دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۰
ملک‌زاده: بازار کتاب تاریخ باستان جولانگاه کتابسازها شده است/ کتابسازهای نسل جدید مثل میکروب‌ها خود را ارتقا داده‌اند!

دکتر مهرداد ملک‌زاده،باستان‌شناس و پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی می‌گوید: هر کتابی فقط پس از افکنده شدن در کوره نگاه انتقادی است که عیار آن عیان می‌شود؛ در واقع تعمق موشکافانه در جزئیات هر پژوهش است که نشان‌دهنده میزان دقت، صحت و سلامت آن خواهد بود. در این زمینه تا به اکنون کم‌کاری شده و عرصه برای جولان کتابسازها خالی مانده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- پیشرفت تکنولوژی، عدم تحریر و پژوهش‌های جدید به شکل کتاب، پرخطر بودن حوزه نقد به ویژه در عرصه تاریخ و بد اقبالی تاریخ باستان پس از پیروزی انقلاب اسلامی از عمده دلایلی است که دکتر مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس، نویسنده، پژوهشگر و منتقد کتاب در مصاحبه با «ایبنا» در سوژه کتابسازی بر آن تاکید کرده است.

آقای ملک‌زاده کتابسازی در حوزه تاریخ باستان و باستان‌شناسی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به عبارتی کتاب‌هایی که در این حوزه نوشته شده‌اند تا چه اندازه رویه کتابسازی را پیش گرفتند؟ 

گذشته تاریخی و فرهنگی ما موضوع مطالعه چندین رشته، شعبه مختلف دانشی و میان‌رشته‌ای است؛ مانند تاریخ، باستان‌شناسی، فرهنگ و زبان‌های باستانی و جامعه‌شناسی تاریخی. از نگاه تاریخی این گذشته، به سه دوره باستان، میانه و نو تقسیم شده یا برحسب تقسیم‌بندی رایج در باستان‌شناسی: پیش از تاریخ، تاریخی و اسلامی. عموما این تقسیم‌بندی‌ها گاه متفاوت است و گاه با هم مطابقت می‌کند، اما تقریبا همیشه وقتی از باستان و دوره باستان صحبت می‌کنیم منظورمان تاریخ، فرهنگ، تمدن و هنر مردم ایران‌زمین پیش از ظهور اسلام است. یک دوره نسبتا طولانی که در نگاه باستان‌شناسی خود به دو دوره پیش از تاریخ و تاریخی تقسیم می‌شود.

می‌توانم به جرأت به شما بگویم که خوشبختانه به دلیل خیلی تخصصی بودن حوزه باستان‌شناسیِ پیش از تاریخ، کتابسازها تا به حال خیلی جسارت ورود به این حوزه را نداشته‌اند. عموما کتابسازها، کسانی هستند که تحصیلات مرتبط ندارند، بنابراین منابع نخستینه این رشته را نمی‌شناسند. بدیهیات، مقدمات و اصول این رشته را نمی‌دانند و چون غالبا به زبا‌ن‌های خارجی نیز چندان آشنا نیستند، نمی‌توانند شخصا دنبال اصول و مقدمات بروند و خودآموزی کنند، هرچند من کاملا با خودآموزی در رشته‌های تاریخ، باستان‌شناسی یا فرهنگ و زبان‌های باستانی مخالف هستم. به نظرم همین‌طور که هیچ‌وقت سازمان نظام پزشکی به منِ باستان‌شناس اجازه جراحی قلب باز نمی‌دهد، اگر سازمانِ نظام باستان‌شناسی هم وجود داشت، هرگز نباید به یک چشم‌پزشک اجازه می‌داد به تحقیق در فرهنگ ایران باستان دست بزند. 

هرچیزی جای خودش را دارد، زمانه ما زمانه تخصص است، ما در هر زمینه‌ای به افراد متخصص نیاز داریم؛ نخستین و بارزترین ویژگی افراد کتابساز این است که در رشته‌ای که قلم می‌زنند، متخصص نیستند! همانند کارکرد کاغذ تورنسل که باز را از اسید تشخیص می‌دهد و وقتی به ماده‌ای می‌زنیم رنگش دگرگون می‌شود، کاغذ تورنسل شناخت کتابسازها این است که در نگاه اول درمی‌یابیم آنها در زمینه‌ای فعالیت دارند که تخصصی ندارند! کتابی نوشته شده در تاریخ و نویسنده آن تحصیل‌کرده رشته دانشگاهی حشره‌شناسی است؛ کتابی در اسطوره‌شناسی نوشته شده و نویسنده آن تحصیل‌کرده رشته دانشگاهی جانورشناسی است؛ کتابی درباره نجوم باستانیان نوشته شده و نویسنده آن تحصیل‌کرده رشته دانشگاهی جامعه‌شناسی است. این تحصیلات و زمینه پژوهشی که درباره آن کتابی نوشته شده، ارتباطی با یکدیگر ندارد، کاغذ تورنسل شناخت افراد شیاد و کتابساز در زمینه دوره باستان هم این است که فرد کتابساز در زمینه‌ای «کتاب» نوشته که هیچ‌گونه تخصصی ندارد. 

