تنفس صبح؛ درآمدی بر دوران پرشور دانشجویی
"تنفس صبح" که منتشر شد، قیصر هنوز دانشجوی پرشور و جوانی بود که به تازگی از تحصیل در دو رشته دامپزشکی و علوم اجتماعی دانشگاه تهران انصراف داده و به دوره کارشناسی ادبیات فارسی همان دانشگاه پیوسته بود اما وقتی آخرین اثرش را با عنوان "دستور زبان عشق" در سال 1386 منتشر کرد، نام او در میان قشرهای مختلف مردمی در کنار جامعه ادبی و دانشگاهی کشور به عنوان شاعر و مدرس ادبیات كه خوش قریحه و صاحب سبک است و نیز یکی از موثرترین و مقبولترین اعضای پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی کاملا شناخته شده بود.
شاعری از قبیله درد
در واقع او در این مجال اندک راهی را کوفته و هموار کرده بود که بسیار کسان در عمری از پیمودن آن عاجزند و بسا شاعران که به لحاظ منزلت ادبی و هنری در جایگاه شاگردان دست چندم قیصر هم به سختی جای میگیرند و با این همه عشری از تواضع و فروتنی او را ندارند و از عالم و آدم طلبکارند و به خیال واهی خودشان حقّ ولی نعمتی و فرماندهی هم بر شعر و ادب دارند، اما چه سود که روزگار کج مدار و مردمان کجپندار(!) قدرشان را نمیدانند و ارج و منزلتشان را نادیده میانگارند!
باری قیصر از قماش این "ادیبان نامودّب و بلاغتگستران نامهذّب"نبود، او شاعری از قبیلهی درد، فضیلت و معرفت بود که کار و فعالیت خودش را در فضایی به دور از تظاهر و جنجال و در خلوت و جمعیت خاطرش پیش میبرد و در فروتنی از همه پیشی میجست! و اگرچه باورش آسان نیست اما حقیقت دارد که آن جوان خجالتی و کمرویی که یک روز جلو در دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران مقابل دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ایستاد و دفتر کاهی چهل برگی را به دستش داد و از او خواست که شعرهایش را بخواند و درباره آنها نظر بدهد؛ همان ادیبی است که بعدها مجموعه شعر اثرگذار "گلها همه آفتابگردانند" را منتشر کرد و در دوره دکترای ادبیات فارسی مقابل استاد شفیعی کدکنی ایستاد و از رساله "سنت و نوآوری در شعر معاصر"اش دفاع کرد. رساله ای که هنوز که هنوز است جزء بهترین تزهای دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران به شمار می آید و در محافل علمی و آکادمیک کشور به عنوان اولین پژوهش جدّى دانشگاهى در زمینه سنت و تجدد از آن نام برده می شود.
فروش دفتر شعر برای کمک به زلزله زدگان بم
امروزه ما هم تصدیق میکنیم که حق با شفیعی کدکنی بود که وقتی دفتر کم برگ و شمار آن شاعر تیزفهم، خوش قریحه و خجول خوزستانی را به او بر می گرداند، آهسته در گوشش گفت: در شعر به جاي خوبي رسيدهاي و احساست هم خوب است. گوشت را به روي حرف همه منتقدان ببند و به كار خودت ادمه بده...
نزدیک به دو دهه پس از آن بود که همه ما با چشمهای لبریز از اشک و اندوه دیدیم که صاحب آن دفتر ٤٠ برگ کاهی، در روزهاي فاجعه و حادثه ناگوار زلزله بم با چه غم جانکاه و حال و روز پریشانی به دفتر "خانه شاعران" آمد و در كنار شاعرانی دیگر چون مرحوم منوچهر آتشي و... دستنويس شعرهایش را آورد و آنها را براي كمك به زلزلهزدگان آواره به چند ميليون تومان فروخت.
قیصر از همان مجموعههای نخستی که منتشر کرد نشان داد که در شاعری به پایگاه قابل قبولی رسیده و از خيليها یک سر و گردن بالاتر است اما او هرگز در جایی که بود متوقف نماند و در تمام طول زندگیاش (که دریغا چه کوتاه بود)، با جدیّت و شوری پایان ناپذیر به طور پیگیر و مستمر در حوزه هایی چون شعر کودک، شعر بزرگسال، نقد ادبی و تدریس و تالیف آثار دانشگاهی در رفت و آمد بود و در همه این زمینهها هم حرفی برای گفتن داشت به گونهای که نمیتوان با قطع و یقین از این میان یکی را برگزید و با برجسته سازی آن او را در همان حوزه مشخص تعریف و ارزیابی کرد. حتی اگر بخواهیم به لحاظ تقویمی و زمانبندی صرف تاریخی نیز جلو برویم، باز راهی به دهی نمیبریم و دست خالی باز خواهیم گشت، پس شاید بهتر باشد که حقیقت او را آنچنانکه هست نشان دهیم و اعتراف کنیم که شاعر دردمند روزگار ما که در ابتدا خودش را به عنوان شاعر نوجوان در جامعه ادبی کشور معرفی و تثبیت کرد و با فاصله کوتاهی آثاری همچون "طوفان در پرانتز"، "مثل چشمه مثل رود" و "منظومه ظهر روز دهم" را برای نوجوانان نوشت، درست در روزگاری که منتقدان جهت گیری کلی او را حرکت از دنیای شعر نوجوان به سمت شعر بزرگسال تحلیل و تلقی می کردند، دیگر بار به شعر نوجوان بازگشت و همچون همیشه بی هیچ هیاهو و جنجالی کتاب "به قول پرستو" را انتشار داد و این شاید در نفس خودش پاسخی بود به تحلیل های ناکارآمد و ذوقی منتقدانی که مدام تلاش میکنند شاعران و هنرمندان را به قواره فهم خودشان در بیاورند.
