کودتای 28 مرداد 1332، با گذشت سالها، هنوز حرفهای ناگفته زیادی دارد. در این گزارش به سراغ روایتهایی از دربار رژیم پهلوی از این رویداد تاریخی رفتهایم تا از نگاه آنها به بررسی بیشتر این رویداد بپردازیم.
در این گزارش برآنیم تا برخی از دیدگاههای دربار رژیم پهلوی را درباره این رویداد بیشتر بدانیم و به واکاوی بیشتر آن بپردازیم. در گزارش قبلی به دیدگاههای برخی رجال سیاسی انقلاب اسلامی پرداختیم.
در کتاب «امیدها و نا امیدیها» که به خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی اختصاص دارد. دكتر سنجابي، از سیاستمداران و حقوقدانان ایرانی و از بنیانگذاران جبهه ملی ایران در خاطرات خود به شدت با تصميم دكتر محمد مصدق مبني بر انحلال مجلس مخالفت ميورزد و آن را زمينهاي مناسب براي انجام يك كودتا به حساب ميآورد: «اگر شما مجلس را ببنديد در غياب آن ممكن است با دو وضع مواجه بشويد. اينكه فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود ديگر اينكه با يك كودتا مواجه بشويد. آن وقت چه ميكنيد؟ گفت: شاه فرمان عزل را نميتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نميدهيم. اما امكان كودتا، قدرت حكومت در دست ماست و خودمان از آن جلوگيری میكنيم.» (ص151)
دكتر سنجابي، در مورد خصوصيات دكتر مصدق میگوید: «از نقاط قدرت ايشان يكي استقامتش بود، عقيدهای كه داشت بر آن عقيده ثابت ميماند و تسليم نميشد و فريب دوستي و خويشاوندي مطلقاً نميخورد. گاهي اگر لازم ميشد خويشاوندان را هم زير پا ميگذاشت و از دوستان هم اگر لازم ميشد صرف نظر ميكرد.» (ص202)
غلامحسین صدیقی از سرگردانی روز کودتای 28 مرداد میگوید
دکتر «غلامحسین صدیقی» وزیر کشور محمد مصدق در کتاب «همه هستیام نثار ایران (یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی)» درباره وقوع کودتای 28 مرداد مینویسد: «در اثنای این احوال خبر رسید که در چند جای شهر، دستههای دویست و سیصد نفری، با همکاری افسران و سربازان، با کامیونها و وسائل ارتشی، به تظاهرات ضد جناب آقای دکتر مصدق و دولت پرداخته، به نفع شاه و به مخالفت با رئیس دولت شعار میدهند و نیز خبر رسید که جمعی به تلگرافخانه هجوم برده، میخواهند تلگرافخانه را اشغال کنند و دستهای دیگر، در حدود سیصد نفر از خیابان باب همایون، به مقابل وزارت دادگستری و از آنجا به میدان جلوی وزارت کشور و بازار آمدهاند. جمعی در سه چهار کامیون نشسته، شعار میدادند و به آهستگی حرکت میکردند و عدهای مردم سر و پا برهنه، به دنبال و پیرامون آنها میدویدند و فریاد میکردند و به نفع شاه شعار میدادند. یک کامیون پاسبان هم با آنها بود که در سر پیچ خیابان جلوی وزارت کشور به طرف مشرق پیچیده، برابر در استانداری تهران توقف کرد. تظاهرکنندگان به طرف مغرب متوجه شدند و به راه خود به صورت پراکنده ادامه دادند. چون من خود این منظره را از پنجره اتاق وزارت کشور دیدم، به فرماندار نظامی تلفن کردم و از او ـ سرهنگ اشرافی ـ پرسیدم که: «علت این اغتشاش و بینظمی چیست و چرا حرکت این دستهها را مانع نمیشوید؟»
او در جواب گفت: «ما به سربازان خود اطمینان نداریم. عدهای را که برای جلوگیری تظاهرات این دستهها میفرستیم با آنها همراه میشوند.»
من یقین کردم که نقشهای در کار است و کسانی هستند که بازیگر و بازیگردانند. در همین وقت (ساعت یازده صبح) آقای نخستوزیر با تلفن به من گفتند: «با مطالعاتی که کردهام، مقتضی است دستور بدهید ریاست شهربانی کل را به تیمسار سرتیپ «محمد دفتری» بدهند و فرمانداری نظامی هم به عهده او واگذار شده است و او فعلاً در شهربانی است.»