البته همان‌گونه که اشاره کردم نسل جدید کتابسازها به هنرهای بیشتری مجهز شده‌اند و توانایی‌های نوین در جذب و جلب مخاطب دارند و همزمان با ارائه کتاب‌هایشان، کلاس‌هایی هم برای معرفی کتاب‌ها و محصولات خود برگزار می‌کنند، اما فرق است میان کُنش پژوهشگرانه «کتاب» نوشتن و عمل سودجویانه تبدیل گفته‌های جسته و گریخته بی‌سر و بن یک کلاس غیرتخصصی به چیزی ظاهرا به شکل کتاب! این افراد گروه، دسته، انجمن و باندی در حقیقت دارند که مروج و مبلغ آن کتاب‌هاست. بنابراین افراد کتابساز خودشان را به شیوه‌های نوین بازاریابی مسلح کرده‌اند. ما در ایران امروز چند نمونه از این کتابسازهای حرفه‌ای را می‌شناسیم که کاملا با نسل قبلی متفاوت شده‌اند و اصطلاحا روی خودشان کار کرده‌اند. گاهی می‌بینید که نسل قبلی نثر خیلی ضعیف و بی‌ذوقی هم داشتند و خواننده با ورق زدن کتابی از آنها و خواندن چند جمله می‌فهمید که نویسنده حتی توانایی چسباندن جملاتی که از این‌ور و آن‌ور کش رفته را به خوبی ندارد. اما کتابسازهای نسل جدید مثل همان میکروب‌ها که گفتم خودشان را ارتقاء داده‌اند و زبان و بیان قابل تحملی پیدا کرده‌اند و روی برخی زمینه‌ها کار کرده‌اند و مطالب را خوب به هم می‌چسبانند. این‌جاست که وظیفه، رسالت و مسئولیتی بزرگ بر عهده منتقد و منتقد حرفه‌ای نهاده می‌شود، اگر چه من اصطلاح منتقد حرفه‌ای را بسیار نمی‌پسندم، به نظرم چیزی به اسم منتقد حرفه‌ای سوای پژوهشگر حرفه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد.
 
تعریف شما از پژوهشگر و به شکل ویژه پژوهشگر حرفه‌ای چیست؟

پژوهشگر حرفه‌ای فردی است که علاوه بر این که شخصا روی یک یا چند موضوع تخصصی ناب، پژوهش خویش را ممترکز کرده و آن موضوع را پیش می‌برد، از پیشرفت موضوع پژوهشی مورد علاقه خود از سوی دیگران، پژوهشگران، هم به زبان مادری و هم در زبان‌های ‌بین‌المللی آگاهی دارد و در جریان پیشرفت شاخه پژوهشی خود در سطوح ملی و بین‌المللی نیز هست و تلاش می‌کند تا جای ممکن همه متن‌هایی که به زبان مادری او و تا جایی که ممکن است زبان‌های دیگر در موضوع مورد علاقه پژوهشی‌اش منتشر می‌شود را هم بشناسد، ببیند، بخواند و بتواند سره را از ناسره تشخیص بدهد. منتقد حرفه‌ای کسی نیست جز پژوهشگر حرفه‌ای، فقط پژوهشگر حرفه‌ای است که می‌تواند ظرائف و دقایق یک متن منتشر شده کتاب‌مانند یا کتاب‌نما را تشخیص بدهد. پژوهشگر حرفه‌ای می‌تواند و باید منتقد حرفه‌ای هم باشد و البته می‌دانید که مثل هر کار فرهنگی‌، علمی و پژوهشی دیگر این زمینه هم زمینه پر خطر و پر زحمتی است. یعنی گاهی شما یک متن 30 صفحه‌ای به دستتان می‌رسد که کتابچه یا مقاله‌ای است که به تنهایی شاید باید 300 صفحه مطلب تولید کنید تا بتوانید معایب، مضرات و کژتابی‌های آن متن را نشان دهید. بدین ترتیب گاهی ما پژوهشگرانی را می‌بینیم که بخش بزرگی از وقت و هّم پژوهشی خود را مصروف نقد می‌کنند و باید که این کار را بکنند. افسوس که ما در زبان فارسی متأسفانه در ایران امروز کمبودهای بسیار بسیار جدی داریم.
 
به نظر شما چه عواملی موجب گسترش کتابسازی می‌شود؟ برای نمونه یک اثر در زمینه تاریخ باستان که به صراحت عنوان کتابسازی را می‌توان به آن اطلاق کرد با اقبال خوانندگان مواجه می‌شود و تا 12 بار تجدید چاپ می‌شود؟ این رویکرد چه مفهومی را در جامعه فرهنگی - تاریخی ما می‌رساند؟

در این‌جا ما با یک آسیب‌شناسی بسیار پیچیده جامعه کتابخوانمان مواجه‌ هستیم؛ ببینید شاید حدود 25 سال پیش یا حتی پیش از انقلاب سرآمد کتابسازها در این زمینه شادروان ذبیح‌الله منصوری بود و همه وی را می‌شناسیم، همه سبک کار، ویژگی‌های نثرش را می‌شناسیم و قلمروهایی را که قلم زده است، می‌دانیم. وی با وجودی که نویسنده خوش ذوق، خوش قریحه و خوش سلیقه‌ای بود، اما هوشمندی چندانی نداشت. شاید اگر کسی کمی بیش از وی هوشمند بود این همه خوش ذوقی و خوش قریحگی را مصروف نوشتن رمان‌هایی به نام خود می‌کرد؛ حتی صرف نوشتن رمان‌های تاریخ‌نگر یا تاریخ محوری به نام خودش می‌کرد، اما شاید چون سلیقه جامعه فرهنگی ما متأسفانه (و در این مورد خاص سلیقه‌ای منحرف) می‌پسندید که نام یک نویسنده فرنگی بر پشت جلد کتاب باشد، منصوری هم تلاش کرد و تصمیم گرفت به جای این‌که خودش را نویسنده معرفی کند، مترجم شناخته شود.