نقد هنر دفاع مقدس نقد رئال می خواهد، نه ایده آل
او یک بار دیگر هم بی اساس بودن این قبیل نقد و نظرها را یادآور شد و تاکید کرد که دوران های خاص و پرتلاطم تاریخی، درست نظیر شاعران خاص و نوآور هر عصر و زمانی، در جامهی تنگ قواعد و ساختارهای متصلّب و خشک پیشین نمیگنجند و بهتر است فکر دیگری به حالشان کرد. او یک بار در پاسخ به این سؤال كه "قضاوت شما در مورد شعر دفاع مقدس از ابتدا تا كنون چیست؟" گفت: قضاوت به ویژه براى ادبیات و هنر دوره هاى خاص، بسیار دشوار است. منظور از دوره هاى خاص دوره هایى مانند مشروطیت، انقلاب، جنگ و دفاع مقدس است كه انگار شعر و ادبیات در این دوره ها وظیفه، كار كرد و رسالت و در نتیجه گویى تعریف دیگرى پیدا مى كند. بنابراین اگر بخواهیم با همان معیارهاى آرمانى و همیشگى دوره هاى دیگر به سراغ این دوره ها برویم چه بسا كه دست خالى بر گردیم و گمان كنیم كه خبرى از هنر و ادبیات نبوده است. در حالى كه در بررسى چنین دوره هایى بهتر است كه به جاى نقد ایده آل به نقد رئال بیشتر بپردازیم. یعنى واقعگرایانه تر نگاه كنیم نه صرفاً آرمانى و ایده آل".
و این شاید بهترین کلید برای فهم آثار خود او هم باشد، چه در این سالهای پس از قیصر و درست از همان روزی که او جسم بی جانش را در بیمارستان دی بر جا گذاشت و به سوی دوردستهای دور که همواره در آثارش از آن سخن میگفت، پرواز کرد، دیدیم که برخی های چه تلاشی کردند که او را تا سطح یک شاعر حزبی فروکشند و اگر نتوانستند و نشد نه به این سبب بود که آنها کوتاهی کردند بلکه به قول آن بزرگ به این دلیل بود که: "مرد پاک را زمین تنها نمی گذارد و زمانه اش از او دفاع می کند".
باری قیصر امین پور و آثارش هرچه که بود و هرچه که هست امروز شناسنامه شعر انقلاب به شمار می آیند و کتابهای او به گواهی صاحبنظران زبان گویای نسل آرمانخواه و نوجویی است که انقلاب کرده بود و با انقلاب رشد کرد و به کمال رسید. این است که هر کتاب او جدا از وجه ادبی و شعری_هنری ناگزیری که دارد، به عنوان یک سند مهم از تاریخ فکر و فرهنگ انسان ایرانی و انقلابی این عصر و زمان نیز حائز اهمیت و درخور توجه است و چه خوب آنکه سرشت و سرنوشت فکر و فرهنگ ایران از زبان شاعر انسان و انسان شاعری چون او روایت شود که به هر روی اعتبار هنر انقلاب نیز هست و انسانيت و بزرگي روح او همهجا مثالزدني است.
اویی که شعرش ريشه در شخصيت والايش دارد و در آخرین اثر ادبی خودش، "دستور زبان عشق"، که به طرزی معنادار، نوعي مرگانديشي را هم در كارش وارد كرده بود،- انگار خبر داشت كه در "ايستگاه بيهوده" ايستاده است و دلش ميخواست از پيله تنگ زندگي بيرون بجهد- ميدانست كه شاعر همچون "پرنده مردني نيست" و او دوباره و باز چون همیشه در "قاف" آخر "دستور زبان عشق" با نام كوچكش متولد ميشود و بادا که ما نیز دیگر بار با او برآییم و از نو زنده بودن و زندگی را تجربه کنیم:
قطار می رود
تو می روی
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام!
نظر شما