من با اینکه از تغییر فوری تصمیم قبلی راجع به سرتیپ شاهنده و انتخاب سرتیپ دفتری و صدور این دستورهای متناقض، در چنان اوضاع و احوال متعجب و متوحش شدم، ناچار، به ملاحظاتی که در چنین اوقات رعایت آن واجب است، به رییس کارگزینی دستور دادم ابلاغ را تهیه کند و پس از امضاء آن به ایشان گفتم بفرستند، ابلاغ مربوط به سرتیپ شاهنده را بگیرند و خواستم با سرتیپ دفتری با تلفن صحبت کنم.»
روایت کودتای 28 مرداد از زبان همسر شاه
«ثریا اسفندیاری» از همسران شاه در كتاب خاطرات خود روايت جديدي از كودتاي 28 مرداد ارائه كرده است. وي مينويسد: «ما به پایگاه کوه کلاردشت نزدیک رامسر پرواز کردیم. اخبار تهران و دیگر پیامها و گزارشها را با استفاده از فرستنده نصب شده در کاخ سعدآباد دریافت میکردیم. رادیوی ما ساکت شد. مدت زيادي پیامی دریافت نکردیم. از شدت ناراحتی عصبی نتوانستیم لحظهای بخوابیم...از شدت ناراحتی از پا در آمدم و به خواب رفتم و مجدداً ساعت ۴ بیدار شدم. در همان موقع شاه به اتاق من آمده بود. با آنکه میکوشید مثل معمول خودداری از خود نشان دهد، از مشاهده چهرهاش حدس زدم که پیشامد ناخوشایندی روی داده است. شاه گفت: «ثریا! نصیری و همراهانش را هواداران مصدق دستگیر کردهاند. ما باختهایم. باید هر چه زودتر در برویم.»
ثریا اسفندیاری در ادامه گفته است: «به رامسر رسیدیم. خدا را شکر، همه چیز رو به راه بود. ما توانستیم با دو آجودان و یک خلبان شخصی به سمت بغداد پرواز کنیم. نزدیکیهای ظهر، مسجدهای بغداد را از پنجرههای کابینمان مشاهده کردیم. ما از مقامات فرودگاه خواستیم که به ما اجازه فرود آمدن بدهند. این درخواست موجب نهایت حیرت و شگفتی آنها شد. ما خود را با شرایط درهم و برهم و گیجکنندهای رو به رو دیدیم که تاکنون در هیچ پروازی با نظیر آن برخورد نکرده بودیم. علت این امر از آنجا ناشی میشد که پادشاه عراق، قبلا برای امر بازرسی به مسافرت کوتاهی رفته بود و هر لحظه در فرودگاه، انتظار فرود آمدنش را داشتند. این است که آنها طبیعتاً از سر رسیدن یک هواپیمای ناشناخته و اعلام نشده دچار شگفتی و بدگمانی شدید شده بودند.»
نقش اشرف و زنان دربار در كودتا
اشرف پهلوي و شبكه ويژه او به عنوان يكي از محورهاي اجراي كودتاي 28 مرداد 1332 بهشمار ميرود. مهمترين ماموريت اشرف پهلوي در پيروزي كودتا، هماهنگي بخشي از نيروهاي كودتا به كمك اسدالله رشيديان و رسانيدن يك نامه از مقامات انگليسي- آمريكايي به محمدرضا پهلوي بوده است؛ (فردوست، حسين؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات، 1370ش، ج1)
البته اين درحالي است كه قبلاً دكتر مصدق، او را به خارج از كشور تبعيد كرده بود و ورود او به ايران، منع قانوني داشت. اشرف از مصدق، نفرت داشت و وي را دشمن سلطنت ميدانست. (پهلوي، اشرف؛ خاطرات اشرف پهلوي(من و برادرم)، تهران، نور علم، 1375ش، ص 217)
نطق دکتر محمد مصدق روز بیستم تیرماه 1330 در مجلس شورای ملی
در نطق دکتر محمد مصدق روز بیستم تیرماه 1330 در مجلس شورای ملی آمده است: «اکنون آفتاب عمر من به لب بام رسیده و دیر یا زود باید به راهی بروم که همه ناگزیر خواهند رفت ولی چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملی را آنقدر دنبال میکنند تا به نتیجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی که می خواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمیرود...»
نظر شما