البته اصلا الان هدف ما در این بحث آسیب‌شناسی شخصی مانند ذبیح‌الله منصوری و مقام نکوهیده یا پسندیده او در نوشته‌های فارسی نیست (زنده‌یاد کریم امامی نیز این کار را کرده است) کما این‌که بسیاری از کسانی که بعدها خواننده‌های حرفه‌ای، و علاقه‌مندان پیگیر و با پشتکار در حوزه تاریخ شدند یا خودشان تحصیلات دانشگاهی در این رشته‌ها پیدا کردند، نخستین بار مطالعه در تاریخ را با خواندن کتاب‌های منصوری شروع کرده بودند، اما حسن کار منصوری، حسنی که خود از آن بی‌خبر بود و امروز ما به آن پی بردیم این بود که او در اندازه‌ای می‌نوشت که هر کسی با هر حد تفکری و تخصصی بعد از مدتی کوتاه درمی‌یافت که نوشته‌ها و ترجمه‌های وی مطالبی جدی نیست، یک مرحله گذار در زندگی هر خواننده حرفه‌ای ردی از کتاب‌های ذبیح‌الله منصوری وجود داشت و عموما خوانندگان از آن دوره رد می‌شدند، اما در کل یکی از پله‌های نخستینه نردبان برکشیده شدن فرهیختگارانه خوانندگان ما، وی بود، متأسفانه همان‌طور که عرض کردم ما اکنون اشخاصی را داریم که دیگر به سادگی قابل تشخیص نیستند که این افراد هم در واقع افرادی هستند از لون، جنس و نوع منصوری اما خودشان را ارتقاء داده‌اند.

اصلا در مقام ارزیابی اتفاقی که در تاریخ ایران معاصر رخ داد نیستیم، اما از توصیف امر واقع هم نمی‌توانیم بگذریم، در سال 1357 ایران دستخوش انقلاب شد و دگرگونی‌های جدی در همه ارکان تفکری و فرهنگی ما پدید آمد. نظام و دولت جدید مبلغ و مبشر فرهنگی بود که پیش از آن شاید چندان تبلیغ نمی‌شد و آنک شاید این نظام و دولت جدید خودش را موظف به جبران مافات می‌دید؛ گاهی به اشتباه گفته شده که چون خاندان پهلوی ظاهرا تمایلات باستان‌گرایانه داشتند، وظیفه فرهنگیان ایران روزگار جمهوری اسلامی مبتنی بر مبارزه با باستانیان است! در حالی که چنین چیزی ضرورتی نداشته و ندارد. بیچاره باستان‌نویسان و باستان‌پژوهان که چه در دوره پهلوی از آنها سوءاستفاده شد و چه در آغاز دوره جمهوری اسلامی آنان بی‌دلیل مغضوب شدند. در تب و تاب آغازین سال‌های پس از انقلاب ما بی‌آن‌که به واقعیت، اصل انگیزه و جایگاه باستانیان در شناخت فرهنگ امروزه خودمان بپردازیم، به این نتیجه رسیدیم که چون پهلوی‌ها به آن روزگار توجه می‌کردند، اکنون ما باید آنها را از صحنه برانیم.

فرهنگ رسمی و معیار (استاندارد) مورد قبول متولیان فرهنگی جمهوری اسلامی تا به امروز بیشتر مبتنی بر انکار باستانیان بوده و هست؛ این نوع نگاه متأسفانه در گروهی از جامعه عکس‌العمل منفی و بازتابی به وجود می‌آورد که خوشایند نیست، یعنی برخی به دلیل این محدودیت‌ها نسبت به موضوع حساس و کنجکاو می‌شوند؛ آموزه‌های روان‌شناسی هم این مسأله را تائید می‌کند که اگر شما چیزی را مثلا از کودکانتان پنهان یا آنها را بیش از اندازه محدود کنید، حتما فرزند شما به سراغ کندوکاو و بررسی در آن چیز یا مورد محدود شده می‌رود. زمانی که شما در انکار باستانیان بکوشید و تلاش کنید که این گذشته فرهنگی را به گونه‌ای منکر شوید، نتیجه این است که به هر حال گروهی از سر کنجکاوی کودکانه هم که شده به سراغ این می‌روند تا ببینند اصل مسأله چیست که شما از آن با انکار حرف می‌زنید. 

اتفاقی که در ایران امروز افتاده و گروهی از جامعه فرهنگ‌دوست و فرهنگ‌مند ما جلب و جذب دوران باستان شده‌اند؛ بخشی از آن، اثر هیجان، جوانی و تنوع‌طلبی است و نه به واقع از سر گرایش‌های پژوهشی ایران‌دوستانه و ایران‌گرایانه؛ (البته کاملا متوجهم که خط فصل این مقوله خیلی خط فصل باریکی است) اما ما از کجا و چگونه می‌توانیم بفهمیم که گروه‌هایی که جذب تاریخ و فرهنگ ایران باستان شده‌اند به واقع گرایش‌هایشان ایران‌دوستانه یا ایران‌شناسانه است یا از سر هیجان به این سمت گرایش پیدا کرده‌اند؟ بازشناسی این افراد بسیار دشوار است و در عین حال این‌طور به نظر می‌رسد که برای هدایت این گرایش بسیار مشهود، قوی و کتمان‌ناپذیر در جامعه امروز ایران به دوره باستان، باید مدیریت فرهنگی بسیار هوشمندانه و بهتری صورت گیرد، باید راهکارهای اصولی‌تری وجود داشته باشد و راهنمایی‌های اندیشمندانه‌تری انجام گیرد. در غیاب این راهکارها، راهنمایی‌ها، مدیریت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها، خواننده‌های علاقه‌مند و جستجوگری هستند که اصرار دارند به دوره باستان توجه کنند و مصر هستند که در مورد دوره باستان بخوانند و بدانند، اما متأسفانه هدایت و حمایت نمی‌شوند. بنابراین در این‌جا بهترین مجال و موقع برای جماعتی فرصت‌طلب فراهم می‌شود که برای کتابسازی در این دوره وارد عرصه شوند و با تبلیغات دروغین یک نوع ایران‌پرستی افراطی، با تبلیغ دروغین نوعی ایران‌شناسی و ایران‌گرایی پوچ و تهی که درباره آن اندیشه‌ و پژوهشی نشده، اما خوش رنگ لعاب و فریبنده است؛ گروهی از علاقه‌مندان را جذب خودش ‌کند؛ اکنون در روزگار ما این اتفاقی است که رخ داده.
 
