«ما» نیز مانند اثر قبلی نیکولز، داستانی عاشقانه است که حول محور وضعیتی آشنا برای بسیاری از خوانندگان میگردد. در این داستان یک زن و شوهر میانسال ناگریز از مواجهه با سردی و یکنواختیای میشوند که زندگی مشترک آنها را فراگرفته و همچنان که پسر خانواده خود را برای ترک خانه و رفتن به دانشگاه آماده میکند، رابطه آنها نیز در آستانه جدایی قرار میگیرد.
اما وقتی کانی به شوهر خود داگلاس میگوید که فکر میکند رابطه آنها به آخر رسیده، داگلاس حاضر به قبول آن نمیشود و تصمیم میگیرد از برنامه تور اروپا که از قبل برای تعطیلات برنامهریزی کرده بودند، بهعنوان فرصتی برای بازگرداندن عشقشان استفاده کند.
همچنان که آنها به پاریس، آمستردام، مونیخ، ونیز و سیهنا سفر میکنند، پیش از آنکه به مادرید و بارسلونا (که صحنههای اوج رمان در آنها میگذرد) برسند، داستان از زبان اولشخص یعنی داگلاس روایت میشود.
در طول داستان از طریق یک سری فلاشبک، داگلاس میگوید که چگونه با همسرش آشنا شد و چگونه بر تفاوتهای آشکار یکدیگر غلبه کردند تا بتوانند ازدواج کنند و چگونه مرگ فرزند خود را تحمل کردند و سرانجام چگونه رابطه آنها در میانسالی به اینجا رسیده است.
البته داستان آنها ممکن است به نظر کاملاً عادی برسد اما بهگونهای نوشتهشده که محال است خواننده را درگیر خود نکند. علاوه بر آن نفوذ داگلاس آنقدر قوی است که فوراً خواننده را به همدلی با خود وامیدارد.
اما برای افرادی مانند داگلاس که نمیتوانند احساسات خود را بیان کنند، باید تأسف خورد. آیا این کار واقعاً سخت است؟ فقط باید لبهای خود را تکان دهید و آنچه را از عشق احساس میکنید بگویید!
از سوی دیگر تلاشهای داگلاس برای بازگرداندن عشق همسرش بسیار تکاندهنده هستند، اما شاید دیدگاه او به رابطه با پسرش تأثرانگیزترین صحنههای رمان باشد. نیکولز درد داگلاس رازمانی که با تحقیر، بیاحترامی و تمسخر پسرش مواجه میشود، به طرزی درخشان به تصویر کشیده است.
اما داستان همچنین افسوس داگلاس را هنگامیکه به اشتباهاتش بهعنوان یک پدر اذعان میکند، بهخوبی نشان میدهد. «ما» ازاینجهت آنقدر قدرتمند است که شاید شمارا به فکر در مورد رفتار با پدرتان وادارد و به او تلفن کنید و بابت برخی مسائل عذرخواهی کنید.
داستان، مشکلات داگلاس را به رفتار پدر او نیز ربط میدهد و هرچه بیشتر در مورد رابطه او با پدرش میفهمیم، بیشتر تلاشهای او برای بهتر شدن را تحسین میکنیم. گرچه هنگام خواندن رمان ممکن است گاهی اشک در چشمانتان حلقه بزند ولی هرگز نمیتوان گفت «ما» کتابی تاریک و ناامیدکننده است، بلکه برعکس خواندن آن تجربهای لذتبخش و شادیآور است.
این کتاب همچنین به لحاظ ساختاری نیز قابلتوجه است. نیکولز آنقدر زیبا و منسجم صحنههای گذشته و حال را درهمتنیده که روایت داستان هرگز گسسته نمیشود. اما این حساسیت نویسنده و درک احساسات انسانی توسط او است که رمان را استثنایی کرده است. این رمان همانطور که از نامش نیز برمیآید خواننده را از درون گرم میکند و سر شوق میآورد.
نظر شما