ماجرا از این قرار است که پسرکی روستایی به نام داوود، دلش می خواهد مثل دوستش کهزاد، شجاع باشد. آن ها روزی با هم برای شکار به کوه می روند و شب، چشم هایی را که در تاریکی برق می زنند می بینند . داوود برای این‌که ترسش بریزد و به دوستانش ثابت کند که آدم شجاعی است، دست دراز می کند و سعی می کند چشم‌هایی را که در تاریکی شب می درخشند لمس کند اما...

شکار، سبزوک، پارک، کلانتری، انتقام، دعوا و چهل سالگی عناوین داستان هایی است که با ترکیبی از تخیل و واقعیت در این کتاب گنجانده شده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم: «بچه ها، کی مرده بدون بزرگترا بریم شکار؟
نمی دانستم چرا بچه ها فکر می کنند آدم شجاعی هستم. اگر از خودم می پرسیدند، جواب می دادم نه شجاعم نه ترسو؛ البته توی تنهایی کمی فرق می کردم تا توی جمع. مخصوصا این چندماه گذشته که صدایم کمی خش برداشته بود و زیر پوست چانه ام می خارید. دیگر نه بچه بودم و نه بزرگ بزرگ . آستین هایم را تا پشت آرنج بالا می کشیدم و بازوهای لاغرم را برای دعوا یا چیزهایی توی این مایه ها به رخ می کشیدم. توی جمع، شاید کمی شجاع تر می شدم.
بعد از ظهری بود و در سایه لاغر «گز» تیله بازی می کردیم که خسرو از راه رسید و از دوسه روزی که همراه پدر و عمویش به شکار رفته بود، با آب و تاب حرف زد؛ از این که چندتا کبک گرفته بودند و چندتا تیهو روی آتش کباب کرده بودند و همین طور از شب ها که صدای گرگ و روباه و توره و ... قاتی هم می شده است. همه بی اختیار به کهزاد نگاه کردیم ...»

احمد اکبرپور در سال 1349 در لامرد فارس به دنیا آمد. وی دانش آموخته رشته روانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی است.  اکبرپور جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را برای «قطار شب» و چند دوره جایزه شورای کودک را برای کتاب های «امپراتور کلمات»، «رویای جنوبی» و «دوچرخه» دریافت کرده است. «شب بخیر فرمانده» دیگر کتاب از این نویسنده نیز برگزیده جایزه یونیسف شده است. از دیگر آثار او می توان به کتاب های «من نوکر بابا نیستم» و «غول و دوچرخه» اشاره کرد. برخی کتاب های اکبرپور به زبان های انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، کره ای و عربی ترجمه شده است.

کتاب «هفت خوان و خرده ای» با شمارگان دوهزار و 200 نسخه و قیمت چهارهزارتومان از سوی نشر افق عرضه شده است.