کتابسازی بیشتر در قشر دانشگاهی رواج دارد یا غیردانشگاهی؟ لطفا این موضوع را بیشتر بشکافید. با این رویکرد که کتاب‌هایی در قشر دانشگاهی و غیر‌دانشگاهی نوشته می‌شود چقدر به کتابسازی این دوره دامن می‌زند و آیا می‌توان تفاوتی بین فرد دانشگاهی که مطالعاتش با حوزه باستان مرتبط نیست و با غیردانشگاهی که تحصیلات دانشگاهی ندارد اما در این دوره می‌نویسد تفاوتی قائل شد؟ 

پاسخ دادن به این پرسش خیلی پیچیده است و باید از جنبه‌های مختلف موضوع را مورد بررسی قرار داد. در مرحله نخست یک اعتراف بایسته اما کمی غیردوست‌داشتنی وجود دارد و آن هم این که دانش آموخته‌های رسمی، حرفه‌ای و آکادمیک ما در رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی، تاریخ باستان، و باستان‌شناسی بسیار کمتر از آنی که جامعه علمی امروز ایران از آنها توقع و انتظار دارد، متن اصیل تولید می‌کنند. ما با یک بحران تولید متن اصیل در رشته‌های باستان مواجه هستیم. کم‌کاری شگفت‌انگیزی در این زمینه وجود دارد؛ این بحران تولید متن اصیل در استادان ناموری که در رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی کمتر است، اما در حوزه تاریخ باستان و در باستان‌شناسی استادان در طول زندگی دانشگاهی و حرفه‌ای خودشان هرگز آن‌طور که از آنها توقع و انتظار می‌رود، متن مکتوب چه برای افراد متخصص در رشته خودشان و چه متنی برای عامه مردم تولید نکرده‌اند. یکی از مهم‌ترین نقیصه‌های فرهنگی ما این است که افراد پژوهشگر و متخصص در این رشته‌ها از تولید متونی که مخاطب آن خواننده عام و افراد علاقه‌مند به آن موضوع باشد، عاجز بوده‌ و این‌جاست که خلاء اتفاق می‌افتد. 

خوشبختانه در سال‌های اخیر دورنمای موضوع تا حدود زیادی تغییر پیدا کرده، بخشی از این تغییرات برمی‌گردد به آن‌چه که در کل دنیا در 10 یا 15 سال گذشته اتفاق افتاده است که به آن «انفجار اطلاعات» می‌گویند؛ با وجود این‌که ما اکنون در تحریم‌های علمی، فرهنگی و پژوهشی هستیم و بودیم و همچنین با وجود محدودیت‌هایی که فرهنگ رسمی و معیار امروزی ما برای ورود به دنیای اطلاعات قائل است و با وجود همه این محدودیت‌ها، بالاخره داستان دهکده جهانی و انفجار اطلاعات به ایران هم رسیده است؛ حال چه این موضوع را دوست داشته و چه نداشته باشیم و چه بپذیریم و چه کتمان کنیم این اتفاق افتاده است؛ جوانانی که حول و حوش اواخر و در طول دهه 60 به دنیا آمدند، اکنون همه افراد برومندی هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند و به دانش روز مسلطند و زبان انگلیسی می‌دانند و از رایانه و اینترنت به خوبی استفاده می‌کنند، منابع جدید را حتی با دانلود کردن می‌خوانند و اطلاعات را برای همدیگر آپلود می‌کنند، به طور عامیانه و به دور از بار منفی این تعبیر، در زمینه دانش هم، دست زیاد شده و چشم‌اندازی که در بیست سال پیش بود با امروز متفاوت است؛ زمانی که بیست و اندی سال پیش من همچون یک دانشجو وارد رشته باستان‌شناسی شدم و سپس به استخدام سازمان میراث فرهنگی کشور درآمدم و پس از آن وارد پژوهشکده باستان‌شناسی شدم، در آن زمان، به تعداد انگشت‌های یک دست کسانی داشتیم که مطلب می‌خواندند و مطلبی می‌نوشتند و گاهی از آنها مقاله‌ای در تنها مجله‌ای که آن‌زمان وجود داشت منتشر می‌شد. 

در آن زمان تمام کتاب‌های رشته باستان‌شناسی به زبان فارسی را می‌شد در یک قفسه از کتابخانه‌ جا داد! اما این چشم‌انداز در عرض 20 سال گذشته به کلی دگرگون شده، بخشی از آن مدیون نسل جدید دانشگاهی است که تولیدکننده متن‌های فرهنگی، علمی و پژوهشی هستند. افرادی که در 30، 40 سال گذشته زاده، بالیده و پرورده و در رشته‌های مختلف دانش‌آموخته شدند. به طوری‌که چشم‌انداز کنونی با 20 سال پیش اصلا و ابدا قابل قیاس نیست. اکنون دیگر کتاب‌های منتشر شده به زبان فارسی در رشته باستان‌شناسی برای خود یک کتابخانه کوچک شده است. با وجود این هنوز کم‌کاری و خلاء وجود دارد، اما در رشته تاریخ باستان؛ که امیدوارم همکاران در این حیطه از من نرنجند، باید گفت که تاریخ باستان در آموزش تاریخ در ایران هنوز متأسفانه جایگاه خودش را پیدا نکرده و همچنان متخصصان بین‌المللی رشته تاریخ باستان که در مجامع بین‌المللی هم شناخته شده باشند، بسیار بسیار اندک هستند. 

