود که امروزه این موضوع تبدیل به حکم شده و نویسندگان به آن پایبندند. اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که اگر بحرانی نباشد، درامی هم صورت نمی گیرد که بر اساس آن فیلمنامه نوشته شود بنابراین می توان گفت کشفی هم صورت نگرفته است. به همین دلیل از این زمان و شیوه، استقبالی صورت نگرفت. کتابهایی که به نویسندگان این را آموزش دهند که هر کس بنا به مسیر داستانِ خودش متوجه می شود چه زمانی برای بحران سازی مناسب است کمک کار آنهاست.
تفاوت جلد اول کتاب «چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم» با جلد دوم آن در چیست؟
در جلد دوم کتاب چگونه داستان را به فیلمنامه تبدیل کنیم، متن فیلمنامه شیخ بهایی را هم چاپ کردم که خواننده آن کافی است این فیلمنامه را با آنچه ساخته شده تطبیق دهد تا به نتایج مفیدی از حال و روز فیلمنامه نویسی در ایران دست یابد که این مقایسه برای کسی که می نویسد بسیار مفید خواهد بود.
تدوین این کتاب بر اساس تجربه کاری خودتان بود یا منابعی که خوانده بودید؟
در این کتاب، تکنیک های نوشتن با آنچه در کتابهای ترجمه ای هست، تفاوت دارد. واژه ها و اصطلاح های به کار رفته در آن به صورت عام است ولی راه رسیدن متفاوت است. به نظر من نوشتن بستگی به استعداد درونی فرد دارد که در زمینه فیلمنامه نویسی، می توان آن را پرورش داد.
فکر می کنید این کتاب چه کمکی می تواند به نویسندگانی که می خواهند فیلمنامه نویس شوند بکند؟
اگر در شخص زمینه نوشتن وجود داشته باشد، کتاب «چگونه داستان را تبدیل به فیلم نامه کنیم» کمک می کند آن را به صورتِ عملیاتی تقویت کند. یعنی نوشتن از صورتِ آماتوری تبدیل به یک کار حرفه ای شود. مثلا در جلد دوم این کتاب چندین سکانس از فیلمنامه الگو، به صورتِ رمان بازنویسی شده تا تفاوت های عینی این دو شیوه نگارش برای خواننده بسیار ملموس شود.
در نگارش این کتاب بیشتر توجه شما به کدام گروه بود «داستان نویسی یا فیلمنامه نویسی»؟
چون در هر دو حوزه فعالیت کردم به دو گروه داستان نویس و فیلمنامه نویس توجه داشتم. درواقع می خواستم با خواندن این کتاب فیلمنامه نویسان بتوانند داستان بنویسند و داستان نویس ها فیلمنامه نویس شوند. به همین دلیل به موارد اختلاف و تشابه این دو موضوع در کتاب اشاره کردم.
آخرین کتابی که خودتان در این زمینه خوانده اید چیست؟
چند وقت پیش در یک مراسم سینمایی چند کتاب به من هدیه دادند که نام ها آن را نمی توانم بگویم. همه را خواندم اما رک بگویم مفید نبود چرا که اعتقاد دارم وقتی شخص کتابی می خواند باید به اطلاعاتش اضافه شود ولی این کتابها اینگونه نبودند. در کشورهای اروپایی و امریکایی به دلیل اینکه خوانندگان زیادی وجود دارند نویسندگی به عنوان یک شغل تلقی می شود. مترجمان ایرانی هم به واسطه انتشار این کتابها در یک مسابقه جدی شرکت می کنند به طوریکه وقتی کتابی منتشر می شود، مسابقه ترجمه آغاز می شود. در مقدمه و پشت جلد کتاب جملات تبلیغاتی چون این کتاب نیمی از دنیا را تکان داده و نظریه ها را عوض کرده نوشته می شود که خوانندگان زیادی را به خود جذب می کند اما در نهایت شخص با خواندن این مطالب به دلیل آنکه سر و ته مناسبی ندارد جز افسردگی چیزی به دست نمی آورد. متاسفانه آنطور که این روزها باب شده می بینیم که چند کتاب از این مجموعه اهدایی از سوی بخش خصوصی تهیه و به تشکیلات دولتی به رایگان اهدا می شود و برای چندمین بار به امثالِ بنده هدیه می دهند. این کتابها آنقدر غلط چاپی داشتند که خواندن را به عذاب الیم تبدیل می کرند. پس به راحتی می توان به مفید بودن کتاب از میزان اهمیتی که ناشر برای چاپ آن بدون یک بار غلط گیری قائل بوده، پی برد.
