سراسر رمان به روایت این مدت و زندگی قلندر در طویله میپردازد و داستان در کنار آن تمام اتفاقات مهم سالهای گذشته را مرور میکند. به بیان دیگر حبس قلندر در این زندان خود خواسته، بهانهای است برای مروری کوتاه از تاریخ کشور تا زمان معاصر.
شخصیتهای فرعی «سگسالی» نیز در واقع همین کارکرد را دارند و به نوعی تحولات روحی و ظاهری این افراد نیز بیانگر همین موضوع هستند. برای نمونه میتوان از شخصیت ملیحه (خواهر قلندر) نام برد. خواهری که دارای تفکرات سنتی بوده اما رفتهرفته میپذیرد که همسرش زن دیگری داشته باشد و خودش هم برای داشتن یک زندگی مستقل به کار آرایشگری بپردازد.
شخصیتهای دیگر را نیز میتوان به همین صورت مورد بررسی قرار داد. به بیان ساده تر شخصیتهای «سگ سالی» دارای کارکردی دوگانهاند، هم برای پیشبرد رمان و روایت داستان مورد استفاده قرار گرفتهاند و هم به نوعی بیانگر تغییر وضعیت جامعه در تحولات اجتماعی، سیاسی و تاریخیاند.
درباره بازه زمانی که رمان را در بر گرفته این نکته حائز اهمیت است که داستان در بخشهایی شتاب میگیرد و در این مدت در یکی دو فصل روایت میشود. به نظر میرسد اگر بازه زمانی کوتاهتری انتخاب میشد (مثلاً ده و یا پانزده سال) هم روایت باورپذیرتر میشد و هم اعمال شخصیت، واقعیتر به نظر میآمد.
شخصیت اصلی در واقع مهمترین رکن رمان است از این رو که رمان حول محور او شکل میگیرد و تمامی صحنههای حضور او در داستان برای مخاطب بیان میشود. در آثار شخصیتمحور، بیان تک تک وضعیتهای شخصیت و حالات او در روایت داستان اهمیت زیادی پیدا میکند. در واقع احساس و اعمال و تمامی حرکات شخصیت برای مخاطب از اهمیت زیادی برخوردار میشود. حال این پرسش مطرح میشود که آیا رمان «سگ سالی» هم از پس این امر بر آمده است یا خیر؟
پاسخ به این پرسش کمی دشوار است اما میتوان در مورد وجوهی از شخصیت پرسشهایی را مطرح کرد. در ابتدا و با دستگیری قلندر آن هم پس از گذشت این مدت زمانی (24 سال) نخستین پرسشی که مطرح میشود این است که چرا شخصیت با وجود وحشت فراوانی که از دستگیر شدن دارد، اینقدر راحت با آن کنار میآید؟
قلندر در صحنه دستگیریاش، بدون هیچ مقاومت و تنشی، سوار ماشین میشود و داستان ادامه پیدا میکند. آیا مقوله ترسی که در داستان این همه روی آن تاکید میشود و سنگ بنای اصلی روایت را تشکیل میدهد و تلاش کرده این بازه زمانی 24 ساله را برای مخاطب باور پذیر کند، صرفاً باید چنین کنشی داشته باشد؟
پرسش دوم ذکر این نکته است که آیا یک شخصیت میتواند 24 سال در یک طویله سرکند و از نظر روحی سالم بماند؟ در این اثر، قلندر با ماندن در این زندان خود خواسته هیچ گونه عملی که نشان ویرانی روحی شخصیتش باشد، انجام نمیدهد (البته اگر با کمی اغماض جمع کردن کک را نشانه ای از این ویرانی روحی تصور کنیم). شخصیت قاعدتاً باید به سمت ویرانی کامل برود اما این اتفاق روی نمیدهد. تصاویری که شخصیت میتوانست و باید حرکاتی عجیب انجام میداد در رمان بسیار است، برای نمونه، صحنهای که قلندر صداهایی از طویله کناری میشنود و حس میکند نامزدش به او خیانت میکند. هرچند رفتار شخصیت در این صحنه هم باور پذیر نیست. یا به بیان بهتر بستری برای پذیرش عمل شخصیت وجود ندارد.
با این حساب میتوان گفت شخصیت اصلی رمان از قوام و استحکام کافی برخوردار نیست و به نظر میرسد رمان مشکل شخصیتپردازی دارد. از طرف دیگر اگر چه نویسنده میتواند نسبت به یک فرد یا گروه در جامعه موضع داشته باشد اما ادبیات ملزم است در بیان خود، بی طرف باشد و جدا از هرگونه یک سویه نگری دست به روایت بزند. پایان داستان هم با نگاه عبثگرایانه توام است و این ابهام به وجود میآید که هر مبارزهای، حتی (برخلاق شخصیت این رمان) مبارزه از راههای مشروع نیز محکوم به پوچی است و به نظر میرسد در پایان رمان «سگ سالی» تبلیغ نوعی انفعال به ذهن خواننده القاء میشود. در مجموع به نظر میرسد نویسنده در پایان رمان «سگ سالی» ایستادن بر فکر و نظر شخصیت اصلیاش را در هر حالتی که باشد زیر سؤال میبرد.
نظر شما