«تاریخی‌ها» بنابر گرایش خاص خودشان و بنابر سنتی که رشته تاریخ داشته بیشتر به ایران اسلامی و ایران معاصر توجه کرده‌اند. بنابراین در زمینه ایران معاصر و ایران دوره اسلامی پژوهش‌های بسیار ارزشمندی انجام شده است، اما تاریخ باستان در آموزش و پژوهش دانشگاهی ما واقعا نحیف و ضعیف مانده است. در رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی چه پیش از انقلاب، چه بعد از انقلاب و در این سال‌ها افراد بسیار سرآمدی وجود داشته، مانند زنده‌یاد دکتر احمد تفضلی، زنده‌یاد دکتر بهمن سرکاراتی، زنده‌یاد دکتر مهرداد بهار و سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار، سرکار خانم دکتر بدرالزمان قریب و افراد دیگری که اکنون در خاطرم نیستند، این افراد چهره شناخته شده بین‌المللی و درجه یک بودند و هستند، اما این سروران من هم شاید آن چنان‌که توقع و انتظار از آنان می‌رفت، متن مکتوب تولید نکرده‌اند. از همین رو جای خالی این پژوهش‌ها باقی مانده است؛ در همین رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی، در نبود پژوهش‌های پرشمار در این رشته و به زبان فارسی و کم‌کاری دانشگاهیان در این زمینه ما شاهد وجود افرادی علاقه‌مند اما کم‌دانش و بی‌تخصص همچون آقای ف.ج هستیم، که شاید فقط به واسطه پرواهایی از آوردن نام آنها خودداری می‌کنیم؛ وی انسانی علاقه‌مند، شریف و ایران‌دوست است و سال‌هاست بر زبان‌ها و فرهنگ‌های باستانی ایران تمرکز کرده، بدون این‌که کمترین تخصص، تبحر و تحصیلات دانشگاهی در این زمینه داشته باشد؛ ف.ج مدعی خوانش اوستا و متون پهلوی است، اما متخصصان امر می‌دانند که چه‌قدر در این زمینه واقعا کاربلد است؛ همچنین او مدعی تصحیح، ویرایش و ارائه نسخه پیراسته‌ای از شاهنامه فردوسی است در حالی که متخصصان زبان و ادبیات فارسی می‌دانند او در این زمینه واقعا چقدر کارآشنا است!

در زمینه رشته باستان‌شناسی شاید بتوانم با خوشحالی تام و تمام به شما بگویم از آن‌جایی که گرفتن سرپرستی یک کار میدانی رسمی باستان‌شناسی به طور قانونی در گرو داشتن مدرک تحصیلی رسمی دانشگاهی دراین زمینه است ما هنوز کسانی را پیدا نکردیم که (به غیر از آنهایی که شبانه حفاری و قاچاق اشیاء باستانی می‌کنند) با داشتن لیسانس جانورشناسی، فوق‌لیسانس حشره‌شناسی مثلا ادعای این را داشته باشد که می‌توانند یک محوطه باستان‌شناختی را مورد کاوش علمی قرار بدهند، چون مجوز این کار را به «هر شخصی» نمی‌دهند و خوشبختانه چون مجوز کاوش‌های باستان‌شناسی منحصرا در اختیار پژوهشکده باستان‌شناسی است، صدور مجوز کاوش تنها به دانش‌آموخته‌های رسمی باستان‌شناسی تعلق دارد، اما باستان‌شناسی تنها کاوش نیست، تألیف متون تحقیقی کتابخانه‌ای در زمینه باستان‌شناسی هم وجود دارد، اما بازهم من خوشحالم که می‌توانم بگویم من کمتر متن منحصرا باستان‌شناختی سراغ دارم که از سوی افراد غیرباستان‌شناس نوشته شده باشد، زیرا خوشبختانه وجوه فنی باستان‌شناسی به قدری شدید و غلیظ است که هر کسی جرأت پا گذاشتن به این حوزه را نمی‌کند.

البته در ایران امروز تنی چند مدعی شناخت فرهنگ ایران باستان هستند و در حالی که کار باستان‌شناس، فرهنگ‌شناسی است، این قلمرو هنوز خوشبختانه کمی دست‌نخورده‌تر مانده است. افسوس و افسوس بر حوزه‌ تاریخ و تاریخ باستان که «هر کسی» گویا در این زمینه متخصص است. نمی‌دانم این شاید برمی‌گردد به تعریف گل‌وگشاد واژه نویسنده در فرهنگ ایرانی که «هر کسی» می‌تواند دست به قلم بگیرد، خودش را نویسنده می‌داند. شعر می‌گوید، شعر نو که اکنون همه خوشبختانه می‌سرایند و می‌گویند. چون پلکانی نوشتن یک متن شعرنو نامیده می‌شود، بی آن‌که از معنی واقعیِ اصطلاحیِ آن آگاه باشد. بعضی حالا قریحه کمی بیشتری دارند و چند تا کتاب شعر خوانده‌اند و گمان می‌برند که این خیلی ذوقی است و چون می‌توانند چند تا کلمه را با هم قافیه کنند، تصور می‌کنند که شعر در اوزان و بحور قدیمیِ ادب فارسی سروده‌اند. در حالی که همیشه حتی شعرای بزرگ هم گفته‌اند هر کسی که نظمی ردیف کند و متن یا قطعه منظومی تولید کند، الزاما شاعر نیست و هر چیز منظومی، «شعر» نیست، اما می‌بینید اکنون افراد بی‌شماری هستند که متن‌های منظوم تولید می‌کنند و خویشتن را شاعر می‌دانند. شما می‌بینید کسی که آن متن منظوم تولید را می‌کند، ضمنا رمان هم می‌نویسد.