از میزان فروش کتاب خودتان هم اطلاع دارید؟
آنطور که به من اطلاع داده اند جلد اول کتاب در حال انتشار برای چاپ سوم است. ولی از جلد دوم که بهتازگی منتشر شده اطلاعی ندارم.
آیا کتاب جدید هم در دست تالیف دارید؟
شاید بر مبنای داشته های تجربی و بازخورد از آنچه در جلد اول و دوم به دست می آورم، جلد سوم این کتاب را بنویسم. به شرطی که باور داشته باشم مفید است. من از راه انتشار کتاب گذران زندگی نمی کنم که اصراری به کتاب سازی داشته باشم. اصولا هیچ کس (ناشر، نویسنده و مترجم) نمی تواند از این راه و درآمد آن زندگی کند چرا که اگر چنین شود، برای صنعت نشر ایران و اندک خوانندگان آن فاجعه بار است. برای نگارش این کتاب هم اگر نکات مفیدی پیدا و احساس کنم می شود از جنبه ای که بر آن تاکید دارم یعنی نوشتنِ عملی به آن بپردازم، جلد سوم را منتشر می کنم.
در جلد سوم به همان موضوعات دو جلد قبل اشاره می کنید؟
خیر، جلد سوم در واقع باید ادامه دهنده راه دو کتاب قبل باشد. در جلد اول ممکن است نکته ای در یک یا چند سطر نوشته شده باشد که در جلد دوم این نکته بیشتر تشریح شده است اما در جلد سوم می خواهم نکات تازه ای بنویسم که نویسندگان فیلمنامه بتوانند فیلمنامه ایرانی بنویسند و بدانند الگو برداری صرف از سینمایی که در کشور ما اجازه بروز و ظهور را ندارد، مشکلی حل نخواهد کرد.
خودتان به عنوان یک کارگردان چقدر از داستان های دیگران در زمینه کارهای اقتباسی استفاده می کنید؟
اگر کسی در این رابطه بگوید کارِ اقتباسی انجام نمی دهد هوشمندی لازم را برای حضور در عرصه هنر ندارد. چرا که همه ما وامدار کارهایی هستیم که قبل از ما انجام شده اند. به علاقه مندان نوشتن می گویم هزار برابر بیش از آنچه می نویسند بخوانند تا خواندن جزو عادت های جدی آنها شود تا بهطور طبیعی از آنچه در ذهنِ آنها نشسته، اقتباس انجام شود. همانطور که در جلد اول کتابم در باره تفاوت بینِ اقتباس و دزدی، مطالبی نوشتم باید بگویم اقتباس کاری پسندیده است، بهویژه اگر به منبع اقتباس اشاره شده، یا با اجازه صاحب اثر باشد.
به عنوان یک نویسنده چه توصیه ای به فیلم نامه نویسان دارید؟
خواندن جزو ضروریات کار فیلمنامه نویسان است. به طور مثال ممکن است یک بیت شعر خوب، در یک سکانس از فیلمنامه نمود داشته باشد و پیام زیبای آن در قالب زبان تصویر به بیننده منتقل شود چرا که ما افرادی چون فردوسی، مولانا، حافظ، بیهقی، دهخدا و شاعران و نویسندگان بزرگی داریم که از خود یادگار زیبایی به نام سخن گذاشته اند که نسل به نسل منتقل شده اند پس نویسندگان می توانند از آنها برای اثر خود بهره بگیرند.
نظر شما