من یک نمونه از این افراد محترم را می‌شناسم، کسی را که کارنامه‌اش قابل داوری است و چیز پوشیده‌، انکارکردنی، مخفی و اسرار مگویی در این میان نیست، ما در ایران امروز با فردی مواجه هستیم که قطعات موزون و مقفی می‌سازد، رمان می‌نویسد، بازی رایانه‌ای می‌نویسد و بازی‌های عملی گروهی و فردی تنظیم می‌کند، همزمان در زمینه نجوم باستانیان تحقیق می‌کند و درباره اسطوره‌شناسی، آسمان شبانه و اسطوره‌شناسی پهلوانان ایرانی کتاب می‌سازد، کتابی درباره جامعه‌شناسی جوک و خنده، کتابی در زبان‌شناسی تاریخی به عنوان «نام‌شناسی» نوشته و یک دوره چند جلدی تاریخ ایران از ازل تا ابد (تاریخ ایران باستان، میانه، معاصر) را در حال نوشتن دارد. از وی کتاب‌هایی درباره «کوروش»، «داریوش» و فرهنگ یونانی هم‌عصر هخامنشیان منتشر شده است، دکتر ش.و دقیقا نمی‌دانم، اما گویا لیسانس (کارشناسی) زیست‌شناسی، فوقِ‌لیسانس حشره‌شناسی و دکتری جامعه‌شناسی دارد و در همه زمینه‌ها بسیار بسیار متنوع و متعدد دارای اثر است. سایتی در اختیار دارد که مصاحبه‌ها و گفتارهای وی در آن‌جا منتشر می‌شود. حرف‌ها و گفتار این شخص مانند کلام سقراط، دکتر علی شریعتی، آلبرت انیشتن، دکتر محمود حسابی در همان سایت نقل می‌شود! وی در هر زمینه‌ای که به ذهنتان خطور کند، ورود پیدا کرده و اثری از خود ثبت کرده است؛ گفتیم که او شعر می‌سراید (موزون و مقفی)، رمان و کتاب داستان می‌نویسد، داستان برای تبدیل شدن به نرم‌افزار و بازی رایانه‌ای می‌نویسد، فیلم‌نامه و تاریخ ادبیات می‌نویسد و شعر خراسانی، عراقی، هندی، بازگشت ادبی، وزن نیمایی، موج نو، شعر سپید را بررسی و تحلیل می‌کند، درباره فرهنگ و زبان‌های باستانی، زبان‌شناسی، نام‌شناسی، روان‌شناسی، عصب‌شناسی، کالبد‌شناسی آگاهی [!] ،آفرینش پدیده‌ها، خلاقیت، جوک، طنز و خنده، نظریه سیستم‌های پیچیده، نظریه قدرت، نظریه منش‌ها [!]، مغز خفته: روان‌شناسی و فیزیولوژی خواب و رویا، کاربرد نظریه‌ سیستم‌های پیچیده در مدل‌سازی تغییرات فرهنگی، اختر‌شناسی باستانیان، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی، تاریخ علم، تاریخ فلسفه، تاریخ هنر، تاریخ معماری، کوروش هخامنشی، داریوش، و اندیشه ایرانشهری «کتاب» می‌نویسد و اخیرا وارد تاریخ دوران اسلامی، جنگ چالدُران و حرمسرای دوره ناصری هم شده و از آنها نیز می‌نویسد. در یکی از مصاحبه‌هایش که قابل ارجاع است اعلام کرده که تا به آن لحظه (یکی دو سالی پیش) 63 کتاب نوشته، در حالی که متولد سال 1353 و تازه پا به سن 40 سالگی گذاشته است.

در عین حال دکتر ش.و فرد محترم، دوست‌داشتنی، بسیار باادب و متانتی ویژه است، اما وی مصداق عینی و ملموس کتابسازی در روزگار ماست. تقریبا در همه زمینه‌های که قلم زده و کتاب نوشته به غیر از نوشته‌ای درباره جامعه‌شناسی لانه مورچگان، متخصص نیست، زیرا وی دارای مدرک مرتبط در حوزه‌هایی که قلم‌فرسایی می‌کند، نیست. به نظر من مداراج علمی ش.و اصلا شایسته، بایسته و پسندیده برای نوشتن یک دوره کامل تاریخ ایران از ازل تا ابد نیست، که از ازلش را شروع کرده و دارد به ابدش می‌رسد. ای کاش فردی متخصص در تاریخ نجوم باستانیان، اسطوره‌شناسی آسمان شبانه وی را بررسی کند. ای کاش فرد پژوهشگر در این بررسی با انبوهی از ایده‌های جدید مواجه شود، در حالی که این‌طور نیست؛ کتابی که جز کژتابی در آن چیزی نمی‌بینید. کاش کسی که متخصص تاریخ باستان ایران است با خواندن کتاب «کوروش» و «داریوش» وی ایده‌های جدید بیابد، اما برعکس خطاهای تاریخی در حقیقت دهشتناک، اشتباه‌های محاسباتی وحشتناک، پر از سوءتفاهمات تاریخی و جابه‌جایی اشخاص مهم در روایت‌های تاریخی، نشناختن ارجاعات نخستین موضوع مورد تحقیق، این دو کتاب وی را به ویرانی مطلق مبدل کرده است، من در چندین جا این ادعا را درباره این دو کتابی که نام بردم با سند و مستندات بسیار سعی کردم، نشان بدهم.

شاید در نگاه نخست این اشتباهات عدیده به نظر فردی که خود را دارای دیدگاه کلان می‌شمارد مهم نباشد، مثلا سپهسالار مادی که شهر بابل را برای کوروش فتح کرده و در متن‌های باستانی نامش (گئوبَروَ) است را به اشتباه هارپاگوس بدانی و بیاوری؛ به نظر من این یک اشتباه تاریخی است و از این سنخ اشتباهات تاریخی در هر سطر و صفحه کتاب «کوروش» وی موج می‌زند. وی در پاسخ به اشکالاتی که از کتاب «کوروش» گرفته شده، مدعی است که این اشکال‌ها موضوعاتی پیش‌پا افتاده است و نباید به آنها توجه کرد و این موارد طرح شده خرده‌گیری‌های بی‌ارزش است و کسی که نگاه کلان به تاریخ دارد، باید این موارد را کنار بگذارد و به کلیت اثر پژوهشی وی نگاه کند، من همیشه پژوهش را به بافتن یک فرش تشبیه کردم، فرشی که هزاران تار و پود دارد که گره‌های آن در همدیگر گره می‌خورد و رج‌هایی را پدید می‌آورد، هر اطلاع تاریخی و هر سندی، سال به تخت نشستن یک پادشاه و سال از تخت برافتادن وی، نام‌های متعدد، اصطلاح‌های فرهنگی، دوره‌های باستان‌شناختی و تاریخی که داریم این‌ها در کنار همدیگر تار و پود یک فرش را به وجود می‌آورند، اگر این گره‌ها در جان همدیگر درست ننشیند آن رج خراب می‌شود و وقتی یک رج در فرش خراب شود، کل فرش نازیبا و تباه می‌شود.

پژوهش این‌طور نیست که شما بگویید این یک گره ایرادی ندارد و این یکی گره هم ایراد ندارد. با این عملکرد لحظه‌ای که فرش تمام شود و بخواهیم آن را از دار قالی پائین بیاوریم دستمان را که رها کنیم، کل فرش از همدیگر می‌پاشد و یا یک بافته‌ای می‌شود که در نگاه فرد غیرمتخصص خوش‌نقش و زیبا به نظر می‌رسد، اما یک فرد متخصص با یک نگاه از نزدیک به آن می‌فهمد که این فرش نیست و خرسک است. در حقیقت یک بافته خرسک نماست. برخی از پژوهش‌ها بافتن مفروشی است که فرش و قالی نیست و خرسک است و متأسفانه در نبود نقد و در غیاب منتقدی که همه توهین و تحقیر شدن‌ها را به جان بخرد، بازار کار وی رونق گرفته و 63 کتاب منتشر کرده و کر و فری در عالم پژوهش پیدا کرده است. جالب این‌که خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) چندی پیش با ایشان درباره پدیده کتابسازی گفت‌وگو کرده و وی در آن مصاحبه شرایطی را برای کتابسازی و کتابساز برشمرده، دقیقا مصداق خود وی بود! 
 
راهکار مقابله با این شکل کتابسازی که در جامعه ما به شدت گسترش پیدا کرده چیست؟ 

یک مکان البته نه به شکل نهادی رسمی و قانونی، و نه به مانند اداره سانسور در ایران پیش از انقلاب و نه مثلا واحد ممیزی وزارت ارشاد پس از انقلاب، یک نهاد پژوهش‌محور باید متولی این باشد که با جمع‌ آوردن پژوهشگرانِ سرآمد در رشته‌های تخصصی متعدد، یک خانه، یا یک محفل نقد و یا یک کارگاه نگاه انتقادی به انتشارات روز در زمینه تاریخ باستان، میانه، نو یا در هر زمینه علمی و فرهنگی به وجود بیاید؛ گویا این اتفاق در موسسه خانه کتاب (که از اهدافش کاملا آگاه نیستم) در حال اتفاق افتادن است. حرکتی که جای خالی آن در عرصه پژوهش به شدت حس می‌شد. قلمرو نقد، قلمرو پر خطری است. در این قلمرو علیه منتقد دسیسه می‌چینند با شبنامه‌ها و روزنامه‌ها، در وبگاه‌های اینترنتی، در گروه‌ها و محفل‌های خصوصی یا عمومی به منتقد افتراها می‌بندند. وی آماج فحش و ناسزا قرار می‌گیرد؛ برایش نام مستعار زشت و با تهمت‌های جنسی اختراع می‌کنند و ذیل آن نام داستان‌های مضحک در موردش می‌نویسند، و هزاران انحراف اخلاقی را به منتقد نسبت می‌دهند. این موارد بخشی از ماجراهایی است که برای یک منتقد نسبت به کتاب‌های شخصی کتابساز اتفاق افتاده است. با این تعاریف می‌توانید دریابید که نقد در زمانه ما بسیار قلمرو پرخطری است. این مشکلات باعث شده، هر کسی در این حوزه خطر نکند، در واقع هر کسی که به وادی نقد قدم بگذارد باید با تمام آبرو و اعتبار فرهنگی‌ خود وارد این کارزار ‌شود. در حقیقت برای سفر کردن جدی به سرزمین نقد باید آبرو و کارنامه فرهنگی را در طبق اخلاص بگذاری و وارد میدان مبارزه فرهنگی، با سلاح نقد بشوی. از این‌رو نباید خرده بگیریم که چرا منتقد نداریم؟ چرا نقد نداریم؟ چرا هر کسی این کار را نمی‌کند؟

اما شاید باید یک نهادی نه خیلی رسمی، اداری، دولتی و نه با اهرم‌های فشار حکومتی، بلکه با اهرم‌های کنترل، نظارت علمی، پژوهشی و فرهنگی وجود داشته باشد اما زمانی که منتقد به تنهایی و بدون حمایت اظهارنظر دلسوزانه در حیطه تخصص پژوهشی‌ خود نقادی می‌کند به هزار داستان از نوع بالا گرفتار می‌شود. باید جایی برای حمایت از منتقد در نظر گرفت. ضمنا نباید گفته‌های منتقد را هم به طور چشم‌بسته و دربست پذیرفت. باید نخست نقدها را ببینید، بسنجید و محک بزنید که منتقد بر مبنای کدام اصول انتقاد علمی و دقیقا به کجاها اشاره می‌کند و انگشت اشاره را به سوی کدام مشکل تاریخی، فرهنگی، علمی و پژوهشی نشانه گرفته است؟ اگر جمعی از اندیشمندان متوجه شدند که این منتقد درست و راست می‌گوید و انتقاد بی‌غرض و مرض دارد آن وقت این برخورد را می‌توان به یک سطح بالاتری ارتقا داد و سطح روشنگری درباره فردی که با نوشته‌های پر از اشتباه خود، در حقیقت دیگران را به گمراهی می‌کشاند، فراتر برود و بتوان در سطح رسمی‌تری به جامعه علاقه‌مندان و خوانندگان آگاهی داه بشود که ای کتاب‌خوانان بهتر است به سمت فلان کتاب‌ها نروید! زیرا با زور که نمی‌توان کسی را از مطالعه یک اثر ولو نازل و اشتباه بازداشت. ماجرای فیلم فارنهایت 451 نیست که بگویید همه این‌چنین کتاب‌ها را جمع کنیم و بسوزانیم. وظیفه ما در نهایت در بالاترین حدش گوشزد کردن و تلنگر زدن فرهنگی است.
 
در پاسخ به انتقاد ما به کتاب‌های سطح نازل در حوزه تاریخ، اگر مخاطبان بپرسند که این آثار را با توجه به توصیه شما که موجب گمراهی است، اگر نخوانیم پس چه بخوانیم؟ پژوهشگر کارآزموده باید جواب داشته باشد. متأسفانه این‌جاست که خلاء آثار پژوهشی قوی و جدی به شدت احساس می‌شود و من در مقام کسی که به طور تقویمی بیست و اندی سال است در سازمان میراث فرهنگی، پژوهشکده باستان‌شناسی کار می‌کنم باید اعتراف کنم که بنده و امثال من، متون پرشماری برای خواننده تشنه اطلاعات تاریخی، فرهنگی و باستان‌شناسی تولید نکرده‌ایم؛ البته باید گفت در روزگار ما حامل و محمل دانش جای خود را از کتاب به مقاله داده است؛ مقاله‌های تخصصی که برخی از آنها نتیجه 3 یا 4 سال پژوهش و تحقیق در مورد یک موضوع خاص بوده و نتیجه آن کار سنگین یک متن 30 صفحه‌ای از آب درآمده است؛ مقاله‌ای که برای هر صفحه‌اش زمان بسیاری سپری شده است. امروزه نوشتن مقاله‌های تخصصی و در مجلات علمی و پژوهشی وظیفه متخصصان و پژوهشگران است، اما متخصصان و پژوهشگران این عرصه باید برای مخاطبان عام هم متن‌های خواندنی‌تر و سهل ‌فهم‌تری هم تولید کنند؛ در این زمینه تا به اکنون کم‌کاری شده و عرصه برای جولان کتابسازها خالی مانده است.

* در این باره بخوانید:

رضا مرادی غیاث‌آبادی: تمایلات فاشیستی و آریاگرایی در کتابسازی‌های تاریخ باستان مشهود است

شروین وکیلی: کتابسازی‌های تاریخ باستان بخشی از شارلاتانیسمِ دوران ماست

عسکر بهرامی: پژوهش صورت گیرد کتابسازی رنگ می‌بازد/ هزار باده ناخورده در رگ تاک است


داریوش احمدی: بیشترین شمار کتابسازی‌ها به تاریخ ایران باستان اختصاص دارد

کلثوم غضنفری: بزرگنمایی یا تخریب شخصیت‌های تاریخ باستانی ایران به کتابسازی منجر می‌شود

اصغر محمودآبادی: تاریخ محل داستان‌سرایی‌ و کتابسازی‌ نیست/ اغلب نویسندگان غربی از منابع تاریخی نادرست سیراب می‌شوند

محمدتقی ایمان‌پور:
اعمال دیدگاه‌های سیاسی از دلایل کتابسازی و تاریخ‌نگاری غیر علمی است

محمود جعفری‌دهقی: «کتابسازی» نوعی بیماری فرهنگی است/ بزرگنمایی پادشاهان باستان مختص به ایران نیست

بهمن نامورمطلق:
نقد، نقش مهمی در پالایش کتاب دارد/ آمیخته شدن مطالعات اسطوره‌ای با کتابسازی

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد حسینی ۱۵:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۴
    سلام و عرض ادب من یک راه ارتباطی با دکتر مهرداد ملکزاده میخواستم چون پیام خیلی مهمی دارم که مطمعنا به جامعه باستانشناسی کمک بزرگی میکنه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها